Tuesday, December 19, 2006

اینروز ها واژه انگیزه از خود انگیزه ها نیز خنده دار تر شده


***


کاملا بی ربط با جمله قصار و کانسپچوال فوق،
بهش میگم تو چرا شرت نمی پوشی
میگه من به این کلمه اعتقاد ندارم
بعد خندم میگیره
میگه راستی می دونستی بریتنی هم اکثرا شرت نمی پوشه
دیگه می ترکیم .



***


چند وقتیه که مایه حسابی جوره ولی من پاک پاکم .
کسی نمی خواد واسه من دست بزنه .

الان سه هفته س .
اون عقبیا انتهای سالن ، پک های خالی .
مرسی سی سی سی


***

بخاطر اینکه کمل رو بهم بسته ای میده 1000 تومن
باید هر روز چند گلواژه ترکی رو دم دکه ش قرقره کنم .
چندش آوره بخدا .


***


آره دیگه ، اینا در واقه دغدغه های زندگی منه .
اگه یکی از دوستان اهل مطالعه به من بگه که این دغدغه رو درست نوشتم
یکی ازین دغدغه هام کم میشه .
(انچوچک واقع رو می دونم .)

Monday, December 18, 2006

اوپس

خاکستری ترین دنیا که نمی شود مشکی !

Sunday, December 17, 2006

کوچه های خالی
زیر پنجره های دسامبر
طلب تو می شود به عبارت 2 تا 365 روز دیگر
به گمان این تنها ماهیس که هیچ وقت ریست نمیشود .

Friday, December 1, 2006

get up old boy
its time to run away

Saturday, November 25, 2006

Friday, November 24, 2006

حالتی است
که ازین ضرب
تا آن ضرب
در کسری از ثانیه

شما چون توده ای با پوست بسته
ازین سمت به آن سمت آرام و
با سرعتی غیر قابل پیش بینی روان خواهی شد .

و تمام این جزییات
چنان دقیق ثبت و طبقه بندی می شوند ،
انگار هرکدام
ازین ضرب ها به اندازه سال ها فراخ بال ، طول می کشد .

پس بنواز امشب نوح را تا ناکجا
اوه کشتی ام را کجا پارک کردم ؟
آخی
اینت فیک از ودینگ کیک
گات سامثین ریر این مای آندرویر

***

برای شما چطور می گذرد
میدانید ؟

شاید روزی از روز ها خرمالوی سرد به عنوان
اصلی ترین دلیل بلاگیدن نشئه ها
شناخته شود ،

و مسیر
با چراغ های آبی کوتاه
به عنوان مکانیزه ترین سیستم دور کردن
احساسات بدردنخور.

Saturday, November 18, 2006

روزی ازین روزها
روز نجات خواهد بود ،
پیرزن های دعا بر و لب و پیرمرد های تسبیح به دست ،
چه فکر کرده اید ؟

مادر
پدر
دوستان
آشنایان
ناسزا کشیدگان بارگاه تحقیر
تشنگان معاد ،

شما که شهوت حقیقت و عدالت و انتقام و ازین دست نیکویی طلبی ها
چون آب دهان از لب و لوچه و زبانتان آویزان است .


من هم ناجی خود را دارم .
روزی ازین روزها
رودخانه ای می اید ،

آرام و بی طغیان ،
مرا سوار خواهد کرد ،
میبرد
از میان این پستی بلندی ها
در مسیر
تمام تصاویر را خواهم دید
بار ها و بارها

تمام دنیا را نشانم خواهد داد ،
مرا می برد به مرز روشن تکامل

آنجا که رویاها و نیاز ها
در قالب دنیا های کروی شکل
در حباب هایی زیبا بسته بندی می شوند و
از کرانه ساحل در حال پرواز به سمت این روز هایم هستند ،

و آب ها من را با ملایم ترین موج
روی شن ها می نشانند ،
برای لختی استراحت
در آسودگی .
من مانده ام و یک فال
که به آن اعتقادی ندارم .


***


ساز مخالف اسم شماست یا من ، بهر حال
من و این خیابان ها دیگر هم تیمی نیستیم .
امیالمان در یک جهت نیست .
خیلی وقت است با هیچ کس و هیچ چیز پرواز نکرده ام .



***


آنتنم جمع شده ،
فعلا ، فعالیت فقط از قسمت خودشنوایی بر می آد
ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد.

Friday, November 17, 2006

+++++

Thursday, November 16, 2006

هی من پسری هستم با پانزده سال سن حدودا
در ابتدای جاده
در حال انتخابی ابلهانه .


***


تخت خواب من
چه جای دلگیریس .


***

یادم باشد که چهارشنبه روز شانس من است ،
دو پیش آمد مستقل
1/29 * 1/100000 = :D



***

این جدید ترین تصنیف منه

"مور آی گیو
مور آی گرو "
تازه آخر آهنگ هم با صدای نازک...

"جووووووووون توُ ُ ُ ُ"


***

می خواستی یه چیزی بگی و یادت رفت
و این از یادرفتگی خیلی مهم تر از اون چیزه ،
مگه نه ،
(چشمک)

Wednesday, November 15, 2006

وقتی نیس
عجله کن ،
ناتاشا دارن دروازه ها رو می بندن

پ ن :
ناتاشا تنها کسیه که میتونه کاپیتان یک چشم رو با یه روش
چند بار گول بزنه
من از رویای مزارع خشخاش می آیم .
آنجا که در یک چشم بهم زدن از افق مکعب های تاریک و روشن شهر فاصله می گیری ،
و به هنگام طلوع به سرزمینی می رسی ،
که خورشیدش هیچگاه بیدار نمی کند .

Tuesday, November 7, 2006

شده ام
نه .
چطور بگم .
؟

اینطور شدم .
معلوم نیس .
؟؟

اوم .
بهش میگن تنهایی یا افسردگی معمولا .

ولی اینها ساده انگاری در مجموع ،
اگه بخوام اینقدر کوتاه بگم :

اینروز ها

گاهی قرص های ضد کچلیم فراموش میشه .
مامان ازین مدل جدید ریشام خوشش اومده .
من حرف های با مزه زیادی بلدم .
نیگا چطور ریسه میرن .

باید ویندوز عوض کنم .


کاش میشد خوابید
اینقذ دلم می خواد بخوابم .
راحت و بخیال
بدون فکر به فردا


احتیاج دارم که از صحنه خارج شم .

برم بخوابم .
هه هه



من هیچیم نیس
من خوبم
من راحتم
من هیج وقت گریه نمی کنم .
من هیچ وق دروغ نمی گم .

چقدر تخمه شکستیم
اوه نصفش ریخته یر میز

من اتاقم کثیف شده .
من دارم کسشر می گم .

من بالش می خوام
من عینکیم

من نفرین شدم .
اون دختره عوضی رفته پیش این دعا نویسا منو نفرین کنن .
من نظر کرده امام هوشنگ صادقم.

من همیشه تاخیر دارم.

بیخیال بابا برم بخوابم پابلیش کنم یا که نه؟


دلم میخواد.

Saturday, November 4, 2006


من دقیقا همین مطلب رو در نظر دارم .
تو به فکــــــر کردن ادامه بده .

Tuesday, October 31, 2006

گاهی حس می کنی به هیچ کس هم که مربوط نباشد به خودت که مربوط است .

***

یک عمر سرفه کرده ام .
اوه .

***

من را
پرواز بده

تا میهمانی پاییز
پشت تپه های مه گرفته
بر شاخه های تک درخت پیر
خانه محقر گنجشک های امسال
سقف بارانی و دیوار های در حال سقوطش

آنجا که جوجه ها برای آخر پاییز آماده نشمرده شدن می شوند .

گنجشک های امسال با آن هدیه هایشان برای من طماع

Monday, October 30, 2006

احساس می کنم از یک مجادله برگشتم .
شاید دعوا هم کرده ام .
من نه
تصویر متعلق به دختریس با مو های کوتاه و کت مشکی
در حالی که دستش احتمالا زخمی شده (پانسمان بسیار کوچک و سفید رنگ)
درحالی که دستهایش را در هم گرفته
و به انها نگاه می کند .
نگاهش ؟(شرمنده)
فکوس روی در نیمه باز انتهای راه رو است .


***

فارغ از اینها
خستگی دارم..انگار با کسی حرفم شده باشد
و مسئله تمام شده باشد .
- شما هم با من موافقین ؟
- در چه زمینه ای؟
- اومدی که نسازیا .
احساس تقصیر من نبود بهم دست داده .
حالا چی شده ...گهش در می آد .

(پیرمرد چانه به عصا و خنده به لب: صبــــر)

Sunday, October 29, 2006

این فیلم چه کسی امیر را کشت رو ببینین !
توصیه قبلیم بر میگرده به چهارشنبه سوری!!

البته یک سوم آخرش مسخرس!
آخی کارگردان نتونس جلو خودش رو نیگر داره و تکونش نده .
دنیا رو میگم.
یکی از بیماری های رایج روانی در بین نسل جوان بیماری موسوم به نا پشمینگی هستش .
وقتی می بینه طرف به پشمش هم حسابش نمی کنه .
بجای اینکه توجه کنه درین صورت با توجه به اصل سلامت روانی
نباید طرف رو به تخمش بگیره (حالا با اینکه هیچ پخی نیستین)
احساس خود تخریب پنداری ورش می داره
و نیاز به زنبارگی و نابودگرکارگی و عکسالعمل های تخمانیک وجودش رو فرا می گیره .

بابا آروم بابا
گاتی سان هاااااا
په نیه بوجور؟؟؟؟ پییییی!!

یک کم اعتماد به نفس داشته باش!
سرزده ترین احساساتم
آنهایی هستند که بعد از حلول تنهایی تو ظهور می کنند .

پ ن :
تو در اینجا طنابیس تاب برداشته در قسمت میانی که از
لباس های تنفر و عشق گرفته تا
شلوارک های شخصی و رکابی های سکسی و شرت های خصوصی بنده
بعد از شستشو
بر روی آن خشک می شوند .
تا و قتی که خشک شوند نقطهع
بابا سلام خدمت تمامی هموطنان ستیل الایو
ما هم سو سو

***

آقا یکی از رفقا خیلی واسه ما کسکشی کرده
دستش طلا
اما من نشد
چند تا خانوم مامان
بدون اینکه خودشون رو به من نشون بدن(واسه اینکه ریا نشه !) برن یه حالی بهش بدن

***

واقعیتش اینه که من امروز صبح با این پلیور جدیدم کلی توهم خوشتیپی زدیم
الان هم با این مماخ قدیمی توهم سرماخوردگی
خلاصه بپا دسمالی نشی !
چیز خوبی از آب در نمی آد .

***

اصلا وقتی سرما می خورم هم آب مماخم می آد هم بلاگ نویسیم .

Friday, October 27, 2006

شما جای من بگویید
من سر تکان می دهم .

Tuesday, October 24, 2006

کم کم من من نت نت تا تا ال ال
لب لب بی بی

من هرجابخوام وایمیسم
این تصویر ها
در کلمات نمی گنجند و دست بردار نیستند .
کویر و تاریکیش
تشنه باران

و آتش و هیزم ها و مرد کز کرده و
پیچیده لای پتو
تنها و تنها و تا بیابان کار می کند انزوا

ناگاه بلند می شود و میرقصد
شادمانه تر ازین نمی شود .
واقعا زیباست
این حرکاتش ، دستش که بالا می آید و سرش که به این سمت خم میشود با پلک های بسته
این تصویرش محو نمی شود .

اوه.

Thursday, October 19, 2006

پشه های ساعت چهار
باد کرده اند

وقتی خونش پخش میشود روی دستم .
وقتی خونم پخش می شود روی دستم .


***

پروفسر هربار که گچ بر می داشت دستش می لرزید .
پنجاه سالی به خوش شانسی گذشت .
تا اینکه معادله احتمال درست بودن معادله ای که از چینش احتمالی اعداد و پارامترها و عملگر های ریاضی و ..
.
شده حکایت تو خواهر ...
خیلی به خودتو استعدادات و این کلمات بی ربط فکر نکن .
ننه کلثوم هم حالش خوب میشه انشاالله .
گاهی
گناه دقیقا اون چیزیه که بهش نیاز داری
اون وقت اگه به هیچ مرز و محدودیتی اعتقاد نداشته باشی ،
کارت سخت میشه .
ذقیقا سه هفته پیش
از کنار چند دختر رد شدم .
که یکیشون گفت که اگه دوستش داشت نمی رفت عروسیش
و بقیشون یه سری چیزای دیگه گفتن و
بحثشون ادامه داشت.
اوه ... به اینطوریم نیگا نکنین
توی این سینه سیاه من یه قلب قرمز هست ،
که توش یه یه اتاق ساده و آروم
که تو اتاق یه میز چوبی روی چهار پایه اش ایستاده
که روش یه رادیوی کلاسیک داره آهنگ Green Sleeves رو پخش میکنه
که کنارش یه فنجون قهوه یاد نل و اون کفش های فراموش نشدنیش و اون روزهای یکنواختمون می افته ،
و کم کم سرد میشه .
همین که میام چیزی بنویسم
حس می کنم یه پیر مردی که چونه اش رو روی دستاش
به دسته عصاش تکیه داده با اشاره چشماش میگه برو سر اصل مطلب
هنوز دوخط ننوشتم میگه
بسه ، ریدی تو اصل مطلب ،



***


وقتی چیزی کمی خراب میشه
میای درستش کنی ،
هی بیشتر می گاییش .
هی بیشتر ور میری ، هی داغونتر میشه ،
کلافه هم میشه آدم همچین .


***


یکی دو هفته ای میشود مشروب اساسی نخوردم ،
ودکا می خواهم .
هوس نیس .
ودکا هوس نیس .
ودکا ویسکی نیس .
ودکا عرق و شراب هم نیس .

ودکا ، ودکاست .


***


بعضی از چیز ها نیاز های کلیدی ست .
مثل کلید تلوزیون
مثل کلبد چراغ
مثل چیز های اینطوری دیگر .
حالا همه با هم ....آخ فوراور یانگ....فور ..ا ..ها هه ها ها هی ها ههی ها یا هاهاهاها نگ

Wednesday, October 18, 2006

من بیدارم ،
چین های عجیبی بر پیکر تاریکی افتادس.

انگشت هایم ،
چشم هایم ،

نه .

Tuesday, October 17, 2006

می بینم که همه تحقیر های نشخوار شده بالا می آورد .
باشد که قانون عدم لزوم بقایش را بیا موزید ،
و تا قیامت سر بر سجاده توالت
اور بزنید ،

اصلا از قدیم گفته اند بهترین جا برای فکر کردن دستشوییس .
قدیمی ها هم خب مثل شما جاکش بوده اند دیگر.

Wednesday, October 11, 2006

سلام
یاد گرفتن بازی پقدر طول می کشد .
برنده بازنده ندارد که هیچ
مقصر و ...

ندارد دیگر

خدا حافظ .


***

دیشب هم راستی کیف پولم همراهم نبود ،
عجیب احساسا تنهایی کردم .

Sunday, October 8, 2006

باید دور بریزم .
باید آزاد کنم .

این بار مسیر رگ ها آزاد به نظر می رسد
و هیچ گرهی درین بین به چشم نمی خورد .
این یعنی آزاد راه
یعنی عدم کاهش سرعت یا توقف
می دونی اینا رو هم یعنی .

بهت بدهکارم .
بهت پس میدم
یه سری خورده حساب مونده که باید تو صورتت بپاشم.

هنوز پارت من مونده ،
پارت تو هم همینطور .

لتس پلی .
اصلا می خوام مرده شور هرچی بهم نریختگی ببرن .
واللا


***

چون من مرده آن یک جفت کفش زنانه ام
که مرتب کنار هم زیر یک سطل آشغال بزرگ پارک شده بود.

(این عکس های عرفانی را که وای وای سوژه اصلی گم شده است را دیده اید ! بسه حالا عکس های مورد علاقه من راببینید .)


***

تو جدا فکر می کنی تمام شب رو وقت داریم .
تو جدا فکر می کنی تمام شب رو وقت دارم .


***

از آنجا که امروز در آستانه 3 هفته مانده به نوامبر و بارانش
امر هلول لبخند اغواگر نوزاد نا مشروعی دیگر
در یکی از چاک های این ذهن بی در و پیکر
مسجل گشته .
لذا خوش باشیم دوران جدید را
در پرتو توهم بزرگ .

Friday, September 29, 2006

چرا همیشه از حاشیه های ریش ریشم اندوه می چکد؟

***

من پسورد هایم را گاها گم می کنم .
و پس ورد های دیگری پیدا می کنم.
اینطوری بهتر نیس .
پث ورد .
من اصلا پث پرستم.
حالا بی خیال این حرف ها
آخرش به خودم می آیم می بینم حرف هایم یادم رفته .


***

مثل این



***

شما را دعوت می کنم به مطالعه این وبلاگ .
از اول .
کاش ازین نقاشی مسخره ها هم داش کنارش.

Thursday, August 10, 2006

انکار

Thursday, August 3, 2006

کی بود گفت نفرین فراعنه
Can be so deadly?
نچ خوشگلِ درخت نارگیل

فقط so sexy
همین .

***

و حالا این یعنی چی؟
واسه من یعنی حیف اون دقایقی کی می شد هر کاری کرد جز دست به کیبورد بردن .
یعنی اینقدر ملت احمقن که اینقدر این مسائل جدی شدن .
چقدر باید کشف بزرگی باشه کشف سیم آخر در عصر ارتباطات هان ؟
و چقدر هم تاثیرگذار و احیانا تعیین کننده است
یه وقت یه حرف اونقدر مسخرس که خب آدم مثلا یاد زیارت عاشورا می افته
یه وقت از سر یه عمق وحشتناک از ان و گه و تلنبار شده تو ذهن ناشی میشی نه نادانی صرف .
اصلا همش تقصیر این عصر ارتباطات و بلاگ رولینگه بخدا !
شیت !


***

نمی نویسمت هیاهوی در پشتی سینما
هَه هَه
کـــــــــــــیر !

Friday, July 28, 2006

بگو یه دختر با قیافه ان
آخه گوزاله تو رو چه به زندگی اروتیک
گاییدن ملت ما رو با اداهاشون


***

خب خب خب
بسه دیگه اینجا محور موهومی ها
همه چی باید در یک کیر تک خایه گیریده زیره رادیخال ضلب بشه
مثه سکه
مثه کسه ننت

گاهی این کس ننت رو همچین شهوتی میگ خودم هم یجوریم میشه


***

حالا با تو ام
رفیق شفیق
بیا و بی خیال شو همه چیز رو جدی نگیر
من موندم آدمایی مثل منو تو که اینقدر بالا پایین دیدن چطوری می تونن اینقدر جدی بگیرن
آویزون میشی به دیوارای ذهنت که چی
رو شون خراش بندازی
بپری اونور سراغ دیوار بعدی
همه مسائل رو که من و تو نباید حل کنیم .
ما باید از تمام فرصتامون و از تمام این دالان تو در تو استفاده کنیم بابا .
تازه اولشه .

امضا : سفت زن مادر سازمان بهینه سازی مصرف سوخت .


***

می بینم که همه خمارین .
جست لایک می .

Monday, July 17, 2006

چه حالی میده شب تا صبح
بخوری و بنوشی و بکشی و...
ببری و ببازی و
قلیون و
فیلم فارسی .

ولی جدا می گم .
حدئقل واسه شب معرکه ای مثل دیشب .
هیچی به اندازه خوندن بانک رو 18 و ظهور منجی عالم بشریت
بی بی حال نمیده .

Friday, July 14, 2006

من می توانم از هر جمله خط خورده
یک نقاشی در بیاورم .
و تمام جملاتش را بین موهای دختری پنهان کنم .

***

اطراف خود آدم های زیادی میبینم که
تمام عمر را صرف یافتن یک قطعه سنگ می کنند ،
و به کلماتش فکر می کنند شب و روز
دلم گرفته ست .
باید راهی برای فرار ازین قبرستان
وجود داشته باشد .

***

جایی هست آن طرف مرز if I ها و if you ها
سرزمینی که شب و خورشید کاری به کار هم ندارند.
وچشمها بالهای بزرگی دارند .
دست های آدم هایش هیچ وقت زبر نمی شود .
و طبیعت محیطش آنقدر قوی و هوشمند است ،
که اختیار آدم هاس که به رقص می آید .
نه ماهیچه هایشان .
ساعت 5.5 بعدازظهر است .
نهار را خوردم .
آنقدر درست کرده ام که برای شامم هم مانده است .

***

شاید همین روز ها شعری درباره زندگی سه روزه ماه نوشتم .

***

من به یاد دارم آن لحظات را که دم در خانه مان رقم خورده .
آن قرار ساعت 4 بعد از ظهر
و آن اتفاق که ظهر اتفاق افتاد.
آن تخت سه نفره
می نویسم که فراموش نکنم که کوچه چه غمناک خالی شد .
ایستادن در برابر لشگر خاطرات گاهی سخت می شود .
مخصوصا آن دلیر خاطراتی که برای گرفتن انتقام از هر ابزاری استفاده می کنند.
اتاق خالی
درون من یک اتاق وجود دارد
با صندلی های آبی رنگ و رنگ سفید
حتی خودم هم اتاق را ترک کرده ام .


***

بینهایت ترک ،
نه بر دیوار
بر زمین خشک این کویر

***

تمام شدن
لاعلاج ترین معنی پیریس .

***

حس می کنم یک عمر زندگی کرده ام
بدون تعلق خاطر
بدون حسرت
بدون تردید

و عشق مثل یک بستنی در حال آب شدن در دست پسر همسایه بود ،
که هیچ گاه حسرتی برایش نخوردم .
کلا می گویم ،
بدون شک حوصله ام سر رفته است .

***

چشمی در این زاویه نیس
چه سوت و کور
کلمه پر نمی زند .

***

من نیستم ،
دیگر ازینجا به بعد داستان کار من نیست .
به دنبال یک قلم می گردم که بنویسد سریع و بیخیال و تمامش کند .

***

جیق
من جیق میزدم .
نه فریاد .
ترس تمام آنچیزی بود که مرا فرا می گرفت .
ولی همه لبخند می شندید ؛
حتی گهگاه خودم .

من بخشی از عمق فاجعه بودم .
و در آن تاری و تاریکی
در همهمه شان
من کسی را نداشتم
( آنجا جایی بود از جنس واقعیت محض
تصویری اضافی وجود نداشت .
و آنجا من تنها بودم .
حتی اثری از خدا نبود .
چقدر به دنبالش گشتم . )

تنها صدای آقای اینکاره را زمزمه می کردم :
"چه مدیومی !...چه طور مقاومت می کنی ؟ ...مقاومت ...مقاومت... "

ولی من تنها بودم .
حتی آقای اینکاره هم نبود ،
هیچ چیز نمی شناختم ،
هنوز هم چیز خاصی نشناختم ؛
چقدر سخت است که نتوانی فکرت را پنهان کنی ،
وحشت ناک زمانی بود که دو شاخه ترس و درد را به پریز می زدند .
و من انتظار می کشیدم
تا تنهایم بگذارند ،
و دوباره از آن تونل مخوف
که همیشه فشار و هوهویش را بر گوش هایم حس می کنم ،
باز گردم .
منتظر می ماندم که احساس به جسمم بازگردد ،
تا وقتی که بتوانم جسد یخ بسته ام را تکان دهم
و به سمت نزدیک ترین لیوان یا بطری آب حرکت کنم ،
و هر آنچه دیده ام را در خود غرق کنم .

بعد از مدتی مثل هر درد و ترس دیگری
لذت هم به جمع این دو احساس اضافه شد .
به دنبال چیز های بیهوده و جدید بودم ،
ولی جسمم در حال کم شدن بود .
جسم من دیگر کشش نداشت .
دیگر توانش را ندارد .
اما ولع مانند زبانی که روی لب ها دور می زند
و چشمی که ثانیه ها را تا زمان وقوع می شمرد مرا پیش می راند .
به حیات وحش
جایی که هر حس مجردی را می توان یافت و لمس کرد .
هر زاویه را در هرجا می توان دید یا با نگاه خود ساخت .
کم کم دید عوض می شود و پرده های بعدی نمایش کنار می رود ،
چقدر سخت است که آدم ها نتوانند از تو پنهان کنند .
وحشت ناک بوی ذهنشان است ،
حتی نزدیک ترین های زندگی ات .
...
و دوباره میروی مرحله بعد
ترس و درد و لذت بیشتر ،
زندگی را با سرعت هرچه تمام تر طی می کنی .
آزادراه یکطرفه زمان !
و عقربه ای که به به انتهای ما تحتت چسبیده است انگار ،
شیشه ها هم که بالاس .
و دائم در حال جیق کشیدنی
شده است یک عادت مثل سیگار کشیدن
گاهی هم سرفه می کنم .
چقدر با مزه و خنده دار است .
آدم خنده اش می گیرد .


***

باید یک بسته مگنا با طعم جو ستریانی بگیرم ،
و لاو ثینگز دود کنم .
در طواف این دکه های اکثرا شلوغ
آدم لبریز تیتر های بدرد نخور می شود .
الان هوس یک رادیوی قدیمی کرده ام
گه برایم صدا های قدیمی پخش کند .
این احساسات مندرس و تصاویر رنگ و رورفته کهنه هم .
آنچنان سبک وزن و غوطه ور
دراین دوران معاصرم میمانند معلق
که احساس تفریحات سالم و شهربازیم می گیرد .

Wednesday, July 12, 2006

اوه
کاش این حرف هایی که ایکاش من باور می کردم را
خودت باور کرده بودی ،
تا لزومی به این همه پافشاری برای باور شدنش نبود .

***

من یادم نمی آید کی ادعای معصومیت کرده ام ،
من نمی فهمم چه بلایی سر آدم ها آمده که همه باهم نفهم شده اند .
شازده من خیلی بیشتر از آنچه تو فکر می کنی اشتباه کرده ام .
اصلا اشتباه جز جدانشدنی از زندگی من است .
حالا هی بگو : "تو هم اشتباه می کنی ."


***

دیروز در پی مطالعه غزلیات سعدی
واقعا حیف کیر برای ماتحت آن مرد بزرگ که سعدی را به بچه بازی متهم کرده بود .
که اگر شیخ اجل به تعداد انگشتان دست شعر زیبا گفته باشد ،
در وصف پسرکان خوشرو بوده است و بس !

چه ادبیاتی !!!


***

من مانده ام که چه اتباطی بین عام الفیل و تولد پیامبر اعظم
وجود دارد .
این تصویر خرطوم فیل هم که دست از سرم بر نمی دارد ،

***

می دانید دنیا مملو شده ،
از بوی شهوتناکی
که اگر از من بپرسید می گویم
تنها حاصل یک گروپ سکس میلیاردی می تواند باشد .


***

کسانی که می خواهند همه چیز را قسمت کنند .
وای چقدر حالم را به هم می زنند ،


***

این روش زندگی
که همان به تاخیر انداختن انفجار است .
واقعا رفته روی اعصاب .
مثل حکایت جوانان قدیم و کاسه یخ در کنار پتو شده است و معامله بیچاره .
گرچه تخمی ترین مثال ممکن بود ولی واقعا رفته رو اعصاب .
باید بروم جایی دور .

Friday, July 7, 2006

هی
به همین سادگیس .
هی هی

Monday, July 3, 2006

گاه
مثل کتاب مصور می مانی ،
ولی این بار به دنبال ترجمه
باید صفحاتت را زیر و رو کنم.


***

گذشته ام ،
مملو از قوطی های خالیس .
طواف دور ساحت مقدسشان ،
کار کلکسیونر هاس ،
ماندن برای دائم الخمری چون من
یعنی مرگ .

***

اکتفا می کنی به کشیدگی مختصر لب ها ،
از تمام انچه می گذرد .

***

مادلین عزیز .
پیدا کرده ام ،
آشپزخانه را ،
و آن پنجره وحی
بوی قهوه
و تمام ظرف های نشسته .


***

سست ،
سخت و سریع و تلخ .


***

فعلا تمام در ها بسته است ،
من مانده ام و این یخچال خالی ...

Wednesday, June 28, 2006

زمان
ادامه داستان
شیوع ویرانی
آوار
پلک ها ، پلک ها

پلک ها
پلک ها
پلک ها
پلک ها

Tuesday, June 27, 2006

مرد قسمت های نه چندان مهمی از قلبش را جدا می کند و در یک کیف دستی کوچک می گذارد . اول صبح ، اتوبوس به همراه مسافرین سحر خیز خود به ایستگاه نزدیک می شود .در حالی که راننده بلیطش را پاره می کند ، نگاه مرد صورت مسافران را یک به یک از نظر می گذراند .ایستگاه بعد از اتوبوس پیاده می شود و دیگر نمی توان از نگاهش چیزی فهمید .
مدتی بعد ، اتوبوس و تک تک مسافرانش منفجر میشوند .
نمی خواهم بلند شوم .
جایم خوب است .
راحتم .


***

زبان ها را به سمت من نشانه رفته اند .
من هنوز طعم گستاخی می دهم ؟






Jane Weaver

Sunday, June 25, 2006

من جنس را خوب می شناسم .
من اشک ها را جاری شده ام .
من خنده ها را می فهمم .
من تک تک ماهیچه های صورت را زندگی کرده ام .

من نفس می کشم .
افیونی را که در تعظیم های متوالی
در سکون آدم ها موج می زند .
من می دانم ،
من می شناسم تمام کسانی که به تحقیر معتادند .
تحقیر قسمتی از رویا هایشان است .
حال پس و پیشش فرقی نمی کند .


شاید مثل کاهنان که بقایای آدم ها را بو میکشند .
و در کار خود خبره اند و
خوب می دانند از کدام قسمت هایشان تغذیه کنند.


و آدم های سبک و پوچ
و آدم های بی خیال خالی
گاه چه آرامشی در درون خود می یابند .
و دور چه آتش سردی پایکوبی می کنند .
چه کسی می گوید هیچ کدامشان نمی فهمد .


من تصاویر را طور دیگر می یابم .

از میان تمامی گونه ها

انسان مقاوم و باهوش
انسان عملگرای مغرور
انسان پرت متفکر
انسان بی نیاز منزوی
انسان لذت طلب متزلزل

جایی برای تو نیز هست .
زوایایی که گویی حسی خمار
چون عنکبوتی پیر تا دنیا دنیاس بر آنها حکومت خواهد کرد .

دخترک قلاده به گردن
بزرگترین و سرخ ترین دلیلت
که بین پاهایت جاری خواهد بود ،
همان خونیس که جام را پر می کرد و
در شیار های معبد روان می گشت ،
همان حقانیتیس
حقانیت .


چقدر ازین کلمه متنفرم . حقانیت ،
می بینید ، عفونت مترادف ترین کلمه ایس
که به ذهنم می رسد .

و کاهنان پیر همه چیز دان
با آن عصا های مخوف
که می تواند در هر بیراهه ای مسیری بیابد


چه کسانی جز آنها توانسته اند در سراب شنا کنند ،
تور ماهیگیری پهن کنند
و ماهی شکار کنند .

هر چقدر هم که دور افتاده به نظر برسد
همینجا و نزدیک است ،
در بین مابقی
صدای گریه بجه را نمی شنوی؟
ما در همین بین می خزیم
فارغ از تمام انزوایی که به دور خود تنیده ایم .

من به تو اعتقاد دارم ،
به آنچه درون رگ هایم می جهد نیز ،
همانقدر که به آن کاهنان
همین اندازه که به این زنجیر های آویزان به دیوار

من جنس را خوب می شناسم .
وقتی بر می گردانی نگاهت را سمت دیوار
می دانم زمان ساکن نگه داشتن لبها
و جنبش انگشت هاس .
گوریل خس خس می کند .
دستش به قاب و سرش را به دستش تکیه داده .
هنوز در حال بزرگ شدن است .
بسیار گنده وخسته شده .
به زودی هیچ جا نمی شود .

Monday, June 19, 2006



Sunday, June 18, 2006

دقیقا برعکس
آن سوسکی که با اشتها
از کنار اسکناس هزار تومانی
رد می شود و می رود سراغ تکه بیسکوییت از کجا افتاده روی زمین ،
خوب می داند چه چیزی می خواهد ،
درست هم می داند .
اصلا هم برایش مهم نیس ،
چه چیزی را نمی خواهد .


***

تکه بیسکوییت من هم ،
سوراخیس در آسمان که باعث شگفتیس ،
لحظه ایس در مرز ناباوری و لذت که غنیمت است ،
سقفی است نزدیک و به زور دونفره ، که ملحفه صدایش می کنید .
و روشن است و نخی و خنک با طرح رنگین کمان
چتریس که شاید از بین انگشتانش باران نشت کند .
ساده تر
حفره ایس یحتمل پلاستیکی و تعبیه شده بر روی این اسپیکرها ،
چهره ایس شاید مغرور و غمگین
در آینه ؟
گوشه ایس در اتاقی در اواسط دنیا که پنجره ای دارد
رو به معمولی ترین چیز های پیش پا افتاده ،
که جهت رویت بال بال می زنند برای این چشم ها ،
انحنای تشک زیر تن
پیاده رو های خلوت
و کفش های آماده به خدمت
و قدم زدن
غرق ذوق های زودگذر و شناور در این وهم همیشگی .
فعلا همین ها کافیس .

The Offer

Wednesday, June 14, 2006




This is a song, not like the other ones,
secret and selfish and somewhat hollow.
In the middle of this song there seemed to grown another
Of indeterminate length and origin.
To populate a people's song, first you must do something wrong,
If you've never been infirm you can never be strong.
Prune your rose bushes, Djamila, (Glenn)
Or you'll never see your home again.

Country and city, kingdom of the well, of the unwell,
You dwell in them both like a ghost -
When old King George said to my long dead kin
"Ten summers and winters in Arthur will do you in"
He cut out his heart and he buried the sin there in England.

Prune your rose bushes Luis, (Glenn)
Oh they'll grow up again,
There may still be a next year, who knows?
If you're lonely take a drink, there are better things to think,
Think on ancient cities, sunsets and girls in Spring.

You needed a song, I needed one too,
So keep listening
FOR MY OFFER TO YOU
Take it with good grace and humour too

First came the golden age
When there was no need of proof,
When lions ate flowers and your house
Didn't need a roof.
Then came the silver days
When a boy saw himself for the first time
In the reflection of a blade
Then he saw the way
To populate a people's song.
First he must do something wrong.
If you've never heard the music you never will

Prune your rose bushes Billy and Toby. (Glenn)
So they'll soon grow up again,
There may still be a next year, who knows?
If you're lonely, take a drink,
There are better things to think
Think on ancient cities, sunsets and girls in Spring.
Because all the tears that you mend,
They will open up again.
And weren't you suppose to call your friends this evening?

It rained all night the day I left.
The weather it was fine,
It rained all night the day I left








Augie March

به نظر من مهم ترین مهارت زندگی که آدم باید یاد بگیره ؛
مهارت دنده عوض کردنه .
تو از طرف مقابلت سهمی داری .
نه به کمترش قانع باش و نه به بیشترش حریص .
اینو فراموش نکن .
چشمهاتو بمال .
صبح شده ،
عروسکتو بغل کن ،
برو دست و صورتت رو بشور .

knowing she would

Friday, June 9, 2006

من
تک
تک
کلمات این آهنگ رو می پرستم .
تک تک کلماتش رو
نقطه





I once had a girl, or should I say, she once had me...
She showed me her room, isn't it good, norwegian wood?

She asked me to stay and she told me to sit anywhere,
So I looked around and I noticed there wasn't a chair.

I sat on a rug, biding my time, drinking her wine.
We talked until two and then she said, "It's time for bed"

She told me she worked in the morning and started to laugh.
I told her I didn't and crawled off to sleep in the bath

And when I awoke, I was alone, this bird had flown
So I lit a fire, isn't it good, norwegian wood.










Beatles

داستان ها
اسامی زودگذر
و نه چندان کلیدی و مهمی دارند .
که اکثرا بین گیومه ها Bold و یا Italic گشته اند
و من گاها به سادگی
کنجکاو وعاشق
این نامهای بین گیومه ای می شوم .
و داستان، با بستن کتاب ادامه پیدا می کند .

پ ن : تعداد داستان یا رمان هایی که من تمام کرده ام به عدد انگشتان یک دست هم نمی رسد ،
حالا می توانید با کلمه های این پی نوشت جمله بسازید .









آدم ها ،
آن سایه های تاریکی که از بالا می بینی
نیستند .






پ ن :کاش نیازی به نوشتن نبود !!!
تقدیم به ما تحت هر کس که به دیدن آدم ها از مافوق معتاد یا مفتخرس .

Wednesday, June 7, 2006









"برای هر ذائقه ای غذای مناسبی وجود دارد" ، آقای هریسون در آشپز خانه ،در حالی که
سعی می کرد بند های کوتاه پیش بند را از پشت به هم برساند با خود زمزمه کرد . سپس با صرف نظر از گره زدن آنها به همان بندی که دور گردنش گره زده بود اکتفا کرد . سه عدد تخم مرغ از یخچال بیرون آورد و کنار اجاق گذاشت و در حالی که کابینت ها را به دنبال روغن زیرو رو می کرد ، برای لحظاتی به ماهیتابه ای که در دستش بود خیره ماند و سپس به منظره غمگین باغچه نگاه کرد.






شاید به خاطر اینکه ماهیتابه را شبیه پشه کش یا جارودستی گرفته بود. اصلا مگر ماهیتابه را چطور باید در دست گرفت . شاید هم به لحظاتی که باید آن را می شست فکر می کرد .بهتر است در این مواقع به آن لحظات طلایی فکر کنی ، لحظاتی که در آینده ای نه چندان دوراتفاق افتاده است . ناهار را خورده ای ، ماهیتابه را شسته و خود را برای یک خواب در یک یکشنبه ساکت و آرام آماده می کنی . البته گاهی آدم ها احساس می کنند کاملا مربوط به گذشته هستند و ارتباطی با آینده دور و نزدیک ندارد و لابد دیگری یا دیگران به آینده رفته اند و او جا مانده است و تنها شده . مثلا اینکه آقای هریسون الان فکر کند لابد من و امثال من به آینده تعلق داریم و او مانند گذشته تمام شده و از دست رفته و غیر قابل تغییر .
اگر هر از چند گاه باشد ، مشکلی نیس آقای هریسون !

Monday, June 5, 2006









گاهی باید ساعت ها به یک تصویر نگاه کرد تا پی برد به آنکه چه چیز هایی در آن دیده می شود.
گاهی نیز باید ساعت ها و ساعت ها
به یک تصویر خیره شد ،
تا پی برد ؛
تا تماشا کرد ،
چیز هایی را که در آن دیده نمی شود .

Tuesday, May 30, 2006

شب ها که پشت شیشه ها
چشم ها سایه روشن شهر را می پایند .
و قطعه فراموش شده ،
همان ترانه گم شده و کش دار خود را
باز سازی می کنند .
و قسمتی از دنیای بیرون را ،
منظره خیابان کلافه و بد خواب
کوچه توهم زده
یا سایه های ترسناک درختان در آغوش باد را
به ذهن خود دعوت می کنند ،
تا احساسات خود را کوک کنند .
چه کسی می داند پشت پنجره ها چه می گذرد ؟


آنجا که دودی از گوشه پنجره نشت می کند به آسمان یا نه ،
چشمی گره خورده به تصویری موهوم یا بی هدف از نگاه اشیا می گریزد ،
و پنهان می کند،
پنهان می کند ؟
چه کسی می داند پشت پنجره ها چه می گذرد .


در حقیرترین زوایای دنیا
آنجایی که تنها به اندازه ایستادن یک آدم
یا تکیه دادنش به سکویی سرد جا دارد ،
و آشفتگی لباس ها و موها را چروک انداخته ،
چه کسی می داند پشت پنجره ها چه می گذرد .

در لحظاتی که خارج از شمارش هستند ،
انگار دستانی به شیشه سکوت چسبیده اند و
و موجی بی دلیل و بی صدا گهگاه لب ها را به هم می ساید .
چیزی می گوید؟
نه
نه
کسی می داند که پشت پنجره ها چه می گذرد ؟

لباس تکه تکه تاریکی ،
اما چشم ها قسمت های عریان شهر را می بینند .
که به دیوار ها تکیه داده یا دراز کشیده و گهگاه خمیازه های هوس آلود می کشند .
گاه چشم ها سیاهی می روند و دستی به سرعت به سوی نزدیک ترین تکیه گاهش دراز می شود ،
گاهی نیز نگاهی ثابت چیزی را متحرک می بیند یا تار .
اما شهر شب جز افسانه و لالایی حرفی ندارد ،
دارد؟
نه .

اما چیزی اینسو ،
جریان دارد و نفس می کشد .
و هیچ کس نمی داند پشت پنجره ها چه می گذرد .








Terje Rypdal

Sunday, May 28, 2006

"تشنگی یک توهم است ."
صدا در اتاق می پیچید .
مرد بقایای زنده خود را روی زمین کشید .
نمی توانست درست بایستد.
ولی بلند شد .
هنوز هم درست دستش نمی رسید .
از جا پرید و چند لحظه ای به بلندگو آویزان ماند ،
تا بلند گو کنده شد
و به همراه مرد بر زمین افتاد .



پ ن :
نمی دانم .
شما کدامیک را انتخاب می کنید ، مرگ از تشنگی یا توهم .
به هرحال مرد قصه ما تنها از روی عصبانیت این
کار را می کند احتمالا .

Thursday, May 25, 2006

پیامبر ما نیز همان روسپی از بند رسته است که ،
شلاق به دست
و زبان بر لب
امتداد نفس های عمیقش را
در تکرار متوالی حرف سین
فرو می کشد،
و در حالی که
پلک هایش را زیر فشار موج درد و شهوت
آرام می بندد و یا شاید حالا میگشاید
سرش را به سمت بالا می آورد
تا زمینی ترین آیه های انسانی را بر تو وحی کند.



پ ن: نا شکری نکن از نادانی و ایمان بیاور ،
که چراغ کم نور این خانه
بیش از تمام آنچه از آسمانت بر افروختی ،
زمین را تصویر کرده است.

Tuesday, May 16, 2006

تنهایی من
عددی اولست .

this blog s dead .

Saturday, May 13, 2006

ابر های تکه تکه و آسمان مشوش
و غوغای کاغذهای باطله
که سوار بر باد
فتح خیابان های شهر را
جشن گرفته اند .

وسوسه های شبگردی را در چمدان کوچکم جا خواهم داد.
خداحافظ

last floor

همزمان که لیوان کنار دستم خالی خالی شده است.
پرستار ها می دوند دور اتاق و می خندند و لباس های خود را کم کم در می آورند .
و دکتر ها عینک های خود را بینی های خود جابجا می کنند
، برای پرستار ها دست می زنند
و هیزم های کنار دست و پایم را برای بهتر سوختن مرتب می کنند .
صدای مزیک سرخ پوستی هم لحظه ای قطع نمی شود .

همزمان که غرق در عرق ، لباس هایم خیس خیس است .
چوب رختی دور از دست رس لباس های بیرون را نگاه می دارد ،
گوشه اتاق تمیز و درخشان ،
می توان پرستیدشان ازین فاصله .
این ها هم به خیابان ها خواهد رسید .

همزمان که بیماری در بسترم میدود و میدود ،
پلیس از پشت پنجره های بسته اتاق در بلند گوی خود فریاد می کشد .
اتاق محاصره شده ،
باکتری ها و قرص ها را صحیح و سالم تسلیم کن .

به دنبال بقایای پلاسیده روحم است یا حفره های خالی شده را می خواهی از جا بکند ؟
جسدم کدام کفن سفیدی را عافلگیر خواهد کرد؟
هر کس ارث و میراث خود را از اتاقم طلب می کند ،
شب خاموشی مطلق اتاق را ،
همزمان که تخت آرامش موقتش را .
بالش چه چیزی ؟
صدای تو در این لحظات از پشت گوشی چه می خواهد از من ؟

جای دیگر

پدر تو در سواحل صابونی حمام در حال آب کشیدن کجای بدنش غرق خواهد شد.
در حالی که مادر تو در مهمانی شرتش را از چاک ماتحتش برای لحظاتی کوتاه بیرون می کشد
در بستر خیانت و حماقت رشد کرده ای
صدای دعوا ها هنوز در گوشت هست؟


اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .


سناریوی بهتری داری .
پدرت فیلم بردار بوده ،
ولی بعد ازدواج مادرت هیچ وقت نقاشی نکرده
هم رشته اش این بوده و هم استعدادش را داشته ولی خب فکر کرده روزی با خود اشتباها
به نقاشی علاقمند شده.
پدرت انتخاب بهتری بوده .
تو نه نقاش شدی نه فیلم بردار نه عکاس نه فیلم نامه نویس حتی .
ولی همیشه چیزی از درونت به تو فشار می آورده .


اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .


پدرت در 7 ساگی تو را تنها گذاشت و مادرت در 24 سالگی .
چقدر دنیا زود لباس هایش را درآورد روبرویت .
زیبا بودی .
و پوست انداختی به چه سرعت .
کودکی می خواهی و پوشیدگی .
تمام شدی مثل تمام استعداد هایت در سایه انزوای نه حتی خلوتت .

اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .
وقتی باز می شوند برای یک نفر .


دختری هستی معمولی .
پدر و مادرت دوستت دارند .
زندگی می چرخد مثل چرخ و فلک نزدیک یا دور از خیابان محل سکونتتان
دقت کرده بودی تا به حال اصلا ؟
الان هم هیچ .
تنها آرزوی کش آمدن ثانیه ها تا بینهایت .
و چیز غریبی که به گلویت چنگ می زند .


اینجا همان جاست .
جایی به اندازه یک نفر میان بازوان من .
و وقتی سرت را روی سینه ام میگذاری
می توانی ساعت ها گریه کنی .
بی هیچ دلیلی
من هیچ نخواهم پرسید و تو هم به تساوی دو طرف معادله هایت نخواهی اندیشید .
بی هیچ دلیلی .

عذاب وجدان

Friday, May 12, 2006

الان داره امتحانم برگزار می شه!
من آخر سر از عذاب وجدان میمیرم.

***

جدی من کی آدم میشم.
نه خداییش. یه مقعد که هفته ای یکی دوبار میره دانشگاه .
درس نمی خونه و مدتیه که هیچ کار هم نکرده .
یه مفت خور بی مصرف . خدایی امثال منو باید تو میدان شهر به دار بزنن .

دردیست غیر مردن
کان را دوا نباشد .
این درد کون گشادیست .
بله.

***

ولی حال می کنیما !

راث میگی؟

Thursday, May 11, 2006

ببخشید دیگه
حوصله ادیت کردن ندارم .

البته می دونم که شما منو با غلط های املایی و دستوریم ، هم دوست دارین .

پ ن: ااااااِِِاِه...راث میگی؟


***

اینجا داره تموم میشه .
خدایی تمپلتشم رو اعصابه .
من باید خداحافظی کنم کم کم.
اینو بگم.
آقا من تو کف یه دختر مونده بودم دیروز تو نمایشگاه .
که قیافش رو انگار خیلی قبلا دیده بودم.
خلاصه رفتیم و آشنا شدیم.بعد نکته اینجاس که کشف شد چقدر کلیات صورتش شبیه کیه(یکی از دختر های دانشگاه)؟
و توسط رفیقم هم تایید شد .
ولی من هنوز قانع نشده بودم .
بالاخره متوجه شدم ابرو و پیشونیش شبیه دوست دختر سابق یکی بچه ها بود .
ولی طرح چونه اش شبیه یکی از پسرهایی که باهاشون رفیق بودم .
مطمئنم اما پسر رو یادم نمی آد ،
یعنی یه طرح محوی از تصویرش تو ذهنم دارم .
و لی خنده هاش شبیه یه دختر دیگه بود که وقتی 16-17 سالم بود بعد ازیک روز خوب (تونستیم به بهانه نمیدونیم نشستی در باره المپیاد بود که تو دانشگاه تهران بود ، دبیرستان رو دودر کنیم.) و رفتیم دنبال دختربازی (به سبک اون موقع) .
خلاصه آشنا شدیم و یکیشون نگین نامی بود و اون یکی مژگان بود اسمش.
فکر کنم این شبیه مزگان بود . یادمه همین موقع ها بود چون چاقاله یا گوجه سبز هم خریده بودیم .
البته بعد از اون روز که با هم بودیم نه خارکسده ها زنگ زدن و نه هیچی.آخه تریپ ما هم بچه مثبت پپل بود، حق داشتن بیچاره ها.
خلاصه حسابشو بکنبن ما کلا یک ساعت با هم بودیم .
می دونین من واسه به خاطر آوردن این خاطره ها و اسامی ، دیشب تو رخت خواب قیافه تمام آدم های این مدت 4-5 سال اخیر رو بررسی کردم .
حدود سه ساعت و خورده ای و قیافه ی همشون رو تصور کردم . خیلی جالب و سخته .
اونم واسه مخ تعطیل من .
ولی با اینکه قیافش شبیه همون دختر تو دانشگاس نه مژگانه ، اما اون چیزی که از اول داشت به من فشار می آورد همون تیزی مشترک تو خنده های جفته شون بود و حالتی که گوشه چشماشون موقع خندیدن پیدا می کرد. . بعدش که این یادم اومد گرچه اون پسره یادم نیومد ،همچین احساس خستگی لذت بخش بعد از کار سنگین داشتم . گرفتم راحت خوابیدم .
اوف چقدر زیاد شد . برم دیگه .

هیچ چیز

Monday, May 8, 2006

به اسم تو
قسم به تمام دلایل روشن و تار که اینچنین میردخشند از دور
به رسمی که از درونم می جوشد و نقاط را به سمت انتهای راه
به سرعت به هم متصل می کند .
قسم به دلهره ات وقتی جواب آخرم را همان ابتدا، من از تو سوال می کنم .
به انگشت های کوچکت آنگاه که با حاشیه ریش ریش روسری ور می روند
انگار که چنگک در ذهنت انداخته اند .
و نگاهت که مضطرب ترین علامت سوال دنیاس
و احساست که تنها نقطه تماس فهم با دایره این کلمات بی معنیس.
من هیچ چیز را با هیچ چیز عوض نمی کنم .

تبر از آن تو

کدامتان بود دردهایش را لاین می کرد
و قهقهه اش خواب را ازچشم افسردگان خوش خواب بدحال ربوده بود .
صدایش کنید و بگویید بت تراش انتخابت کرده است .

2:2

امشب با اینفکتد ماشروم شروع شد.
تا خدا چه بخواهد .

***

منت خدای را چاق و کپل
که پیک توپ و تپل
در دست و از شارب ناب سرمست
ازم می پرسد :اینا چیه ؟
ولی جا افتادگیش ،منتظر جواب نگاهش نمی دارد ،
تقاضای آهنگ در هواستی هم ندارد

***

چه شد من به خدا اعتقاد پیدا کردم .
سه روز در توهمات آفت بر دهانم رویت
و پس از دو روز یعنی امروز آفت خیالی بر لثه ام متولد شد .
برای این آفت ها و زگیل های متافیزیکی چه توجیهی بهتر از خدا
(هیچی بابا این یکی پیکم برو بالا، دارم سر به سرت می ذارم .)

***

الانیس باب دیلان گوش می داده ، اطمینان دارم .

***

دخترهای دانشجوی تنگ مانتویی که بلند بلند ازین حرفا می زنین وقتی از کنارم رد می شوید .
شما چه باحال و بچه معروف و همه چیز دان و اینکاره هستید !!!

***

آدم تنوع طلب که سرش به تنش می ارزد اگر دستش نرسید ماشین و اتوبان و شهر و مناظر راعوض کند .
لاقل فکری برای موسیقیش می کند .
آدمهای غیر تنوع طلب نیز گونه های به دردنخوری هستند که از بحث ما خارجند .

2pa feat 9133

Saturday, May 6, 2006

من دوستان خوبی دارم .
دوستان من کونگشادند، اما نه اندازه من .
نه هزار و صد و سی و سه
پروژه ش رو به پنج قسمت تقسیم کرده
که خب یه قسمت که قسمت اصلی پروژه س رو بی خیال شده ،
در عوض چهار قسمت بقیه که مقدمه محسوب میشن از جاهای مختلف چهار تا مقاله پیدا کرده
(داره گوز گوز میکنه که نه ترکیب تعداد بیشتری مقالس یعنی مثلا 6 تا)
(ادامه میده پروژه لیسانس رو باید دودر کرد .استاد تاب دار پروژه دوساله داده)
حالا اینکه داریم یه هفته ای انجام میدیمش بماند
(میگه از اسفند دارم مطالعه می کنم)
آره یادم هست دو روز قبل عید رفت کلی رمان و کتاب داستان وکسشر و غیره خرید .
...
آره دیگه خلاصه آنلاین ترجمه میکنه آقا و من تایپ می کنم واسش
(الان هم خوابیده و داریم آهنگ Man of constant sorrow گوش میدیم . )
کون لق تمام مخلصان راه علم تلاشگران این خاک و بوم .
(ولی داره میگه پروژه ام باحاله ، میگه مخصوصا اون قسمت اصلیه فوق الذکر)
راست میگه خدایی مثلا مشتق گیری برداری از تصویر بر کره یا تفاوت میان ابر فضا و فرا ابرفضا و یا موجوداتی مثل شبه اسکالر
کلا تو این پروژه ما بر لبه تیغه توهم می خزیدم .
(میگه آبروی ما رو پاک بردی .)
راست میگه بدبخت این تنها رفیق علمی ماس.
البته لازمه اینجا از دکتر جواد هم یادی کنیم (شاعر شعر ذغال)که شاخ کنکور رو تو کونش کرد خدایی
9
کسکش
بهر حال بذارید من از ویژگی های مثبت اخلاقی نه هزار(رندش کنیم) براتون بگم .
چون خصوصیت خاصی به ذهنم نرسید (شما هم جای من بودین جز منظره پر و پاچه بلوریش چیز خاصی توش نمی دیدین)ترجیحا در باره این آهنگ می نویسیم
Along the Banks of Rivers
از
Tortoise
می نویسیم .
این آهنگ خیلی خوب
دانلودش کنین .
(داره میگه زندگی کیریه .من یه آدم منفی باف پوچ ساه مسلک هستم . خداااه، کیر سیاه دیده اید آیا ؟)
به هر حال این آهنگه یه سیستم شله قلم کاریه که دو نداره
جاز و امبینت و کانتری وراک وفیلم وسترن و به خاطر یک مشت دلارو....
از همش یه مایه هایی داره
دانلودش کنین اگه گیر آوردین .
(میگه چرا کس می گی کسکش)
الان میرم میخوخمش .
خب واقعا من باید پست کنم اینو ؟
(می خواد بیاد به سبک کیریه من کس بنویسه .)
میمون مقلد . چشم نداره ببینه یه بار ریدیم بهش.
میگه 20 نفر در روز خواننده داری ، عاشقانه می خوننت .
می خواد دستم رو رو کنه روزی چهار بار هیتیم را میبینم .
میگه هی بلاگ عوض می کنی خودتو جر میدی منم آدمم ، آخرشم 24 تا خواننده در روز.
تازه اخبار واصله میگه یه دفترچه هم داری مطلب خوبات رو اون تو می نویسی پابلیش نمی کنی
الان هم ملت دارن از خماری میمیرن .
اینا رو نه هزارو خورده ای به من میگه .
جفتمون هم به نظرمون دیزل هد بلاگ خوبیه
بذارید سیگارمو بکشم .
ازینجا به بعد به قلم نه هزارو خورده ای...
لاشی گفت به قلم فلانی یه وقت مطلب زیباش با حرفای من ان آلود نشه دفه پیش که اومده بود اینجا تایپ کنه یه صفحه ریتال آورده بعدم زده و ما رو گرفته به بحث
الانم که اینطوری
اصلا این نزدشم مخش تعطیله چه برسه بزنه و به خود شناسی هم برسه
خداییش
مملکتی که جوانش من و این باشیم رو باید شاشید توش
حوصله ندارم
کیری زد سیم گیتارم رو هم پاره کرد
ممد تو یک سیل ویران گری
تو خیابون هم که را میری دختر و پیرزن و جوون و کودک رو ویران می کنی
با اون زلف ها پریشونت
الانم به سبک کیر به دستان این خطه گفت با یه صدای نازی
چرا جا تو اینجا کس نیست
یا چرا تو کون انی نمی کنی
یا چرا آیا
صداقتم سرش گرده
برنامه ریدن به همه
از خودم دورغم در میارم
به همه میشاشم
سیل میاد بعدش
رود نیل رو دیدی
جلگه رود نیل پایه گزار تمدن قدیم مصر شد
مصر پایه گذار اهرام
اهرام هم تو کون صدام
و صدام هم کنایه از تمام دوستانی که ما را همراهی کردن
حالا پست ر و عوض می کنیم
من برم بشاشم
خب دو پا برگشت :

اهم . دیوث خجالت نمی کشی . چهار سال تریپ تو بلاگستان از خودم در کردم که کسی نفهمه کونیم. انتر گوساله .
خب چقدر کس به هم بافته نمیشه ربط داد چیزیو خدایی .
حالا که تریپ شاشه پس منم رشید و در بیارم .
(میگه پستش نکن درفتش کن یادگاری ،جا زد بدبخت ، شاشید به خودش)
بدبخت مرد باش
اگر اسلام نداری آزاده باش
مرد اونیه که سرش رو بگیره بالا داد بزنه من کونیم .ولی شما بیاین کیرمو بخورین .
الان مثلا قراره بره بشاشه.
خدا منم جلقم میاد اینم همش تو اتاقه .
آخرم مجبورم پرو پاچه بلوریه نه هزار و خورده ای و سوژه کنم
(همش هم غر میزنه الان باید دوست دخترم رو امشب می آوردم نه تورو)
حالا کسکش یادش رفته یه ساعت پیش چهجوری از خایه هام آویزون بود بمونم پیشش
(البته قرار بود به کار های مهم تری بپردازیما )
ولی خب .
واقعا اگه تا اینجای مطلب رو مطالعه کردی سینت رو ستبر کن و با متانت تمام بگو من از نوادگان امام ابالحسن کسقرنه ام .
اخه داری چیو میخونی خدایی . این یه مطلب خصوصیه اصلا، گمشید .
گم شید و گرنه مادربزرگ نه هزارو خورده ای رو صدا می کنم بیاد بهتون بده .
خب خسته شدم .
حرفی ندارم .
نه هزار و خورده ای در حالی که داره داریوش زمزمه می کنه میگه چوب تو کونه هرچی نامرده
ای غم بیا
آخه چی می فهمید اینجا چی میگذره
ما تو غم غرقیم . غم مارو باخودش به فراسوی حیات برده .
غم .
ماتم .
غصه .
غم من لیک غمی غمناک است .
شرت ما از چه سبب نمناک است .
چاره ما همی موسیقی پست راک است .
کون ما در این شب تارو سیه بر فاک است .
لیک و چشم و دل ما ناپاک است .
چاره شاهد و ساقی سمن ساق بلورین پستان
دیلدو و انگشت سبابه و ساک است .
اینم میگه آخه چرا توی کسش چسب ناک است .
اوه .
آهنگ جوابگوی کسشر نیس.
شرمنده تمام مومنین مخلص و مفلس .
خب بسه دیگه کار داریم .
کس ننه هاتون .
کیر تو دهاناتون .
لاپای باباتون .
نه هزار خورده ای داره با قافیه هام جلق میزنه
کلی حال کرده .
الان آبشم پاشید تو مانیتور.
مانیتور سوخت . الان ما تصویر نداریم .
چرا سیاهه .
این چرا قیر ازش میاد .
سیاهی در سیاهی .
دروازه ای مطلق به درک هستی .
میگه یه هستی هست تو اکباتان جندس .
ذوق کرده .
اگه شما اطلاعاتی ازش دارین بدین و خانواده ای رو از نگرانی در بیارین .
به صورت استعاری ریدم بهش ولی بماند .
خب من یه نخ سیگار بکشم .

من باید بنویسم الان؟
چی بنویسم؟
اهان این میگه بگو من فلانی ام
چی بگم آخه
من احساس عجیبی دارم الان
واسه این آهنگس
داریوش داره خودشو با گیتار می گاد
داریوش و دیستورشن
ملت همه رو اکس اند
داریوش رو زنشه
من رو ممد
ممد رو جواد
جواد رو رضا
رضا رو تقی
تقی رو من
این یعنی توپولوژی
حالا یه آهنگ دیگس
منم اون بالا رو سن ام
با داریوش
یه لب از داریوش می گیرم
داریوش دستشو میکنه تو شرتم
چیزمو میماله
منم چیزشو میمالم
یا علی میگم و لنگاشو میندازم رو شونه ام و حالا نکن کی بکن
اینا رو واسه جلب رضایت شما خاننندگان حشری نوشتم
شما
شما بانوان گرامی
شما که هر روز و هر شب به یاد من بالشات را لای کستان می گذارید
i am occupied
i am occupied
with shit
ها ها ها
دو پا اومد
(اصلا این دو پا خودش خیلی کیریه
منو یاده لاپایی میندازه)


این یه قسمت داشت تو نوشته هاش که توش به من کون تپل میداد ورداشت .حتی تو نوشته هاش حاضر نیس به من بده . رفاقت مرده
رفاقت بوی گه گرفته.
رفیق واسه رفیق نمی چسه .
کوش اون دیار لوتیان بی مدعا .
که کس زنشون رو share میکردن .
خب دیگه آهنگمون هم تموم شد .
بدی وینمپ اینه که بعدش آهنگ بعدی شروع میشه .
خب چی بگم .

آخرین شعرم رو از صمیم شرت تقدیم میکنم به شما خواننده ها :

(این قسمت (قسمت اصلی پروژه 9133)(دوستان بچسن) ، پاک شد)

اکوی فریــــــــــــــــــــــــــــــــادهای ما...........

سرهنگ

Friday, May 5, 2006

سرهنگ جدیدا خیلی روش تو روم باز شده .
یک کم تحویلش گرفتم با اون خاطرات کوفتیش
مد کرده هر روز می آد شلوار و شورتش رو در میاره میگه
پشتش رو میکنه بهم و میگه قلبم درد می کنه .

من ، مردی بی سرو پا

من همان مرد بی سروپایی هستم .
که به دولت مردان کشور ناسازهای رکیک نثار می کند با صدای بلند ،
که فیوز شهر کشیده اند و
کوچه ها این چنین تاریک مانده
آری و همه اش تقصیر این مادر قحبه هاس.

***


گاهی احساساتمو فراموش می کنم من.
و لباس ها مو ،
و دروغ هامو

خیلی هم طبیعی و نرماله

***

من عاشقانه دوست میدارمت،
به بقیه اش چه کار داری .

جدی

جدی گرفتن آغاز بدبختیس.
یعنی اول مصیبت .
می فهمی چی می خوام بگ.
با یه لحن کلافه و بی حوصله بخون .
خیلی جدی و همراه با یه اَه :جدی گرفتن آغاز بدبختیس ..

عنوان ندارم

Thursday, May 4, 2006

ضعیف و لال و بیگناه
مثل آلت قتاله.

***

گاهی نداشتن غمناک است.
و بعضا غم نداشتن مردابی می شود از جنس خودش یا رویا.
می دانم بهانه گیریس
و تمام این گاه و بیگاه ها ، عادت می شوند .

***

مشاهده
مقایسه
مشاهده
مقایسه
مشاهده
...

***

روز های روشنی در پیش است .
آفتاب هایی با طعم خوشبختی
هوم
هوا گرم شده است ها

***

گاهی که در فیلم های افسانه ای
قهرمان داستان سوار بر اسب از دهکده ای کوچک گذر می کند .
دلم می خواهد فقط بدانم در دهکده چه می گذرد .
تک تک خانه هایش
تک تک آدم هایش
دقیقا در همان لحظه !

***

رویای مادر
مختصات فرزند
کلافگی بی شکاف .


***

اول صبح ها که سورمه ای رنگ آسمان
کم رنگ و کم رنگ تر می شود .
احساس مسافرتم می گیرد .


پ ن : از کی تا حالا زیر بغل ماطعم بوی خوشبختی میده ، بماند .

روزنامه صبحگاهی

Tuesday, May 2, 2006

روزی مردی میانسال از کنار دکه ای گذشت
و به جای خریدن روزنامه صبحگاهیش
مسیرش را به سمت
عمق فاجعه
کج کرد .


***

دنیا دور باطل نیس
حاجی


***

گاهی وقایع
مهم نیستند
فقط ترتیبشان
ارزش توجه دارند .


***

اعتماد
واژه بزرگیس .
خیلی بزرگتر که خرج کس و کون پیش افتاده ت می کنی .


***

بعضی از لحظه ها
مدت ها وقتم را می گیرد .
تمام شرایطش را
تمام فاکتور هایش را بررسی می کنم بارها بارها
بعضی لحظه های کوتاه
چقدر زمان می برند .


***


کاش جوانی کردن با طعم کرت رایج بود .
کاش گلدسته ها سه وعده با شاین آن سیرم می کردند .
کاش می شد صدای کفش ها وقدم ها را با آلور کوک کرد.
کاش کمی خشونت نگاه میداشتم برای تول
کاش شیواری و جف باکلی
کاش بار و جاز و قمار و قمارباز

کاش باکره بودند
این گوش ها تا
با
تمام وجود
تقدیم می کردمشان
به تام یورک.

بودابو

Monday, May 1, 2006

رابطه ای نزدیک بین آنچه گوش می دهم و
اولین کلماتی که به ذهنم میرسد و
مزخرفات چند ثانیه ای اینجا.

so shut the shit up

فاز فک مزخرف ترین و انرژی برترین و خالی کننده ترین
و از همه مهمتر حرام کننده ترین
و کلا کسشر ترین قسمت
برنامه اس.

خلاصه

من گاهی خلاصه می شوم .
اینجوری.

ماه مرا هم بالا خواهد کشید .

Friday, April 28, 2006

ماه می نوازد .
بر امواج ، خیرگی چشمانم را .
نور می دود در بین خاطراتم .
در مسیری خارج از تاری که توالی ثانیه ها تنیده اند .
امشب ذهنم جشن کوچک و هدایای بزرگی برای من ترتیب داده است .
آب و باد همچنان از روزنه های پوستم به داخل نشت می کنند .
ماه مرا هم بالا خواهد کشید .

Anarchy between my lips

Thursday, April 27, 2006

امروز اصلا روز خوبیس برای شروع یک آشوب
برای سقوط یک پرچم
برای از جا کندن هرچه روی زمین ایستاده
پخش کردن دنیای تکه تکه روی زمین

روز خوبیس برای خندیدن بی دلیل دور هم
بریدن تمام طناب ها و گره زدن دست و پا ها به یکدیگر
سقوط آزاد میان جمعیت از طبقه دوم یا سوم

روز خوبیس برای نیکوتین مداوم و تماشای مورچه ها و ذره های کوچک زندگی
نفس کشیدن آتش های اطراف و زباله ها و خرمگس های پرنده


روز خوبیس برای بداهه نویسی و هرزه نگاری بر دیوار ها
برای اعلامیه هایی که یک روز وقت دارند برای پرواز .
برای پچ پچ ها و شایعه ها
برای توهم پیروزی
فریاد هایی که جمعیت را متورم می کند .
و مخالفان را خفه ....هوهوهوهاها


چه روز خوبیس برای احیای سنت سنگ و شیشه
تمام مغازه ها و تمام شیشه ها
چه روز خوبیس برای تخریب
برای لخت کردن بانکها و پرتاب پولها به سمت بالا...وو

امروز روز خوبیس برای انسان های دارای هورمون های جنسی
هستید که ؟
پس برویم وسط جمعیت در نزدیکی وسط هرچیز
نترس امروز زمین در مدار بی خیالی به دور سرشت ساده آدم ها می چرخد .
امروز را روز ملی مالش نام می نهیم اصلا
در این همهمه حتی تجاوز و مجاز نزدیک به هم تلفظ می شوند .
امروز روز خوبیس
یک روز مطلق برای اشتباهات نسبیس

چه قندی در دل آب می کند
مسابقه پرتاب بطری به سمت اهداف متحرک
دویدن از میان کوچه ها
دقیقه های ایستادن روی دست و پای و خود
و با هوش خود از خود مراقبت کردن ، جایی که میله های افقی و ممتد اجتماع
محافظ سلامت عبور و مرور نیستند ...یوهو

تا اینجا هستید با من یا نه ؟ ...
یاد کشتار دسته جمعی مورچه های دوران کودکی می افتم
و ساختن صلیب و قبر و تابوت با هر چیز دم دست آن لحظه ها
و گریه از ته دل در مراسم تدفینشان در باغچه

وای که چه طبیعت فوق العاده ای داشت .

اصلا امروز روز خوبیس
برای آدم سوزی دسته جمعی

امروز باید برای گناهانی که ازآنها لذت خواهیم برد مراتب تاسف خود را اظهار کنیم .
یک صبح سوسیالیستی
و بعدازظهری کاپیتالیستی
و چند دستگی انتهای راه

چه انتهای خوبی خواهد داشت امروز برای جمع کردن غنایم
و بازی کی بود کی بود من نبودم بر کاناپه و چیزی که کنار انگشتانم در تاریکی مطلق اتاق میدرخشد سرخ
درحالی که بقایای احمق ها در چشم انداز پنجره اگر بایستم
دیده خواهند شد که با اینکه دستگیر شده اند هنوز
داد می کشند
و صدای خش خش اعلامیه های نیمه سوخته شکسته بال را را زیر پایشان نمی شنوند ...هوم
یادم باشد امروز را باید با طعم آن سیگار به پایان برسانم .

شرت نیوتن گم شده .

Tuesday, April 25, 2006

فانتزی های امشب همگی ختم می شوند ،
به پسری که سرش را از بالای قاب خم کرده رو به پایین
و جلوی دوربین
در حالی که موهایش دچار تعجب گرفتگی شاخ شاخ شده است
فریاد می زند پس
جاذبه کو ؟

بُ بالا

Monday, April 24, 2006

shitE1000...

در حال نه چندان حاضر
یعنی چند ساعت قبل
تصمیم گرفتم اینجا درج کنم
که
ریدم به تمام چیز های دراز مدت

ولی هنوزم تصمیم قطعی نشده .

می فهمی که ؟

وقتـــی تنهایی می یومدم سر وقتت یه حس خوبی داشتم .
بهر حال به فال نیک می گیریم پیوستگی
آگوست و آوریل را .

تخمه بـــــــــاز

Sunday, April 23, 2006

در تخمه خوردن ما نشانه هایی وجود دارد .
که عاقلان را صد رهنمون است به موشکافی این ریدمون .
به هر حال من که یه تخمه باز ناعاقل گوگوریم .
موش بخوره کیرمو .

***

مثلا همین :
دست به دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد


***

امشب ازون شبهای هوسیه ها
ازون شب های کون کپلی که منتظره هر لحظه شرتش رو بکشی پایین .

***

عزیزم تو یه شخصیت نامریی نیسی
فقط کمی کوری ، همین

***

یک احساس بدی دارم .
آره دقیقا به خاطر تو


***

کس های شجاع پایان به ظاهر غمناکی دارند .

***

آهنگی وجود دارد به نام پارادایس
که باید بدهم بر سر در کلبه ام
روی کاه گل بنویسندش .
و عابران رهگذران پیشانی بر گل بپرستندش .


***

این روزها تمام سلول های عصبیم ارتباط نزدیکی
بین ریشه ها و تیشه ها و موسیقی الکترونیک و انبینت کشف کرده اند .

***

گاهی احساس می کنم
آرامشم اینقدر نزدیک و در چند قدمیس
که می توان بدون کوچکترین تحرکی لمسش کنم
چه خوب !
و یا اینقدر نزدیک و دست یافتنی که پیف پیف
چه بد !

ولی گاهی کاملا بالعکس
و منطقی ترین و پارادوکسیکال ترین راه حل دویدن است .

به هر حال اینکه چرا یه کون گشاد با کون گشاد ، گشاد گشاد این وسط قدم میزند سوالیس که
جوابش را فقط تخمه بازان ناعاقل ابر گشاد گور به گوری چون من
می فهمد .

پول

من پول می خوام .
همین الان .
بدید.
خواهش می کنم .
اصرار می کنم .
پا فشاری
فشار

هوم

Tuesday, April 18, 2006

چقدر این جمله گاها بدرد بخور به نظر می رسد
بخصوص در پیشگاه آینه
هرچند که جنده اش را در آورده اند
ولی:
روزگار غریبیس نازنین !!!

somethings over

Monday, April 17, 2006





by Abyss
[download]

در یک روز ختم به ان چه گذشت .

سر صبح تو خیابون متوجه اولین دختر تو راه شدم که به طرز عجیبی به پاهام داره نگاه می کنه، با اعتماد به نفس یه دست کشیدم دیدم زیپم بستس و رشید خان هم که خب خواب تشریف دارن ،گفتم باز هم توهم زدم . با مشاهدا دومین و سومین دختر که مر کز توجهشون همون جا بود ، یادم افتاد که پاک پاکم بابا ، لابد از خوشتیپیه.
به سلامتی وارد دانشگاه شدم .دیدم نه بابا مثل اینکه قضیه جدیه دوباره دست کشیدم دیدم زیپم بستس و مار هم تو قفس لالا کرده یه نگاه مختصری هم کردم خیلی کوتاه طوری که مثلا خودم از خوشتیپی خودم غافلگیر نشدم بابا . بازم چیزی نفهمیدیم .
حلاصه از سه کلاس به یکیش قناعت کردم و زدم بیرون ، .
نگاه چند تا پسر هم جلب شده بود . دخترا هم یکیشون می خندید واونیکی نگاهش رو می دزدید . وضعی بودا . خلاصه یه جا دیگه کاملا خم شدم و نگاه کردم دیدم بله .این پیپ وامونده که تو جیب شلوار جینم چپونده بودم به نظر یه کیر 30-40 سانتی میاد که یه مسیر سخت رو برای شق شدن انتخاب کرده و تازه سرش هم تصمیم داره که شلوار رو پاره کنه .خلاصه درآوردمش بنده خدا رو . خودم هم خندم گرفته بود. آخه یه لباس کوتاه هم پوشیده بودم چی بهش می گن کمر کس پتی ، کمر کرستی ،یه همچین چیزی و واقعا تابلو بود .
رسیدم خونه رفتم بالا دیدم بیکارم یه کف دستی بریم که خدا را هم خوش بیاد . خلاصه بعد نیم ساعت اعمال شاقه که رشید خان رضایت به قیام داده بودن در اوج خوشبختی یهو یه کلاغ اومد تو تراسمون نشست و برو بر منو نگاه می کرد . انگار مثلا من مادرش رو گاییدم .منم در تراس رو باز کرده بودم که بوی سیگار نمونه . یکم یورتمه نزدیک شد و بال و پرش رو خاروند. حالا من موندم بخندم ، بزنم .خلاصه دیدم نگاه می کنه پررو . یه سر و صدای مسخره ای از خودم در آوردم . همینطور که نگاه می کرد سرش رو کج کرد . تخمشم نبود . خلاصه همچین که خوابوند رشید خان رو قر قر کنان پرید رفت .انگار مسئول محیط زیست بود یا دبیر انجمن حمایت از اسپرم های بی پناه .
یهو داداشم اومد .جم و جور کردم در حد لازم و چند دقیقه بعدش هم مامان .حالا یکی باید می رفت نون و نوشابه می خرید داداشم که از خودم کون گشادتر ، مامان هم که دلپیچه گرفته بود موقتا ، لباساشون تنشون بودا ولی... خلاصه آخر تک آوردیم و مامان دیر آورد ولی با کولی بازی نهایتا منو فرستادن .
اه ریدم به این شانس.
حالا با این حال خسته و زار بعد از اون همه تلاش بی نتیجه پاهام رو باید بکشم رو زمین .
یه نفر رد شد و بهم نگاه کرد انگار . سریع تمام جوانب رو بررسی کردم .ok بودم. خندم گرفت.
تو راه برگشت از مغازه داشتم میومدم بیرون یه کلاه کابویی بزرگ دیدم تو هوا . از کنارش که رد شدم دیدم یه دختر کوچولوی مامانی یه کلاه سرش گذاشته بود که دقیقا برابر حجم خودش بود . اینقدر خوشگل و خوردنی بود . هنوز داشتم نگاهش می کردم که دیدم به دختر ان ترکیب کنارش داره لبخند می زنه . انم گرفت .
برگشتم خونه تاشب خوابیدم .شب پا شدم . این داداشم انگار نه انگار کنکور داره . من هیچی بهش نمی گم قالبا . ولی بهش گفتم اینبار :اگر می بینی جلوی من هر گهی می خوای می خوری و هیچی بهت نمی گم چون به نظرم خودت باید بفهمی ، ولی پس فردا که کنکورت رو ریدی ممکنه سر خودتو همه قر بزنی ، من اون موقع هم تخمم نیس اگه بند کنی به من ولی اگه از من می شنوی یکم همین الان سعی کن بفهمی . اینقدر هم گه خوری نکن جووون ، من بدم میاد از نصیحت کردن .
بهم گفت :
اگه نصیحتم نمی کنی از هیچ ایده لوژی خاصی ناشی نمیشه ، نصیحت نمی کنی چون حال نصیحت کردن نداری.
تو حال حرف زدن با من رو هم نداری .


سیگارم رو خاموش کردم و رفتم دستشویی و درحالی که می ریدم به
وقایع امروز فکر کردم .

I stand hard like a tree

Saturday, April 15, 2006

خوب می دانم کجا ایستاده ام .
دستانم را در جیب های کدام غول های مامانی ،که کج نشده ؟
پالتوی کدام فرشته بر تنم است ؟
کفش های پاره ام از آن هیچ کسی نیس و هیچ کس نیز در کفش های من نبوده .

من از میان ابر و مه دویده ام تا اینجا
من از میان خون و حادثه خود را تا اینجا کشانده ام.
جاده های بی سرنشین را رانده ام تا اینجا
کیلو متر ها را از روی تعداد تاول هایم خوب می شمارم .

چرا اینطور نگاهم می کنید ؟
تعجب کرده اید ؟
چه جالب یا چه مسخره ؟
چه دوست داشتنی یا نفرت انگیز ؟
منتظر چه عکس العملی هستید ؟
دسته اید و گله چون حیوانات وحشی یا رام من را تفاوت نمی کند؟
قاتلید یا سارق ؟
محلی و تودار ؟
از غریبه ها خوشتان بیاید یا که نه ؟

من این بدن را تا اینجا نکشانده ام که با
ناز مژگانتان ، دل یا چشم یا پشمانم فر بخورد حرامزاده ها؟

من نوشیدنی خنک می خواهم تا گرم شوم .
آنقدر که فراموش کنم بودن را در کنارتان .
آنقدر تحمل شمیم تان سخت هست که درنگ بیجا مانع زندگی باشد .

از کدام بستر چشمانتان نکیر و منکر می پرسند ؟
روی پوست من هیچ ایمانی خال کوبی نشده ،چون شما .
بر صفحه ساعت من هیچ خاطره ای نمی چرخد .
ذهن من نه ابتدای گذشته را به انتهای معاد وصل می کند .
نه طنز خاصی می یابد در توالی مکرر افتادن تاس ها فارغ از شماره هایشان .

من هرچه دارم از دلبستگی ،
من اگر دلبستگی را می پرستم گهگاه مربوط
به چشمه ایست که از درون خودم می جوشد نه عکس های دیروز و فردا ،

تمام آنچه که من از نگاه های کنکاشگرتان می خواهم نوشیدنی خنک است .


من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .

شری گم شده است

Friday, April 14, 2006

ماشین های نورانی
تابلو های رنگی
و تمام چیز های با ارزش دنیا که برق می زنند .

من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
من می دوم از کنار فاحشه های سیگار به دست .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم .

آسفالت خیابان ها و رد ترمز ها
گوشت های داخل رستوران ها
ادکلن های اغواگر
جوی های جدایی
و زباله های مجانی

آهنگ های وحشی
قهقهه های شهوتناک
و اگزز های نا آرام


من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
من می دوم از کنارفاحشه های سیگار به دست .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم .

کدام راه و بیراه
کدام کوچه پس کوچه
کدام لانه یا دام
کدام استخوان یا طعمه

بوی گوشت بود؟
یا رد گمشده در جوی آب؟
عطر کدام آدم بود
یا شمیم تند فاضلاب؟

هری کجا سر خورد؟
در سراشیب بلوغ ؟
توانست خود را آویزان کند ؟
در دامان کدام سگ پیر و تشنه ؟

گربه ها سر به سرش نگذارند .
کلاغ ها نگینش را زخمی نکنند .
آدم ها شکارش نکنند .
مبادا دستی نوازشش کند وای

و ساعت ها فاصله می اندازند
تار درهم پیچیده خیابان ها نیز
بسترها پهن گشته اند
و اتاق های مملو از خرّ وپف های شکم های سیر

من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
می گذرم از کنار انتهای خشک جوی ها .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم ؟

دوره گردی گرفته دستهایش را بر چوب های سوزان
رو می کند با لبخند به سوی من:
"برای کسی که دست هایش در آتش سوخته باشد
گرمای آتش خنده دار نیس "

می پرسم :"
کدام جوی بویش را از آسفالت خیابان ها گرفت ؟
کدام خیابان شری را دور کرد؟
کدام کوچه گم ؟
در کدام معبر پاهایش خسته شد ؟
و نگاهش نا امید ؟
صدایش در کدام آهنگ پنهان ماند ؟
زوزه های بی قرارش را کدام اگزز از من گرفت؟ "


مرد دوره گرد استخوانی پرت می کند در امتداد مرگ شب
و نور صبح کم کم کمکم می کند .
تا باز بایستم .
شاید .
شاید روزی باز گردد قوی و مغرور
با صدایی وحشی و شهوتناک و ناآرام
کنارم بنشیند باز
و با چشمان براقش نگاهم کند .
با هم بدویم از کنار فاحشه های سیگار به دست
در امتداد شرق جوی های خشک یا سیراب
در کنار چوب های سوزان
استخوان های مرد دوره گرد را بلیسیم .
شاید .

بهار

Wednesday, April 12, 2006

wow
نیاز است که در گردن ها می پیچد و
تمنا است که در چشم ها ریسپانس می دهد.

ایول

هر دم ازین شاخه خری می پرد .

Tuesday, April 11, 2006

خب بسه .
بیاین درباره چیز های مهمتر صحبت کنیم .
اهم .
(یعنی کس ننه ها وقتی من حرف می زنم خفه . مرسی)

خب بحث امروز ما درباره درس خوش مزه آشپزیس .
از آنجا که این روز ها آشپزی در رشته های مختلف( مثلا سیاست) جای خاصی باز کرده
ما تصمیم گرفتیم امروز شمارو متوجه
آش شله قلمکار و یک وجب روغن بکنیم .
این آش که گاها دسته گل سر آشپز گل تر از گل خودمان و همکاری داوطلبانه چرب و چیلی ام الفساد دنیاس،
گویا طرفدارهای زیادی هم دارد از خاص و عام.
بهرحال اگر فکر کرده اید این کفار خارکسده این همه هزینه را فی سبیل الله
و بدون تحصیل نتیجه رها می کنند سخت کور خوانده اید .
در جمع احساس بدی دارم نسبت به شرایط موجود .
گفتم منم زری زده باشم در این باب .



***

ولی جدا شما را گذشته ازین شوخی ها توصیه می کنم
به جف باکلی درین روز ها و نظم امرکم.

پیشی ملوسم .

خب عریرم بیا این احتمال رو در نظر بگیر
شاید من با روش های لابد خیلی محیرالعقولی چیزایی رو می فهمم
گذشته ازینکه قبلا خیلی خوب خالی می بستی و
منو مثل و به اسم همه غافلگیر می کردی .



حالا انچوچک آخرش فرقی می کنه .
چرا جر میدی خب خودتو .
من به فکر همان قسمت بدردبخورتم آخه عزیزم .

ِDear Mr wide asshole

شایدم شخص مفعول بلد نیس صفحه را با استفاده از
ضربدری که در بالای صفحه قرار گرفته ، ببندد .
و یا نمی فهمد آقای فراخ مقعد، که برای مرور ده عدد لینک این شیوه آسانترست .

به هر حال به ما تحت چرب و نرم والده بچسب علی الحساب
چون این طور که به نظر می رسد پر از اطلاعات غنی و نادریس که درین دوره زمانه کمتر دانشمندی ازآن باخبرس .

نمردیم معنی خبر خوش رو هم فهمیدیم.

همین دیگه .

Slow and easy

Monday, April 10, 2006





by Joe Satriani
[download]






اصلا کسی می داند معنی کلمه نـــرمـش چیست ؟
معنی اصلیش؟
آهان
حالا نرمش صبحگاهی یعنی این آهنگ .
نرم باشید .

Flying in blue memories

محوترین مرزهای درک من
بین من و بیرون
مربوط می شود به خط هایی
که تن تو را جدا می کند از هرچه حاشیه ،
وسوسه فال گوش ایستادن پشت این دیوار ها
که آنسویش بوی اجتماع و آدم می دهد.
تو خود خیابان گردی های بی بهانه ای
هوس کودکانه ددر
جاده بی انتهای یک سفر
سفری ناخوانده که باید از صدای قدم هایش شناختش .
کوچه را مملو از سرمای صبحگاهی و اشتهای نیکوتین می کند .
تنها دلیل موجه باز شدن در های خانه .
تنها منظره دلنواز پنجره .
بهترین پوستی که می توان بر تن کرد .
و لذیذ ترین سفره ای که می توان پهن کرد .
زلال ترین آبی که می توان تشنه نوشید .
وعمیق ترین خوابی که می توان در خستگی آرمید .

بی نقص ترین رویاهایم
پیشکش تنفس حضور
بی مرز ترین و غیر قابل ثبت ترین خاطراتمان که بمانند فقط در خاطرمان .

Morning angel

ببین تجسمت را که هزار تکه می کنم در ذهنم هربار ،
به چه سرعتی دوباره شکل می گیرد .
فاصله ای نیس بین تباهی انبوه ذرات متلاشیت و
تماشای کالبدت که این چنین یکپارچه تک تک ذرات ذهنم را محو خود ساخته،
راز ماندگاریت همین است دیگر
فرشته حرامزاده من .

the moon is to the stars as a dust mote is to mars

Sunday, April 9, 2006





by Vaetxh
[download]





بعضی اوقات موسیقی دیگر چیزی به آدم اضافه نمی کند .
تنها چیزهایی اضافی را از درون آدم بیرون می کشد .

pretty fucked up

ترانه ای برای
پشه های پا به پایم بیدار
بگویم.

آی پشگان
که نیش هاتان را تا بنا گوش
به من فرو می کنید .

کس ننتون

تعطیلات یک ساله نوروزی

ببخشید نظر شما به عنوان یک بلاگر کار کشته درباره یک نمونه اختیاری از مباحث بسیار ساده و
خشتک پرچم گشته رشته تحصیلیتون چیه؟

I never forget my name : 2pa

عزیزم یه جنگل در نظر بگیر ،
پر از آنتن های برافراشته ،
یه سر-گوسفند ابنه هم در نظر بگیر
اسمشم می ذاریم عباس پنبه :
حالا منو با تمام ویژگی های علمی و معنویم در نظر بگیر .
چیارو می پرستم میون این گله .
آفرین
جفتشو

گزیده ای از کتاب "ساق هایش" ،نوشته مهندس آلف های فلایینگ ، انتشارات لاپالیچرز .

not yet.

Saturday, April 8, 2006

چیز زیادی که نمی توان نوشت.
فقط در همین حد که هیچ چیز وحشتناکتر از ترس نیس.
ترس همراه با عدم شناخت مطلق .
همراه با عذم توانایی مطلق .
گاه شیرین به نظر می رسد
ولی گاهی تا مرز جنون آدم را پیش می برد.
واقعا چه احساس سردی دارم .

دست نوشته های من و باب

Friday, April 7, 2006

سارا و سهند باهم خواهر و برادر بودند .سهند در باشگاه بدن سازی سر کوچه به بر و بازو هایش می رسید .و سارا در این مدت خانه را تمیز می کرد .تا اینکه پدر و مادر و سهند هم می رسیدند خانه . وغذا معمولا خورده بودند پدر و مادر یا با بی اشتهایی لقمه ای بر می داشتند .و سهند خیره نگاه می کرد که با چه آرامشی سارا امشب هم غذایش را می خورد .انگار سالها وقت هست برای غذا خوردن .صدایی از اتاق خواب نمی آید .پدر و مادر خوابند.سهند می گوید:" سارا چه طور شده هیکلم ؟الان دو ماه دارم فشرده روی سر شونه هام کار می کنم ."
سارا می گوید : "عالیه !"
و می رود سمت اتاقش .سهند به طرز قدم برداشتن های سارا نگاه می کند.سارا در اتاق را می بندد.سارا عروسک هاش را روی کمد مرتب می کند . سهند می رود جلوی تلوزیون و همانجا خوابش می برد .
سهند و سارا با هم هنوز هم خواهر و برادر هستند .

مادر چند سال بعد می میرد .زندگی کمی بی رنگ تر می شود نه به خاطر بازو های کنده شده عروسک های سارا.همه بی خیال به نظر می رسند.سارا چاق شده .سهند استاد بدن سازی .تلوزیون هم هنوز برنامه کودک پخش می کند .علیرضا نام یکی از دوستان های سهند است .چند روز پیش از دست پخت سارا سر سفره تعریف کرد و قرار شد سارا برای خواهر علیرضا یک عروسک بخرد .علیرضا چند روز بعد ازین شهر خواهد رفت .بهر حال سارا در حال گرفتن گرد روی آینه قدیس .سهند وارد خانه می شود و سلام می کند .
سارا بعد از احوال پرسی .می گوید : تو این همه به هیکل ملت می رسی .می تونی منم لاغر کنی " .
پدر هم وارد خانه می شود و به سرعت احوال پرسی می کند و می رود سمت اتاقش .
بیچاره به دلایلی رویش نمی شود خیلی جلوی سهند بایستد.سهند خنده اش می گیرد .سارا جویا می شود: اتفاقی افتاده جدیدا؟
سهند همینطور که می گوید نه ،زنگ موبایلش به صدا در می آید.سارا غذا را می آورد سر سفره .سهند به اتاق خواب پدر و مادر مرحوم خیره است .رو به سارا می گوید:" بشین من می رم بابا رو صدا می کنم ."
سر شام هم سارا به هردوشان نگاه می کند و خنده اش می گیرد.
پدر می گوید :"به چی می خندی؟"
سارا :" نمی دونم".
و به سهند نگاه می کند .سهند می گوید :" چیه به من نگاه می کنی منم نمی دونم ."
پدر بی هوا می پرد وسط و می گوید : "پس حالا که اینجوریه .منم که اصلا نمی دونم"
و نا گهان صدای خنده هر سه شان اتاق را بر میدارد . همه به هم نگاه می کنند و با صدای بلند می خندد .

چند روز بعدسارا تصمیم می گیرد برود لباس بخرد.
اول صبح جلوی آینه در حالی که موهایش را مرتب می کند و به سهند یادآوری می کند امروز ظهر برای ناهار خانه نیاید .بلند می گوید : "یادم باشه چند تا عروسک جدید بخرم . یکی هم برای مریم خواهر علیرضا ."
سهند می گوید : "آخ علیرضا دیشب رفت . ایکاش یکم زودتر می گرفتی.البته ، آره فکر کنم یک عروسک گنده پشمالو هم باهاش بود .آره " .
سارا می گوید : "مهم نیس ."

چند ساعت بعد سارا به خانه باز می گردد. خانه خالیس .نه کسی خانه است نه غذا آماده.سارا نگاهی می کند به در و دیوار خانه و دوباره بیرون می رود .
ساعت یازده شب است و سهند داخل راه رو قدم می زند .سارا وارد خانه می شود با سلام مختصری به سرعت به اتاق خود می رود .سهند به طرز قدم برداشتن های سارا نگاه می کند.سارا در اتاق را می بندد . نگاه سهند به در خیره باقی می ماند .کنترل تلوزیون را بر می دارد و تلوزیون را خاموش می کند و به سمت اتاق سارا می رود .همین طور که به طرف اتاق میرود بلند بلند می گوید :"شاید سارا تپلوی من خورده زمین و مانکن های مغازه ها بهش خندیدن و سارا ناراحت شده و رفته یک گوشه واسه خودش گریه کرده ."
در همین بین در را بی هوا باز کرد وبه سمت سارا رفت که سرش را روی تخت گذاشته بود .سارا سرش را بلند کرد وخود را بغل سهند انداخت و زار زار گریه کرد. با صدای بلند برای چند دقیقه اشک ریخت . کمی که ارامتر شد سهند گفت ":خب بلند شو لباس هات رو بپوش ببینم بهت می آد یا نه."
سارا همانطور ادامه داد :" لباس نخریده ام".
- عروسک چی؟
-اونم نخریدم . می خوام همین قدیمی ها را به هم وصله بزنم . تازه با مزه هم میشه .
- نه ! چند تا عروسک جدید هم بگیر ، اصلا باشه خودم برات می گیرم...حالا نمی خوای بهم بگی چت شده .
- برادر یکی از رفیقام مرده .
- اِه کدومشون؟
- .سارا ، همون تپله
- کی؟
- دیشب
- اونوق تو هم خیلی ناراحت شدی .
-تنها کسی که داشت همون بود . می فهمی الان چی میشه ؟
- ظاهرا تو از خواهره هم ناراحت تری شیطون؟
- اه خفه شو .
- خب راستی یه فکری هم باید به حال اندام متناسبت کنم، وگرنه می ترشی رو دستمون ، تو بغل من جا نمی شی از فردا...
- چقدر تو لوسی...
صدای پدر آنها را به خود می آورد . سارا ، سهند، بیایان امشب شام گرفتم .

Aphrodite Sometimes Splinter Rmx feat Beverley Knight

Thursday, April 6, 2006





by Splinter
[download]




***


شاعرانه ترین ترانه هایم .
از صمیم قلب پیشکش
سکانس آخر فیلم هنری و جون
تقدیم به تک تک کلماتی که به زبان می آید .
تک تک حرکات هنری و دو چرخه اش .


***


با این همه هنوز من جایزه بهترین شخصیت سینمایی
که ملموس تر از همه هنوز باقی مانده در ذهنم
به پدر آموروسو قهرمان کم سن و سال فیلم مالنا
تقدیم می کند .

دلم نمی آد نگم این ثورمن عجب کس ردیفیه تو این هنری و جون.
از دست ندین این فیلم قدیمی رو
اگه مثل من که ندیده بودمش.
تا حالا ندیدینش.


***

این هم از امشب
یعنی امروز
ساعت شش و ده دقیقس.
برم بخوابم.

the way i want

گاهی برای زیستن زندگی
دشمنان نابی بر سر راهت قرار می گیرند .
که ارزشش را دارند به تمام معنی .

همچنان دود میگیرم

نیمه کاره ترین خاطره من
مربوط می شود به لغزش دستانت
و نوازشی که پایانش را
پایانش را
پایانش را هر چند شب جرعه های آب
در حفره های تاریک کالبدم غرق می کند .
و دوباره کابوس این پایان
چند شب دیگر
متولد می شود .


تقدیم به ساحت روحانی انکار
در پای تک تک پله های عمارت جاویدانش
که خونابه تردید از آنها می چکد .
می توان رد پای سرخ آخرین حقایقی که به قربانگاه فرستاده ام
تا خود مسلخ و بقایای فروزانش را از دور دید .
و سینه را مملو از دود وجودشان نمود .
که در آتش می سوزند می سوزند .



هیچ گاه فراموش نمی کنم
سخن کاهن معبد را :
حقیقت در ذهن بشر :
ابتدا نور است
سپس تاریکیس
بعد بی اهمیت
و در انتها ...

کسی خبر از انتها نداده و نمی دهد
اما هیچ چیز چون حقیقت اینچنین سمی و جاویدان نمی سوزد .

حق مسلم بنده

Tuesday, April 4, 2006

خود را که ریست می کنم هر از گاه.
واقعا به ریشه های نباتی خود باز می گردم انگار .
توان تحمل زمستانی طولانی در خواب
پاییزی در برابر باد .
و ایستادن سرپا بی دلیل
و ریشه دواندن و ریشه دواندن
در وجودم زنده می شود .
به هر حال فعلا که فصل خوشی امت غیوراست و
داف های مردم
چه صفایی دارند .
سفره هاشان پر کوکولی باد.


***

برای سرک کشیدن به زندگی افلاین آدم ها
دیگر حس و حالی نیس
از پس اتاق خودم هم بر نمی آیم.
آن وقت چه توقعاتی داری تو از من.
من ترجیح می دهم لباس هایت را درون یابی کنم تا افکار
به ظاهر عمیقت را قند عسل
سوووووییییت هااانـــی .


***


هتل کالیفرنیا کدوم وره؟
ازین وره نه ازون وره ؟


***


برای گاییدن مادرتان، پدرتان هیچ گاه از شما اجازه می گیرد؟
یا می گرفت مرحوم؟
این شبیه همان احساسیس که من نسبت به قسمت هایی
از مغز یا بهتر بگویم ریه آدم ها دارم .
به مناسبت اینکه این روز ها همه جا حرف از حق مسلم و این موارد است.


***

بی بی فاطمه
هلوی بی نظیریس که فقط
در مزرعه حاج قاسم
به عمل می آید .

(اگه تونستی برسی به سوراخ!)


***

یه بار نوشتم با گذشت زمان به تدریج
آدمها یا قوی تر می شن
یا روانی تر

(و باالمشاهده !!!!!)

Hymn





by The Mercy Cage
[download]


lyrics


Another anthem for the disappeared
Feeding back this time
I promised you the murder of faith

And the siren blasts to herald
The dawning of another age
With rapt and keening voices
The lie enshrined again

Marked by the sins
We're inching up to it

I never said that all was well
You know it scars like hell
Oh man it hurts like anything
Time to piss another useless lie away

We pray

I never said that all was well
You know it scars like hell
Man it hurts like anything
Time to piss another useless lie away
We pray
To the church of the cathode ray

Crucified by the past
Crucified by the shame
The sheep go marching on and on
Repulsed from the barricades

And the siren blasts to herald
The dawning of a new age
Indoctrinates through fear
And I am on my knees again

I never though it would end this well
It scars like hell
It hurts like anything..

قر

قر نزنید.
همینجوری می نویسنش دیگه، حالا مهم نیس.
مهم اینه که اینقدر قر نزنید.

***

نگاه کن با چه اشتهای غیر قابل وصفی کتاب می جوند.
واقعا احساس جای تاسف به آدم دست می دهد.
یکم به خاطر خودش یکم بخاطر آنها.
بقیه اش بخاطر کتاب ها .


***

من استثنا هستم .
هر وق دلم خواس می تونم قر بزنم .

پ

Sunday, April 2, 2006

آهان امروز نوبت درس تنفربرانگیز املاس.
خب کوچولوهای مامانی من
اگه کسی ازتون پرسید پرنده رو با چه پ ای پرواز می دن شما چی می گین؟
می گین مادر قحبه پرنده رو با هیچ پ پرواز نمی دن.
پرنده خودش می پره .
اونم با پ سه نقطه .
مثل پر
اون رو که با پ یه نقطه هم می نویسن .
می گن کلمه مخرَب شده .
مثل خزیدن.


***

حالا اگه گفتین تو چهارشنبه سوری باید چی کار می کردین که نکردین؟
نه گوز گوز کردین صداش میومد.
کس و کون هم جنبوندین خودم دست اندرکار بودم .
بذارین خودم بگم.
باید کتابای شعرتون رو می نداختین تو آتیش .
همون که مامان زیر گوش خاله تو مهمونی ازش تعریف می کنه و
شما صد دور رنگ روتون عوض می شه سعی می کنین تا آخر مهمونی قیافه متفکر ها رو به خودتون بگیرین.
هِ،همون ها رو می گم.
آره باید می نداختینش.
و از روش می پردین .
آره با همون دختره که در دسترس بود ، همون بچه فیله ، حالا اون فرقی نمی کنه .
مهم اینه که تنها پ ای که تو گذشته پیدا می شه پ پوسیدنه .
این رو تو همین سال سگی یاد بگیرین .
حداکثر لیاقت گذشته قرائت فاتحه اس مع الصلوات .
زززززززززز.....

یادآوری

Saturday, April 1, 2006

Set your display resolution higher than 1000*x
This blogs designed for IE5+ and your resolution must be higher than 1000*x
so you can kiss my ass if you dont have these options SOB,





یادآوری کنم این بلاگ واسه اینترنت اکسپلورر شیش به بالا و
رزولوشون بیشتر از هزار در هرچی طراحی شده
هرکی نمی تونه درست ببینه به بزرگی خودش کیر شه بره پی کارش.
من تا این اکسپلورر جواب می ده گوزمم نمی دم فایرفاکس واسه استشمام .
حالا دیگه هر چی بچه کونیه یه فایرفاکس چسبونده به گوشه بلاگش
والا منو یاد این نوشته های فاطمه الزهرا ادرکنی ،
چسبیده به درودیوار تاکسی های این راننده پشمالو ها میندازه .
جالب اینجاس یا فی الواقع ذتس ذ پوینت
که خود کسقرنه شون هم از آی ای استفاده می کنن .
واللا
بهر حال اینم شایان توجه ها!!!!

DNA





by dj yahel
[download]






Goa syndrome






[download]


2x4





by Metallica
[download]




lyrics




Yeah
I'm gonna make you, shake you, take you
I'm gonna be the one who breaks you
Put the screws into ya, my way
Yeah, c'mon, c'mon come and make my day
Make my day

Yeah
Got some hell to pay you, steal your thunder
The joy of violent movement, pulls you under
Ooh bite the bullet, well hard
Yea, but I bite harder, so go to far
To far

Friction, fusion, retribution
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya... so talk to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya trying to be my lord
I can't hear ya talking 2 by 4

Yeah
I'm gonna make you, shake you, take you
I'm gonna be that one who breaks you
Put the screws into ya, my way
Hey c'mon, c'mon, come and make my day
Make my day

Friction, fusion, retribution
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya while your talking to me
I can't hear ya trying to be my lord
I can't hear ya talking 2 by 4

cold light of morning

Friday, March 31, 2006





by palcebo
[download]




lyrics

In cold light of morning while everyone is yawning
You're high
In the cold light of morning the party gets all in your pie
As your skin starts to scratch with yesterdays action goodbye

Forget past indiscretions
And stolen possessions
You're high
In the cold light

In the cold light of morning while everyone's yawning
You're high
In the cold light of morning
You're drunk sick from whoring and high
Staring back from the mirrors
A face that you don't recognise

It's a loser a sinner a cock and a dildo's disguise
In the cold light

Tomorrow
Tomorrow
Tomorrow
As your skin starts to scratch
And wave yesterdays action goodbye

Forget past indiscretions
And stolen possessions.
You're high
In the cold light of day

Tomorrow's only a king
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
whistle
Away

In the cold light of day

say hey





by Kylie Minogue
[download]




lyrics


It's getting late
You might be sleeping
I couldn't wait
I'm caught up with feeling this way
Don't want to disturb you
But I must just to say hey

I'm missing you
I wish you were with me
The water's warm
It's making me in the mood to play
So good to disturb you
If you please, I need to say, hey

I'm missing you
I wish you were with me

Espionage

Thursday, March 30, 2006





by Marty friedman
[download]

Bossa nova




by shivaree
[download]


lyric


Well I think I hate you
Isn't this fun
You're gonna shoot
And I darling loaded the gun
I think I'm done
What train did you step off of anyway
I really don't care
I'm the luckiest girl
Gonna lie with you baby
'Cause there's nowhere else
I can lay

I'm never talking to you again
I'll go join the marines
And then I will peacefully sail away with some safe magazines
Did you hear what I say
You can't fall down the stairs two times the same way
And I really don't care
I'm the luckiest girl
Gonna tell you I love you
More than anything else
I can see

If people were cars I'd be covered with scars
I'll hold on to my dignity
I bought this old dress to cover the mess
Don't take it off I don't want you
I don't want you to see

Stop singing that song
I'll stand hard like a tree
Yeah you make me sick
You red razor nick get your hot hands off me
Maybe you're from the moon
Sensibility tells me that this is too soon
Oh my bounds of ??

I'm the luckiest girl
Yeah and I want you baby
More than anything else
More than anything else
More than anything else
In the room
More than anything else
In the room

outside & inside of my coven

Wednesday, March 29, 2006

مگر چند سال مانده برای تنها ماندن،
نباید فرصت ها را از دست داد
باید سریع تر خانه ای و اتاقی برای خود تهیه کرد ،
شیشه ای کدر و مات و بی پرده برایش ساخت .
از آنها که به ندرت صدایش خواهند کرد پنجره ،
و وسایل شخصی خود را پرستید .
و هر از چند گاه کمی از تنهایی خود را صرف انفاق فاحشگان نمود .


***


موسیقی یعنی ساعت 8 شب است و
همه منتظرند سر میز تا آقای خانه بیاید .
هر آنچه سر سفره می بینید مربوط به سخاوت آقای خانه است .
نه ساعت 8 یا پیش خدمت و آشپز.


***


نباید در زیبایی عکس کارت پستال ها اسراف کرد .
باید ارزشش را داشته باشد .
یارو را می گویم .


***


راز ناقوس دو بعدی من
در صدایش نیست
در این زنگوله سه در چهاریس که
{در حالی که احتمالا زمزمه می کند با خود
کس مادر هرجه جاذبه و نیوتن}
کج ایستاده و ایستاده و ایستاده
و نوای اضطراب و طنین وقوع حتمی برخورد را در تصویری
نه چندان جذاب
بی صدا فریاد می کشد .
{در حالی که چشم همه
تاب ثابت آویزان به درختان ِ-خب به جهنم که- سبز و زیبا را
خیره است و می پاید.}



***


زندگی حق دارد در دروازه های جاده هایش
آدم هایی که علائم راهنمایی و رانندگیش را نمی فهمند .
ایگنور کند .


***


در کوچه ها که بوی باج گیر ها و
قهقهه مستانه آدم های نامریی می پیچد،
مخصوصا اگر باران ببارد که گهگاه می بارد .
زمان بیرون زدن من فرا می رسد .
آستین کوتاه
شلوار تنگ
سایه بلند و پک های گشاد و متوالی...
بعد بو می کشم
تا رد تمام بو ها را باز یابم.
از بوی آشغال جا مانده از سرویس شبانه گرفته
تا هوای مطهر فاحشه پرکشیده از کنج خیابان در لحظاتی پیش
یاد روز هایی می افتم که می ترسیدم ازین نیمه شب ها
حال دیگر عابران با پلیور های کت و کلفتشان
لحظات زیادی نمی تواند در برابر نگاهم دوام بیاورند.
و چشمان خبیثشان را بر می گردانند.
و بوی حشیشان را پشت دهان های بسته ،
و دماغ های کیپـشان مخفی می کنند ،
وقتی از کنارم می گذرند .
چون همه اینجا می دانند
چون همه اینجا باید بدانند ،
تمام کوفتگی نیمه شب های این خیابان ها متعلق به قدم های سنگین من است .

Lost In Moments

Tuesday, March 28, 2006




by Ulver
[download]


lyric

?What's the meaning of this voyage

To talk in a dream
So many bends and these years we've been together passed

And all this time she was tremendously excited
About everything she saw
Everything we had talked about
Every detail of every moment that had passed

Ready
One, two

It's Probably Me

Saturday, March 25, 2006



by STING & ERIC CLAPTON
[download]


lyric

If the night turned cold and the stars look down
And you'd hug yourself on the cold cold ground
You wake the morning in a stranger's coat
No one would you see
You'd ask yourself who'd watch me
My only friend who could it be

It's hard to say I hate to say it
But it's probably me

When your belly's empty and the hunger's so real
And you're too proud to beg and too dumb to steal
You search the city for your only friend
And no one would you see
You'd ask yourself who'd watch for me
A solitary voice to speak out and set me free


I hate to say it I hate to say it
But it's probably me

You're not the easiest person I ever got to know
It's hard for us both to let our feelings show
And some will say I should let you go your way
You only make me cry
But if there's one guy just one guy
Who laid down his life for you and I


The world's gone crazy and it makes no sense
There's only one voice that comes to your defence
And the jury's out and your eyes search the room
One friendly face is all you need to see
And if there's on guy just one guy
Who laid down hsi life for you and I

Lilac wine



by Jeff Buckley
[download]

lyric

I lost myself on a cool damp night
I gave myself in that misty light
Was hypnotized by a strange delight
Under a lilac tree

I made wine from the lilac tree
Put my heart in its recipe
It makes me see what I want to see
And be what I want to be

When I think more than I want to think
Do things I never should do
I drink much more that I ought to drink
Because it brings me back you

Lilac wine is sweet and heady,
Like my love
Lilac wine, I feel unsteady,
Like my love

Listen to me, I cannot see clearly
Isn't that she, coming to me
Nearly here

Lilac wine is sweet and heady,
Where's my love
Lilac wine, I feel unsteady,
Where's my love

Listen to me, why is everything so hazy
Isn't that she, or am I just going crazy, dear

Lilac wine, I feel unready for my love
Feel unready, for my love.

Comes love

Thursday, March 23, 2006

Comes love

by Stacey Kent
[download]


lyric

comes a rainstorm, put your rubbers on your feet
comes a snowstorm, you can get a little heat
comes love, nothing can be done

comes a fire, then you know just what to do
blow a tire, you can buy another shoe
comes love, nothing can be done

dont try hiding, couse thre isn`t any use
you`ll start sliding,when your heart turnes on the juice

comes a headache, you can lose it in a day
comes a toothache, see your dentist right away
comes love, nothing can be done

comes a heatwave, you can run to the shore
comes a summons, you can hide behind the door
comes love, nothing can be done

comes a measles, you can quarantine a room
comes a mousey, you can chase it with a broom
comes love, nothing can be done

that`s all brother,if you ever been in love
that`s all brother,you know just what i`m spaking of
comes a nightmare,you can always stay awake
comes depression,you may get another break
comes love, nothing can be done

that`s all brother,if you ever been in love
that`s all brother,you know just what i`m spaking of
comes a nightmare,you can always stay awake
comes depression,you may get another break
comes love, nothing can be done

comes love, nothing can be done
comes love, nothing can be done