همچنان دود میگیرم

Thursday, April 6, 2006

نیمه کاره ترین خاطره من
مربوط می شود به لغزش دستانت
و نوازشی که پایانش را
پایانش را
پایانش را هر چند شب جرعه های آب
در حفره های تاریک کالبدم غرق می کند .
و دوباره کابوس این پایان
چند شب دیگر
متولد می شود .


تقدیم به ساحت روحانی انکار
در پای تک تک پله های عمارت جاویدانش
که خونابه تردید از آنها می چکد .
می توان رد پای سرخ آخرین حقایقی که به قربانگاه فرستاده ام
تا خود مسلخ و بقایای فروزانش را از دور دید .
و سینه را مملو از دود وجودشان نمود .
که در آتش می سوزند می سوزند .



هیچ گاه فراموش نمی کنم
سخن کاهن معبد را :
حقیقت در ذهن بشر :
ابتدا نور است
سپس تاریکیس
بعد بی اهمیت
و در انتها ...

کسی خبر از انتها نداده و نمی دهد
اما هیچ چیز چون حقیقت اینچنین سمی و جاویدان نمی سوزد .