Friday, December 31, 2004

اگه جای بابا نوئل بودم تو کفشات می شاشیدم.







هنوز هم قابل تحسینی !

هنوز هم دوس ت دارم.

Thursday, December 30, 2004

کرمعلی میگه:

مثل بو کردن گل از پشت شیشه میمونه

با کاندوم





















امروز دیگر مهم نیس باد از چه سمتی می وزد

جاده ها به کجا میروند

وچه کسی فانوسک ها را در مسیر روشن و خاموش می کند.

به راهنمایی در ختان نیز گوش نخواهم داد

تنها می خواهم چراغ های قرمز را رد کنم وبه چراغ های سبز دهن کجی کنم.

هر جا که می شود رفت یا دور خود چرخید

چه فرقی می کند؟

اصلا امروز من یک متغیر تصادفی هستم

چه کسی جرات دارد که پیشبینی کند کی ،کجا، چرا پیاده می شوم

و میخندم به تمام مسیری که پیمودم

ویک نخ سیگار دود میکنم

و میگذارم که کبودی لب هایم امضایش کند.

بعد دوباره جاده ها از خواب می پرند

دوباره کابوس تونل ها،وقتی فریاد من میپیچد و میپچد و می پیچد

دوباره هتک حرمت مسیر های بکر

دوباره بوی گرد و خاک

ناخن و شیشه

جدیدا روی نرو رفته

این مطلب که دنیا آنقدر کیریس

که همه حتی اگر چیز کوچکی بدست آورند مجبورند با چنگ و دندان به آن بچسبند

دقت نکردید روی تعصبات و فیگور های اطرافیان

انگار که مجبور باشند

خودشان را به جلو بکشانند.

به هر وسیله ای



مسخره نیس؟

نه ،روی اعصاب نیس؟

Wednesday, December 29, 2004





انگار پایانی نیست

انگار پایانی نیست جز...





Monday, December 27, 2004

این روزها بود که اولین بار خدا دلش سوخت و برای همزاد نخستین من افیون را آفرید.

خدا ارحم الراحمین و کاسب الکاسبین است

همین روز هاست که دیگر باید بفهمد چه گند گنده ای زده است اگر بفهمد.

ساعت چند بامداد است و هوا سرد

سوزها به شیار های قدیمی این خانه فرسوده سرک می کشند

و من آرام گرفته ام.

و در انتظار هر اتفاقی که بیفتد.

مثل گلودردی که امروز مرا کله پا ما می کند

و بهترین چیزهایم و بزرگترین سرمایه هایم روز به روز ،بیشتر و بیشتر به گا می روند.



پ ن :گا اسم شهری است که در آن از ناقوس کلیسا تا کون باد کرده پریسا ،همه وهمه و همه ،آرام و بی صدا، کپک زده اند یا در حال کپک زدن هستند .

مطمئنا قطع کردن خطوط

راهش نيس

گرچه راه حل خوبيه.

Sunday, December 26, 2004

پير مردی که روی شن های روان به دنبال قاب کردن سطح زندگی بود

و شايد در اوج سعادت خواهد مرد

گرچه قاب هايش زير نور خشک خورشيد

سالهاست که زنگ زده اند و پوسيده اند

سلام ر جان

اگه وبلاگ داشتی وبلاگ خوبی داشتی

خوشحال می شدم اگه به ما هم سرمی زدی

چون می خواستم يک پست حرومت کنم:



تيک ذيس ديلدو

Saturday, December 25, 2004

.

وق وق وق

وق وق وق

...

زندگی سگی

نان در برابر تکان



Friday, December 24, 2004










Where do we go, nobody knows

I've got to say I'm on my way down





زیاد لازم به بررسی نیس

چروک های روی صورت زندگان و مردگانشان قابل رویت است عزیزم

قهرمانان زندگی در دهه شستاد هفتاد را می گویم که شما فر پشمشان هم نمیشوید

خب البته این همه جنازه ریخته

خب تو هم روشون یا توشون یا هر جور دیگه...





Look at me now I've got no religion

Look at me now I'm so vacant

Look at me now I was a virgin

Look at me now grew up to be a whore

And I want it

I believe it

I'm a million different things

And not one you know



Hey and our mommies are lost now

Hey, daddy's someone else

Hey, we love the abuse

Because it makes us feel like we are needed now

But I know

I wanna disappear



I wanna die young and sell my soul

Use up all your drugs and make me come

Yesterday man, I was a nihilist and now today

I'm too fucking bored by the time I'm old enough

I won't know anything at all



Hay, and our mommies are lost now

Thursday, December 23, 2004

مگس ها و یا زنبور ها و یا حتی گنجشک ها را دیده اید

که چگونه خود را به شیشه پنجره ها می کوبند

نیازی هم نه به توضیح است نه محاکمه

بله

لابد رابطه ای هست بین این و آن.



پ ن:

...
این روز ها نه با من بگردید

نه چیزی بشنوید

این روز ها جنگلهایم زیادی بیابان شده است.
اگر کافکا روز و حال ما را می دید

یک فکاهی کوتاه می نوشت

درباره مسخ شدن ایرانیان

البته بجای سوسک از پیاز استفاده می کرد

شک ندارم.








When no words are spoken and please are ignored

Your tears go unnoticed, will you say enough?

When prayers are unanswered and your calls are unheard

The pain cuts right through you, have you seen enough?



When you give everything and the feeling is gone

All the giving is fake, did you fake enough?

When you take everything and you stay too long

When there's nothing left, did you take enough?



It all seems so deceitful and the verdict is lies

A black cloud of indecision compromised your life



When judgement has failed you

When your own heart's impaled you

Your wandering mind has destroyed you

Will you ever know when?




با سه سوت

میشه کفی زندگیت رو پر کنی

بعد مثل بالون بری رو هوا



من مطمئنم راز عجیبی در دود ها نهفته است

که فقط فندک ها می فهمند.


Wednesday, December 22, 2004

هیکلش رو از تو دستشویی به زور می کنی می ندازی توی حموم

دست شویی رو آب می گیری

هنوز شیر حموم رو باز نکردی که میگه

آب نگیر بهم باور کن حالم خوبه

باور کن حالم خوبه



خب باور می کنی...
چه لذتی دارد تکیه زدن

با اینکه عاقبت تمام تکیه گاه ها را هم چشیده باشی...

...

Tuesday, December 21, 2004




















يه ترانه سنگين هست

احتمالا جز باشه

نه من مي تونم بخونمش

نه شما مي تونين بشنوين

...نميدونم كه چرا اينجا مي نويسم اي حرفارو

شايد مي خوام بارش سبك شه و سبك شم و...



Saturday, December 18, 2004

لذت می برم از آدم هایی که از معتاد شدن به هر چیز می پر هیزند

از بوی خوش زن گرفته تا سیخ داغ و تل

از شمیم متعفن زندگی

تا بلعیدن هر چیز

....
چشم هایش قرمز بود

انگار

جنایت فجیعی را

و خونش در چشمانت پاشیده شده باشد

قدم میزدیم و او می خندید

ومن هم

وفریاد هایی که مویرگ های شقیقه هامان را منفجر

گویی که دنیا بچرخد ولی تو

آقای دکتر می شود تعریف احمقانه خود را از سکته بیان کنید

آقای مهندس کیرم در ما تحت سد هایی که خراب می شود یا نمی شود



میبینید بی تربیت



علی کوچولو ها بزرگ شده اند

در هر و کلون ها و کاشی ها و حوض ها و ماهی ها، همه و همه....

چه کسی کی کجا چقدر غم کم دارد تا خود را بسازد

چه کسی نسخ کپک زدگی است

امشب به همه تجاوز خواهم کرد

باید همه را کشت

فریاد زد و خندید و خونشان را در اینجا به تصویر کشید

انگار

چشم هایم قرمز شده است.
وقتی تور اول پاره شد لذت بردی

و دوم هم

و شاید چندم هم

و سگ مستی

و ترس

و یا تور های آخر اونقدر بافتشون درشته

ویا من اینقدر کوچولو

و یا هردو

که حسشون نمی کنی

و با این شتاب و اون سرعت

قبل از فرود در بینهایت خفه می شی

خفه

این روز ها حس غریبی دور و بر لحظه هایم پرسه می زند

این روز ها هوا سرد شده و پیکر بی هوش زندگی

در بستری از سرمستی و بی خیالی

آرام گرفته

آرامش ابدی

این روز ها یا تف می کنم

یا آب دهانم را میبلعم

یا گلویم خشک خشک است

این روز ها فکر می کنم و فکر میکنم و هیچ

این روز ها چشمانم همه چیز را آرام می بیند

گویی همه چیز را صد ها بار میبیند

گویی که زیاد بشنوم

این روز ها تحمل احمق ها را ندارم

لبخند می زنم اما خراشی در گوشه ای از ذهنم تیر می کشد

و نیاز من

و میل من به فریاد کشیدن با تمام حجمی که یک احمق را خفه می کند

در گلویم به سمت پایین سر می خورد

آدم هایی که نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند یا با اینکه میفهمند...

در اطرافشان چه می گذرد

و پیکر بزرگ و بی تفاوت زندگی

که تمام اندام های خود را رها کرده در این این مزرعه عجیب تا...

و صدای خرناس جاودانش که گوشم را پر کرده



آب دهان را می بلعم.











دوپا ، پا در هوا

عکاس: دوست خوبم م. کلاهی

هیچ از خودت پرسیده ای چه چیز چرخ آسیاب را می چرخاند

باد یا ذات آسیاب بودنش؟

Thursday, December 16, 2004








o version


یه مقدار زرزر کنم خدمت دوستان عزیز:

بهتره خیلی طول نکشه که بفهمی دنیای زیر برف بالاخره خسته کننده س.

یه سال -2سال- 10سال-....

خاک برسر کبک بدبختی که تمام عمر...

اول و آخر باید بفهمی که خطوط منحنی آدم ها رو

نمی شه با خط کش های صاف و صوف دوران دبستان ...

دوم اینکه از روی حرف آدم ها یا نوشته هاشون نمی شه درست شناختشون.حدئقل اینکه

چیز هایی که آدم ها پنهان می کنن راهنماهای بهتری هستن تا چیز هایی که بروز می دن.

سوم اینکه فقط یه حرف کلی در مورد این دنیا و آدماش صادقه :

اونم اینکه تمام احکام کلی کسشر ومزخرف هستن

هیچ گونه تناظر یک به یک در مجموعه های انسانی وجود نداره

پس جای اینکه آدم ها را باهم مقایسه کنی با خودشون مقایسه کن .

اصلا مقایسه نکن.مقایسه کردن آدما حقیقتا یعنی جنده کردنشون.

من خودم به شخصه آدم ها رو به سه دسته تقسیم کردم:

آدم هایی که با هاشون حال می کنم یا نمی کنم یا فرقی برام نمی کنن.

که البته اصل خوش ترتیبی هم دارن و گاهی بهم می خوره .....

خیلی هم نباید این جور مسائل رو تو آزمایشگاه حل کرد.

خود به خودش بهتره

آخر اینکه بدونی اونچیزی که ممکنه تو رو قانع کنه

استدلال های منطقی و پایه ای همراه با دلایل بی چون و چرا نیس.

بازم یه چیزی از جنس حس حال کردن یا نکردنه

به همین خاطر که...

اوه چقدر مزخرف بافتم.

بیخیال دیگه

...همین

فقط خیلی خوبه آدم یاد بگیره سکوت بشنوه و با سکوت حرف بزنه....

البته این زر زر هایی که ارائه شد نشون داد که احتمالا بنده خودم هنوز...









گاهی وقتا فقط طعم شکلات نیس که واسه آدم لذت بخشه.

بسته بندیش هم آب دهنه آدم رو را میندازه!

اما حالا یه پوست شکلات خوش آب و رنگ تو خالی...

تبدیل شدی به مسخره بازی های دوران طفولیت...

بی خیال...

هنوز هم پوست شکلات ها برام جذابن...

Tuesday, December 14, 2004


















So, so you think you can tell Heaven from Hell, blue skies from pain.

Can you tell a green field from a cold steel rail? A smile from a veil?

Do you think you can tell?



And did they get you to trade your heroes for ghosts? Hot ashes for trees?

Hot air for a cool breeze? Cold comfort for change?

And did you exchange a walk on part in the war for a lead role in a cage?



How I wish, how I wish you were here.

We're just two lost souls swimming in a fish bowl, year after year,

Running over the same old ground. What have you found? The same old fears.

Wish you were here.









C l e a r l y s e e y o u c a n ' t s e e c l e a r

در آینه

دیروز کودکی دیدم

با اندامی نامتناسب

چشم ها و سوراخ های بزرگ ودست های بلند و قد کوتاه شکم کوچک و....

وحشت کردیم

از هم

Monday, December 13, 2004



کارن همینطور بی توجه به من پارو میزد.چقدر ازینکه نسبت به مسافرش بی تفاوته بدم می یومد

یا اینکه خوشم می آد.جذاب نیس!

نمی دونم چرا اینقدر این روزا باهاش احساس همدردی می کنم.

نگاهش اغلب به غروب خورشید ه.دستای پینه بسته اش پارو ها رو تکون میده هنوز.هنوز هم قایقش روی آبه

هنوز هم قایق ها روی آب می مونن.

اونقدرا هم بد اخلاق نیس که می گن.اصولا ما یونانی ها آدم های باشعور و دروغگو و خیالبافی هستیم.

مسافرا از سرما میلرزن یا از دریازدگی یا ترس....

چه فرقی میکنه کارن بایذ تلالو نورقرمز غروب رو تو موج ها تحمل کنه

کارن قصه ما مسافر همیشگی دریا هاس. با قایقی که روز به روز بزرگتر میشه .برای هر کی بجز خودش این بلیط مجانی رزرو شده.هر کی به جز خودش ....

هنوز هم به غروب خورشید حسرت می خوره...هنوز هم جواب سوال های منو نمی ده .

هنوز هم قایقش رو دوست داره تو رود های سربی جهنم بندازه .

هنوز هم دوست داره عصیان کنه.

من شک ندارم.

دوست داره بمیره

اگه می تونست تکون بخوره از جاش .

اگه دستاش می تونسن این پارو های لعنتی رو ول کنن...!

هنوزم هیچ کس نمی گه که ما چمونه؟

هنوز اون به غروب خورشید حسرت می خوره و من به طلوعش و بر عکس اون چیزی که گالیله مادر قحبه گفته خورشید دور زمین میگرده و می گرده و می گرده...

میگرده و می گرده و می گر د ه . . .



بله

به این ترتیب:

ساعت 4 وسط کلاس تلفن :زومبی بیا کنسرت متال تو متالورژی ، خیلی رله ...

بعد به سمت فنی حرکت می کنی

تو را ه انت می گیره

میری پارک لاله واسه قضای حاجت

من یه عادت دارم بعد از شستن سوراخ کون هی مثه ننو خودم بالا پایین می کنم تا خشک خشک بشه

اصلا باشرت خیس احساس گهی بهم دست میده

بعد این حرکاتم گاهی سرعت می گیره خفن

تازه یه عادت دیگه هم که دارم اینکه وقتی فکر می کنم زمان از دستم در میره

بعد یه عادت دیگه که دارم اینکه تو دستشویی خیلی فک میکنم

بهترین جاس واسه فک کردن...زود هم به نتیجه میرسی ،تازه نتیاج رو به عینه هم مشاهده می کنی

بعد یه جفت بوت آشغال هم دارم که وقتی اون حرکات آونگی بعد از شستشوی مقعد رو انجام میدم یه سر و صداهای عجیب میده خیلی ضایع و بلند (در اردر تپاندن)سگ فرم

نتیجه کسشرهای بالا اینکه وقتی به خودمون اومدیم و در رو باز کردیم دیدیم سه تا جوون اسکل به در دستشویی ما خیره شدن و اینا

دیدم بهتر اینکه بگم "آخیش زدم راحت شدم"

خندم گرفت اونها هم خندیدن

حالا مگه امیر آباد میرن این کس کشا

حالا مگه ترافیک میذاره ماشینا تکون بخورن

حالا مگه این پیرسگ ول میکنه مارو

این پیرزنه هم ما رو گایید در باره سیاست های انگلستان و آمریکا و فرهنگ بی نظیر ایرانی و حکومت چقدر بده و این مزخرفات

میرسی به فنی

اقا باید روی زمین بشینی

جا نیس

"ای کس عمت"

می ری رو زمین که آقا بخونه

"گروههdash"

یعنی من باز انم گرفتا

موسیقی خدا!

حتی اگه فلوت به کون میگوزیدن باز هم اینقدر نمی ریدن

خوشبختانه پارت اول تموم شد و زدیم بیرون

اومدیم چهل دقیقه تا خونه پیاده روی کردیم و همین دیگه

اتفاق خاصی هم بعدش نیفتاد

البته اتفاق های بالا هم خیلی خاص نبود ولی خب دیگه!



Sunday, December 12, 2004

فک کنم جدیده:

انگشت می کنن تو ناف ترکه

ترکه restartمیشه
آرام و بی صدا

در این دور دستی که نمیبینی

ملالی هم نیس

تنها هم نیستم اینجا

تمام خطوط موازی به هم برخورد کرده اند

Saturday, December 11, 2004










standin' in the corner

of toulouse and dauphine

waitin' on marie-ondine

I'm tryin' to place a tune

under a louisiana moonbeam

on the planet of new orleans

in a bar they call the saturn

and in her eyes of green

and somethin' that she said in a dream

inside of my suit I got my mojo root

and a true love figurine

for the planet of new orleans



new orleans - the other planet

with other life upon it

and everythin' that's shakin' in between

if you should ever land upon it

you better know what's on it

the planet of new orleans



now I'm tryin' to find my way

through the rain and the steam

I'm lookin' straight ahead through the screen

and then I heard her say

somethin' in the limousine

'bout taking a ride across the planet of new orleans



if she was an ace

and I was just a jack

and the cards were never seen

we could have been the king and the queen

but she took me back to her courtyard

where magnolia perfume screams

behind the gates and the granite

of the planet of new orleans

Friday, December 10, 2004

دمدماي صبح بود .

کاغدي جلوم بود مملو از مزخرفات در باره نسيم سرد صبح گاهي و کارهاي انجام نشده و انفجار اعصاب هايي که به نوبت تو هفته صف کشيدن ...

حدودا يه چند دقيقه رفتم يه کاري کنم

وقتي برگشتم ديدم کاغذ سفيده و هيچي ...

سفيد سفيد

با خودم گفتم لابد بردمش با خودم دستشويي و مثلا اين يه کاغذ ديگس....

رفتم يکم تحقيق و تفتيش کردم برگشتم ديدم همون کاغذ سفيد قبلي هم غيبش زده...

....

اي بابا

يعني من رواني شدم؟

نه



به نظر مي آد دنيا داره از گيج بودن ما آدما سو استفاده مي کنه .

به نظر مي آد دنيا داره از گيج بودن ما آدما سو استفاده مي کنه .

هی باخودم می شینم میبینم که چقدر دیر شده.

هی زمان میگذره

هی دیر تر میشه

دیر

پیر
سلام کرمعلی

حیف که خودت نخواستی ها و گرنه خیلی ها هستن که بایذ فرق مرده وزنده رو بفهمن

Thursday, December 9, 2004

هیچ چیز وحشتناک تر از لمس ناشناخته هایت نیس

هیچ چیز وحشتناک تر از لمس وجود چیز هایی که اعتقاد داری وجود ندارند نیس

گاهی وحشت چه می چسبد.
در این مه غلیظ

چقدر همه چیز ،آن چیزیس که باید باشد.

انگار چشمانم هیچ چیز را هرزه نمی کند.

همه با هویت خودشان به ذهن تو نگاه می کنند.

وبوی دریچه آینه ی بزرگ می آید.

از دنیای دوبعدی تصاویر به عمق درک پرواز کرده ای انگار.



If I had to lose a mile

If I had to touch feelings

I would lose my soul

The way I do



I don't have to think

I only have to do it

The results are always perfect

And that's old news



Would you like to hear my voice

Sprinkled with emotion

Invented at your birth?



I can't see the end of me

My whole expanse I cannot see

I formulate infinity

Stored deep inside me



I don't have to think

I only have to do it





I can't see the end of me

My whole expanse I cannot see


Wednesday, December 8, 2004

این قدر دست و پا نزن

خوب میدانی که خوب میدانیم که چه خبر است

من راحتم از اینکه راحتم نه ازینکه تو ناراحتی و

و دقیقا ناراحتم ازینکه ناراحتم نه ازینکه تو راحتی

من به هیچکدام از ضمایر فاعلی و مفعولی افتخار نمی کنم

در این روزهایی که سیاهی و سپیدی...

نسخ بودن و نئشگی...

نو بودن به قیمت بی صفتی....

اینقدر گرانبهاست من به دنبال آرامش خودم هستم

همین وحدودا فقط همین
رود خانه پیر به مسیر همیشگی ادامه می دهد.

نه معنی مرگ را خواهد فهمید نه خود آن را

این جسد باد کرده ماست که بر روی آب کپک زده

هنوز رودخانه زلال است و بی تفاوت

در مسیر همیشگی خود جریان دارد

ما را هم در بزرگی خود حل می کند.

Tuesday, December 7, 2004

به اين ترتيب :

کونده = خودم

کونده بازی = پست من

موضوع = يه کسخل که دهن ما رو سرويس کرده

.....

.....

Monday, December 6, 2004















take a look at her eyes

ذوستان از اين کونده بازي ها متنفرم

اينهم اميدوارم دفعه اول و آخر باشه.

اينجا توالت فرنگي خودمه

مي خوام راحت باشم توش



ویرایش:این متن رو واسه یه شخص خاص نوشتم که اصولا وبلاگ نداره.حالا هی(....(























Now I start to see

Feelings gone all bleak

not wanting to see

all the faces turning weak



Nothing to feel for

Nothing to feel

Nothing to feel at all



Blue face come my way

Forget all I have to say

Nothing for to pray

Nothing more to say









Sunday, December 5, 2004









هیچ می دانستی وقتی تو مینویسی دیگر نوشتنم نمی آید

تنها خواندنم می آید



هميشه از چشم اخرين هنرپژوه خود نگين انگشتر بسازيد تا بداند چقدر با او مهربان بوده ايد

سپس در حالي که در تنهايي خود به تنهايي خود مياويزيد

دست سردش را در دستان خود گرم کنيد

با قلمویِ مو هايش آسمان خود را رنگ بزنید

از سياه گرفته تا هاي لايت آرامش

زندگان طالب بينايي هستند و مردگان بينا تر

پاهاشان را از سقف بیاویزید

تا بوي تعفن شان را با رنگ ناخن هايشان استشمام کنيد

از گوشتشان خورشت غرور بپزيد

و از پوستشان پتوي شعور بدوزيد

قلبشان را در سطل های زباله بیندازید تا شهروند نمونه باشيد

مغزشان را به گوسفندهايي که نارسايي مغزي دارند اهدا بنمایید

و با استخوان هايش سگ هاي گشنه را در ميدان شهر اطعام کنيد.

باشد که ارضا شويد که خداوند با ارضا شدگان است.

چند جمله حرف حساب:



با تشکر از دوستانکه به هر جهت کوچولو نوازی کردند في الواقع هدف از تولد اين وبلاگ ايجاد زمينه و بستر فرهنگي مناسب جهت گاییدن اصل copyright بوده و حقيقتا عملکرد قابل قبولي هم داشته.پس بقیه دوستان هم شرتتشون رو بچسبند که ممکنه فردا پس فردا عکس کس و کون خودتشون رو در اين وبلاگ مشاهده کنن.

Saturday, December 4, 2004






Broken down, feeling naked

Leaving me unfulfilled

Promising compromise

Championing mediocrity



I reveal a deceiver

In the highest seat in the land

His idle hands the Devil's workshop

Generate more smoke than heat



Time and time again What you said ain't what you mean

Even if all my bones are broken I will drag myself back from the edge to



Kill the King, The King is dead, Long live the King



I am the King, God save the King



A new precedent in pain, a new precedent in pain

Mankind is blown to dust, mankind is blown to dust

An explosion of the Brain, an explosion of the Brain

Spontaneously combust, spontaneously combust



to Kill the King, The King is dead, Long live the King












No one seems to care anymore

I wander through this night all alone

No one feels the pain I have inside

Looking at this world through my eyes



No one really cares where I go

Searching to feel warmth forever more

The wheels of life they turn without me

Now you are gone... eternally



Friday, December 3, 2004

از خواب می پرم.با چند نفس عمیق به حالت عادی برمی گردم.یهو بی اختیار دستم رو روی قلبم می ذارم.تو خواب تازه از دکه سیگار گرفته بودم و تو جیب پیرهنم گذاشته بودم.اعصابم خورد می شه.چقدر تو این خونه لعنتی بدون سیگار تنهام.پاهام خواب رفته.هوا چقدر سرد شده.پتو رو دور خودم می پیچم تا یه زیر پیرنی تی شرتی چیزی پیدا کنم.به نظر می آد کسی خونه نیس.همیشه همینطوریه کسی که خونه نباشه خیلی مرده و همینجوری میشه. چیزی پیدا نمی کنی که بپوشی همونطوری پتو پیچ پشت کامپیوتر می شینی روشنش می کنی و شروع می کنی به نوشتن.بعد می خوای اون چیزی رو که هستی بنویسی هی می نویسی که شاید خودش بیاد بیرون.ولی...

به همینجا ها رسیدی...

از امتحان نخونده فردا بنویسم یا ازخونه ای که قرار بفروشیم یا از سیگاری که بین انگشتام نیس یا هرچی فرقی نمی کنه .اونچیزی که میخوام بگم نیس.

هوا سرد شده .حالا دارم به مزخرفات صفحه create new postنگاه می کنم.

کتیل هم که داره کار خودش رو می کنه.

منم باید تنهایی وحشتناک این خونه قدیمی رو تنفس کنم.

دستهای بی حوصلم که به سختی از لای پتو بیرون میاد که یه کلمه تایپ کنه ولب هام که بیصدا آروم تکون می خوره

هنوز پاهام مور مور می کنه.از این بالا به پاهای منجمدم نگاه می کنم.ای بابا...

خونمون رو هم که داریم می فروشیم.احتمالا یکم چی می گن...بی خیال

باید برم دنبال کارام .باید یه چیزی بپوشم .هوا خیلی سرد شده...

فعلا

Thursday, December 2, 2004









Father time, I'm running late

I'm winding down, I'm growing tired

Seconds drift into the night

The clock just ticks till my time expires



You were once my friend

Now I know I can't tie your hands

The days I saved I couldn't spend

They fell like sand through the hourglass

No time to lose, no time to choose



Time taking time, it's taken mine

Scenes of my life seem so unkind

Time chasing time creeps up behind

I can't run forever, and time waits for no one

Not even me



An enemy I can't defend

My final place a deadly end

Life's just a speck in space

Dreams of an eternal resting place



I can't get any younger

Time has brutal hunger







Wednesday, December 1, 2004









اصلا می دانستید که من عاشق خاک ها ی زشت و باکره ام.آسفالت های زنگ زده زیر ناودان،پشت بام های بی انتهاو یاهر سوراخ حقیری که برای یک حشره آواره می تواند یک انتخاب باشد.هیچ فکر کرده اید حشرات چقدر در انتخاب مسیر خود مختارند؟

راز هایی دارم که خود نیز نمی دانم.راز هایم را بین چراغ های مبهم بزرگراه گم کرده ام.وجودم را باد هرزه ای بدست خودبرده است و من هنوز انگشت به دهان به دنبال راه گم شده ام میگردم.مطمئنم در بین این سطل آشغال ها ،در عمق جویهایی که حتما ناشناسی در آنها شاشیده است ، در لابلای ظهرهای کلافگی وعصرهای خستگی و شب های بیدار،درکنار تمام واژه ها ،داستان ها و تصاویر کشف شده ونشده ،توهم مریض ورویا های نا گریز من هنوز نفس می کشند،بخارشان را روی عینکم می بینم. مثل تمام هویت های غیر قابل انکار .

خاطراتی که یادم نمی آید.مانند پژواک آواز هایی که کجا شنیده ام.مثل تمام تصنیف هایی که بینهایت حرف میم است.

کلماتی چون فاصله،خط کش

جملاتی چون "خط از بینهایت نقطه..."

و در این بین چه چیز ملموس تر ازساعت های قدیمی است که بابابزرگ ها در جیب می گذاشتند و اگر هر روزهم آنها را کوک کنی باز هم در انتهای شب وقت زیاد می آوری

چه چیز ملموس تر از اضطراب، ترس یک دختر ساده است؟

چه چیز ملموس تراز ساعات طولانی تحمل کردن باد معده دوستان در ترافیک این شهر جادو شده است؟

چه لذتی دارند تاکسی های گرم ونرم

هنوز این سوال باقیست با این بدبختی چطور دیشب را راحت به صبح میرسانم در آرامش این تن؟

و هنوز اگر به آخر برسیم ، متحیریم که ما در این آسمان بی آب و علف به چه چیز آویزان و شناوریم؟

قلاب های گم شده را باید پیدا کنم،خط کش های شکسته و کوچک و بزرگ شده را هم ،

دنيا تخميس

به تخمم

دنيا خيلي تخميس

به تخم تر