XXX

Wednesday, February 11, 2009

بازم تنهاشدم
دوس دختر زمستونیمو به چی چی گیو آپ کردم؟
نمی دونم.

به هر حال

ترانه مَسی

Saturday, February 7, 2009

برای دست هایت ترانه ای نوشتم
نه شاد بود نه دلگیر

تقصیر انبوه این برگ هاس
سر رسید هایی که تاریخ مصرفشان سال هاس به سر آمده
کاغذهایی که پذیرای هر خط و دستخطی هستند

و ترانه ای نه شاد و نه دلگیر
که بی تفاوت در کنار فنجان قهوه
سرد و سردتر می شود.
فیلتر شدن بلاگر هم انگیزه ی خوبیه واسه دست به کیبورد شدن .
تازه وقتی از حرکت باز می ایستی
سرما را احساس می کنی
اتومبیلی مملو ازترانه های غم ناک از کنارت عبور می کند.
خواهد ایستاد ؟

و دستی که در عبور هر نور مسیر مستقیمی را تا ناکجای خیابان نشانه می رود.
من تازه 25 سال دارم .
مالیدن کس تو در ماشین
اینقدر از سن و سال گذشتگی در بردارد.

با آن نگاه های عاقل اندر حریفی چون من که در 60 سالگی هم
همین جملات را برای دلبند ملوست تکرار خواهم کرد.
یکی از برو بکس
تو یه بحثی مدتی پیش بهم گفت :
دختری که کس نمیده (پرده دری نمی کنه)
و هفت هشت سال تا زمان ازدواج از کون می ده
یه " جنده روحی" ه .
من مدتیه هر از گاه به این کلمه "جنده روحی" فکر می کنم.
و نمی تونم یه هویتی تجسمی چیزی ازش بسازم
لامذهب توپولوژی عجیبی داره این کلمه .
فارغ از کسشری که این رفیقمون تلاوت فرموده ...اون دختره رو می تونم تصور کنم . اصلا جلو چشممه.
ولی از پس این "جنده روحی" بر نمی آم.
شعبان و رمضان و شوال و شلوار و ...
هیچی همین
یه لحظه فکر کردم با حاله .

انفجار نور

جعفر رو به "مادر"ش ایستاد و گفت "مامانی" انقلاب اسلامی یعنی چه؟
مادر در حالی که سجاده اش را جمع می کند لبخندی به او می زند و می گوید یعنی "انفجار نور!" عزیزم.
جعفر سرش را به نشانه فهم و درک مساله تکان می دهد و سپس سرش را به سمت عکس امام خمینی بر می گرداند و سوال می پرسد :مادر رابطه امام خمینی و کودکان چگونه بود؟
در همین لحظه پدر جعفر که مو ها و محاسن بلندی دارد و عرفان پیشگی از سر رو رویش می بارد از راه می رسد(از تیپ های کم حرف که شاید هفته ای یکبار حرف بزند) از راه میرسد و می گوید:"تنگاتنگ"
جعفر به او نگاه میکند و او نیز می ایستد و عینک ته استکانی خود را از روی چشم بر می دارد تا به جعفر نگاه کند!

پدر به سمت کاناپه می رود تا به مطالعه کتاب جلد مخملی انگشت در میانش بپردازد و مادر همینطور که برای پدر چای می برد می گوید: امام همیشه نوجوانان را به ورزش و تن درستی دعوت می نمود.
جعفر سری به نشانه استغنا تکان داده و باز به عکس امام نگاه می کند و همه چیز فید می شود .