I stand hard like a tree

Saturday, April 15, 2006

خوب می دانم کجا ایستاده ام .
دستانم را در جیب های کدام غول های مامانی ،که کج نشده ؟
پالتوی کدام فرشته بر تنم است ؟
کفش های پاره ام از آن هیچ کسی نیس و هیچ کس نیز در کفش های من نبوده .

من از میان ابر و مه دویده ام تا اینجا
من از میان خون و حادثه خود را تا اینجا کشانده ام.
جاده های بی سرنشین را رانده ام تا اینجا
کیلو متر ها را از روی تعداد تاول هایم خوب می شمارم .

چرا اینطور نگاهم می کنید ؟
تعجب کرده اید ؟
چه جالب یا چه مسخره ؟
چه دوست داشتنی یا نفرت انگیز ؟
منتظر چه عکس العملی هستید ؟
دسته اید و گله چون حیوانات وحشی یا رام من را تفاوت نمی کند؟
قاتلید یا سارق ؟
محلی و تودار ؟
از غریبه ها خوشتان بیاید یا که نه ؟

من این بدن را تا اینجا نکشانده ام که با
ناز مژگانتان ، دل یا چشم یا پشمانم فر بخورد حرامزاده ها؟

من نوشیدنی خنک می خواهم تا گرم شوم .
آنقدر که فراموش کنم بودن را در کنارتان .
آنقدر تحمل شمیم تان سخت هست که درنگ بیجا مانع زندگی باشد .

از کدام بستر چشمانتان نکیر و منکر می پرسند ؟
روی پوست من هیچ ایمانی خال کوبی نشده ،چون شما .
بر صفحه ساعت من هیچ خاطره ای نمی چرخد .
ذهن من نه ابتدای گذشته را به انتهای معاد وصل می کند .
نه طنز خاصی می یابد در توالی مکرر افتادن تاس ها فارغ از شماره هایشان .

من هرچه دارم از دلبستگی ،
من اگر دلبستگی را می پرستم گهگاه مربوط
به چشمه ایست که از درون خودم می جوشد نه عکس های دیروز و فردا ،

تمام آنچه که من از نگاه های کنکاشگرتان می خواهم نوشیدنی خنک است .


من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .