Anarchy between my lips

Thursday, April 27, 2006

امروز اصلا روز خوبیس برای شروع یک آشوب
برای سقوط یک پرچم
برای از جا کندن هرچه روی زمین ایستاده
پخش کردن دنیای تکه تکه روی زمین

روز خوبیس برای خندیدن بی دلیل دور هم
بریدن تمام طناب ها و گره زدن دست و پا ها به یکدیگر
سقوط آزاد میان جمعیت از طبقه دوم یا سوم

روز خوبیس برای نیکوتین مداوم و تماشای مورچه ها و ذره های کوچک زندگی
نفس کشیدن آتش های اطراف و زباله ها و خرمگس های پرنده


روز خوبیس برای بداهه نویسی و هرزه نگاری بر دیوار ها
برای اعلامیه هایی که یک روز وقت دارند برای پرواز .
برای پچ پچ ها و شایعه ها
برای توهم پیروزی
فریاد هایی که جمعیت را متورم می کند .
و مخالفان را خفه ....هوهوهوهاها


چه روز خوبیس برای احیای سنت سنگ و شیشه
تمام مغازه ها و تمام شیشه ها
چه روز خوبیس برای تخریب
برای لخت کردن بانکها و پرتاب پولها به سمت بالا...وو

امروز روز خوبیس برای انسان های دارای هورمون های جنسی
هستید که ؟
پس برویم وسط جمعیت در نزدیکی وسط هرچیز
نترس امروز زمین در مدار بی خیالی به دور سرشت ساده آدم ها می چرخد .
امروز را روز ملی مالش نام می نهیم اصلا
در این همهمه حتی تجاوز و مجاز نزدیک به هم تلفظ می شوند .
امروز روز خوبیس
یک روز مطلق برای اشتباهات نسبیس

چه قندی در دل آب می کند
مسابقه پرتاب بطری به سمت اهداف متحرک
دویدن از میان کوچه ها
دقیقه های ایستادن روی دست و پای و خود
و با هوش خود از خود مراقبت کردن ، جایی که میله های افقی و ممتد اجتماع
محافظ سلامت عبور و مرور نیستند ...یوهو

تا اینجا هستید با من یا نه ؟ ...
یاد کشتار دسته جمعی مورچه های دوران کودکی می افتم
و ساختن صلیب و قبر و تابوت با هر چیز دم دست آن لحظه ها
و گریه از ته دل در مراسم تدفینشان در باغچه

وای که چه طبیعت فوق العاده ای داشت .

اصلا امروز روز خوبیس
برای آدم سوزی دسته جمعی

امروز باید برای گناهانی که ازآنها لذت خواهیم برد مراتب تاسف خود را اظهار کنیم .
یک صبح سوسیالیستی
و بعدازظهری کاپیتالیستی
و چند دستگی انتهای راه

چه انتهای خوبی خواهد داشت امروز برای جمع کردن غنایم
و بازی کی بود کی بود من نبودم بر کاناپه و چیزی که کنار انگشتانم در تاریکی مطلق اتاق میدرخشد سرخ
درحالی که بقایای احمق ها در چشم انداز پنجره اگر بایستم
دیده خواهند شد که با اینکه دستگیر شده اند هنوز
داد می کشند
و صدای خش خش اعلامیه های نیمه سوخته شکسته بال را را زیر پایشان نمی شنوند ...هوم
یادم باشد امروز را باید با طعم آن سیگار به پایان برسانم .