فی المجموع ناتمام

Saturday, January 21, 2006

احساس همدرکی با تمام همنوعان
به مناسبت ناتمامیمان
ذهن ناتمامان
بلوغ ناتمامان
فهم ناتمامان
لذت ناتمامان
فراموشی ناتمامان
قصه ناتمامان
جاده ناتمامان

وتمام مسائله مربوطه به این همه ناتمام مامان که هنوز قدم بر می دارند یا نه ؟
و این همه دانایی به آغاز و پیشگویی نسبت به پایانمان


پ ن : آری دلم می خواهد فقط از اواسط فیلم برایم بگویی و صحنه های جذاب مستقل از
ابتدا و انتها .



***

این دوستان رو دیدی خاطراتشون رو می چلونن و می سابن که وبلاگشون
سر پا بمونه با بویی مخلوط از واقعیت و واقعیت نمایی و پاور پذیری
و افشاگری و خود توجیه سازی
بروز عدد کانتر خاطرات چه جالب و احساس برجستگی در قسمت آلات تناسلی
و خود سوراخ شناسی و سلف شرت پرچم پنداری و هر چیز انی دیگر !؟

***

حالا از طرفی دیگه :
این که آنکه دانست زبان بست ،
یا ورژن جدید ترش دانست اگر و فقط اگر زبان بست ،
مثل اینکه خیلی جذابه! هان؟
منو یاد این دارو های معجزه گر با برچسب های متنوع و محتویات تقریبا مشابه پشت شیشه های عطاری ،
یاد سکانس های صامت و معنی دار و پوز خند های نقش اولهای نقش اول این فیلم های
کانسپچوال می انداره
که اکثرا به عنوان مسهل تجویز می شه.


***

شایدم مشکل از منه .
مثلا
از بس فیلم های این کفار ولد الّواط رو دیدم .
هر وقت حرف از مطالعه میشه .
یاد توالت فرنگی و آرامش و اتفاقی غریب الوقوع می افتم .
و دوربین که هیچ وقت در زاویه مناسبی نیس .
حتی یک بار برای احترام به علم احتمالات .


***

به هر حال :
نسلی که در کلافگی کوچه ها ، تسبیح می چرخاند در انتظار جسدی تصادفی .
تا راه بیفتد و پشت آن لااله الاالله بگوید و دستی زیر قبری بگیرد برای امروز .


***

نیز همدرکی با رودخانه ای که قایق تو را می برد و محتویات قایق و پس و پیشش را از
صدایی که از ضربات نیل یانگ بر می خیزد بر تار ها
حدس می زند ، بی توجه به آنچه درست حدس می زند یا چرا که نه؟


***

فی المجموع آنجایی هستیم که ایستاه ایم ،
گرچه باید آنجایی بود که باید بود .

...

1 comments:

پس چه جور بلاگ نویسی خوبه؟ شما که ریدی به همه برادر
(: