قطعاتی از قربانی های شهر

Sunday, December 4, 2005













کنار تصویر سردی از آخرین نشانه های قهرمان من که هنوز قدم برمی دارد و با فریاد
پیش میرود و حاشیه ها را پر می کند از تنفس و تشنج
و باز می کند در هایی که جیرجیر می کنند هماهنگ با گردن هایی که بر می گردند ناگهان
تا قسمتی از قاب های بجا مانده در ذهن من شوند
و تا ابدیتش کش بیایند و کش بیایند و اجازه خودشیفتگی بدهند
به آخرین لخته هایی که در مغزم هنوز دنیاهایی را مسدود نگاه داشته اند
از هجوم گولبول های بی رنگ بی تفاوتی .
می دانی ؟ بی نظیر است .
تک تک قربانی هایت بوی تازگی و تخریب میدادند .
و از بین پاهایشان خشونت بود که روی زمین می چکید
درد و شهوت بود که جاری بود .
مدت ها بود که زندگی اینقدر انگیزه نداشت .
هر روز و هر ساعت و هر ثانیه در انتظار صدای بیسیم .
طرح هایی بدیع و عکس هایی جدید
قسمت هایی فروخفته از من را بیدار می کنی .
در سکوت جسد های تکه تکه شده تیزی دندان های خودم را می شنوم .
تمام طرح هایت را جمع کرده ام ، حتی انگشت یکی از آنها را هم کش رفته ام ،
حلقه الماسش هنوز نپوسیده .
یک سمفونی کامل است .
می توان تا دنیا دنیاس خود را با این ها ارصا کرد .
تنها یک چیز کم است ؛
آری این دایره تکه تکه و یراکنده یک حلقه کم دارد
، تنها عکس یک نفر باقی مانده که از کنار تختم باید به این آلبوم بپلوند.
و من که خیابان های مرده را تا پاسی از شب به امید دری که قفل نخواهم کرد امشب پرسه خواهم زد .
به امید وحشیانه ترین تجاوز به همسرم
و بلعیدن این همه وحشت و تیرگی که به تمام ریشه ها و حاشیه هایم رسوب کرده
نفس حواهم کشید فریادهایت را .
و آخرین قطعات پازل این مامور FBI متعلق به همسرش خواهد بود .
قهرمان من هم که گم و گور خواهد شد با انبوه خاطرات پراکنده خود .
آری من در انتظار تجاوز به تو ام .
تجاوز به تکرار تو
- چرا پیتزات رو نمی خوری ؟ سرد شد عزیزم
سرخی سس روی پنیر کش می آید و کش می آید تا بین لب هایم
و همین طور خیره می مانم به این همه حرکت و جنبش اضافی و بی معنی که بر تن کرده ای .
همین روز ها .
آری همین شب ها .