کسی که سارا را نجات داد

Monday, October 12, 2009

آیا کسی سارا نجات داده است؟

کتاب شعر کسی جا مانده .
سال هاس .
و من را به یادش می اندازد.

شعری از انتظار ننوشت .
چشمانش پشت کدام در خیره مانده است
هنوز دست هایش روی گوش هایش است
هنوز جیق می کشد.

هوا سرد بود
پلیورش را درآورد
دوس پسرش هنوز می لرزید
صدای دندان هایش روی اعصابم اره می کشید.
سارا دستکش های را هم در آورد .

هنوز فروغ می خواند
کتابش اینجاس
هنوز نفس عمیق را دوست دارد.
و می خواهد مرا از ناتوانی درک احساسات آگاه کند
شب یلدا را چه ؟

بگویید که کسی سارا نجات داده ست.
بگویید که سارا تنها نیس
بگویید که باز هم عاشق است

سارا قوی بود
بردبار
آن آواز ابتدای راه کم کم در ذهنم شکل می گرد.
ترانه پیرمرد و کلبه و فانوس

به سارا دروغ گفته شد
سارا باور کرد؟
چه ناباورانه تا آخرین لحظات تردید داشت
تا یک ماه قبل از ازدواج دوس پسرش
هنوز دروغ می شنید
سارا ساده می نویسم
کلمات ساده می آیند

کسی برایت اینجا آرزوی روز های خوش دارد
کسی سالها پیش تو را دید
برای چند بار
مطمئنم به ذهنت هم نمی رسد چه کسی به یادت افتادس .
هر بار کتاب فروغت را می بینم.
یادت می افتم.
داستانت را از لابلای لابه های دوست پسرت می شنیدم
دوست پسرت هنوز می لرزید.
دندان هایش رو اعصاب اره می کشید.
هنوز بچه بود و دروغ هایش را باور داشت .
تو را نمی فهمید.

باید فراموش کرده باشی.
باید برگشته باشی
کاش ظاهرت جذابتر بود برایم.
کاش فرصت می شد در های دنیای فراموشی را برایت باز کنم.

سارا نمی خواستم ادامه داستانت را بشنوم
از ترحم متنفرم
بزرگتر از یک ترحم از راه دور بودی.

من مطمئنم سارا سرحال است
کسی او را از دست غصه بیرون کشیده است .
کسی که ارزشش را داشته
و اکنون هر دو خوش حال خوش بخت هستند.
هر طوری که فکر می کنم باید همینطوری باشد .