Saturday, December 12, 2009
برای او که مدتهاس
نخندیده است خواب هایم را.
رویش را برنگردانده
موج ها ی دریا زانو هایش را نوازش نکرده اند .
شال و کلاه آبی رنگش در مه غرق شده.
مرا با ثانیه ها و ساعت ها و سال ها خستگی تنها گذاشته .
سفری دور
رویایی دیگر
شاید همانجا ایستاده
و هنوز سردی خورشیدی را که در انتهای دریا نیست
تماشا می کند .
نخندیده است خواب هایم را.
رویش را برنگردانده
موج ها ی دریا زانو هایش را نوازش نکرده اند .
شال و کلاه آبی رنگش در مه غرق شده.
مرا با ثانیه ها و ساعت ها و سال ها خستگی تنها گذاشته .
سفری دور
رویایی دیگر
شاید همانجا ایستاده
و هنوز سردی خورشیدی را که در انتهای دریا نیست
تماشا می کند .