ماین سوئپر
Wednesday, December 14, 2005
امشب باید از پرتره های بی سر داستان برایت ببافم .
و بی هیچ منطق روایی پیش بروم تا جایی که معجزه ای جذابم کند .
مثل آهنگ هایی که که تارو پودم را میلرزاننند بی دلیل
و آرزوهایی که یکی یکی فرود می آیند .
نمیشنوی.
در پایان یا قبل از آن به گیرنده های خود دست نزنید .
فرستنده های مرا لمس کنید .
***
و هیچ کس نزدیک نیست اینجا.
همه فواصل قانونی خود را حفظ کرده اند و نیرویی تصادفی همه ما را
جابجا می سازد .
با حفظ فواصل فوقالذکر
***
به مخاطبان گاه باید حق انتخاب داد گاه حق انصراف
و گاه حق گاییدن سوراخ ارتباط
***
سوراخ ارتباط پدیده ایس معمول
مثل دایره های سیاهی بین اعداد دنیا
در بازی ماین سوئپر
***
پلیس شهر به دنبال من سگ هایی فرستاده
سگ هایی که با شنیدن بوی من تحریک می شوند .
و سرو صورتشان مملو می شود از زبان دراز و خیسی عرق و انفجار هورمون
***
و در پایان یک چهارشنبه دیگر و در انتظار پنجشنبه ای
نه خیلی دیگر تر
مردی با تموم وجود در ذهن من می دود .
و به دنبال او سگ هایی بی چشم و رو که همگی
که در عوض سه بینی دارند
می تازند .
مرد
و در مسیر خود فرصت می یابد برای لحظه ای کوتاه در موزه شهر
پرتره های فخیم آنها را نگاهی بیندازد
ولی آنچیزی که غافلگیر می کند مرد و داستان و راوی را در انتهای کار
آینه ایس که او را نشان می دهد همانطور که قبلا بوده بی هیچ مسخ و تغییر و سگ شدنی .
و من نیرو می گیرم که برای مدتی دیگر بدوم و فرار کنم .
امضا : گربه ای خانگی که بر پیشانی اش نوشته اند از گربه سانان است .
و بی هیچ منطق روایی پیش بروم تا جایی که معجزه ای جذابم کند .
مثل آهنگ هایی که که تارو پودم را میلرزاننند بی دلیل
و آرزوهایی که یکی یکی فرود می آیند .
نمیشنوی.
در پایان یا قبل از آن به گیرنده های خود دست نزنید .
فرستنده های مرا لمس کنید .
***
و هیچ کس نزدیک نیست اینجا.
همه فواصل قانونی خود را حفظ کرده اند و نیرویی تصادفی همه ما را
جابجا می سازد .
با حفظ فواصل فوقالذکر
***
به مخاطبان گاه باید حق انتخاب داد گاه حق انصراف
و گاه حق گاییدن سوراخ ارتباط
***
سوراخ ارتباط پدیده ایس معمول
مثل دایره های سیاهی بین اعداد دنیا
در بازی ماین سوئپر
***
پلیس شهر به دنبال من سگ هایی فرستاده
سگ هایی که با شنیدن بوی من تحریک می شوند .
و سرو صورتشان مملو می شود از زبان دراز و خیسی عرق و انفجار هورمون
***
و در پایان یک چهارشنبه دیگر و در انتظار پنجشنبه ای
نه خیلی دیگر تر
مردی با تموم وجود در ذهن من می دود .
و به دنبال او سگ هایی بی چشم و رو که همگی
که در عوض سه بینی دارند
می تازند .
مرد
و در مسیر خود فرصت می یابد برای لحظه ای کوتاه در موزه شهر
پرتره های فخیم آنها را نگاهی بیندازد
ولی آنچیزی که غافلگیر می کند مرد و داستان و راوی را در انتهای کار
آینه ایس که او را نشان می دهد همانطور که قبلا بوده بی هیچ مسخ و تغییر و سگ شدنی .
و من نیرو می گیرم که برای مدتی دیگر بدوم و فرار کنم .
امضا : گربه ای خانگی که بر پیشانی اش نوشته اند از گربه سانان است .
0 comments:
Do you have any idea? Click here and post a Comment