Tuesday, February 8, 2005

دونه دونه پاره ميشن

اصلا قبل از بر خورد با من

هي بيشترو بيشتر

تا حالا اينقدر ول نشده بودم

حس مي کنم مخم پوک شده

دارم درس عبرت مي شم .

هَهَ هَهَ

چقدر بي خيالم

...چرا؟

دو ايت ايف يو دِير ...

برم بخوابم ديگه...

هان

فعلن خالي تر از اونم که...

گاهي وقت ها نياز ها آدم رو مريض ميکنن...



هيچ ترسي ندارم از اينکه بدونين گاهي چقدر ضعيف هستم

چقدر فابل ترحم



گرچه خوب مي دونم جذابيتي نداره

ولي واقعيت داره...



البته فعلن حالم خوبه و هاي هايم...



ولي خب انگار مي خوام ريشه يابيش کنم.

اين بيماري مزمني رو تو وجودم ريشه گرفته

و حال ديگه برام دوست داشتني تر از اين حرفاس که بخوام در مونش کنم.