Monday, June 19, 2006



Sunday, June 18, 2006

دقیقا برعکس
آن سوسکی که با اشتها
از کنار اسکناس هزار تومانی
رد می شود و می رود سراغ تکه بیسکوییت از کجا افتاده روی زمین ،
خوب می داند چه چیزی می خواهد ،
درست هم می داند .
اصلا هم برایش مهم نیس ،
چه چیزی را نمی خواهد .


***

تکه بیسکوییت من هم ،
سوراخیس در آسمان که باعث شگفتیس ،
لحظه ایس در مرز ناباوری و لذت که غنیمت است ،
سقفی است نزدیک و به زور دونفره ، که ملحفه صدایش می کنید .
و روشن است و نخی و خنک با طرح رنگین کمان
چتریس که شاید از بین انگشتانش باران نشت کند .
ساده تر
حفره ایس یحتمل پلاستیکی و تعبیه شده بر روی این اسپیکرها ،
چهره ایس شاید مغرور و غمگین
در آینه ؟
گوشه ایس در اتاقی در اواسط دنیا که پنجره ای دارد
رو به معمولی ترین چیز های پیش پا افتاده ،
که جهت رویت بال بال می زنند برای این چشم ها ،
انحنای تشک زیر تن
پیاده رو های خلوت
و کفش های آماده به خدمت
و قدم زدن
غرق ذوق های زودگذر و شناور در این وهم همیشگی .
فعلا همین ها کافیس .

The Offer

Wednesday, June 14, 2006




This is a song, not like the other ones,
secret and selfish and somewhat hollow.
In the middle of this song there seemed to grown another
Of indeterminate length and origin.
To populate a people's song, first you must do something wrong,
If you've never been infirm you can never be strong.
Prune your rose bushes, Djamila, (Glenn)
Or you'll never see your home again.

Country and city, kingdom of the well, of the unwell,
You dwell in them both like a ghost -
When old King George said to my long dead kin
"Ten summers and winters in Arthur will do you in"
He cut out his heart and he buried the sin there in England.

Prune your rose bushes Luis, (Glenn)
Oh they'll grow up again,
There may still be a next year, who knows?
If you're lonely take a drink, there are better things to think,
Think on ancient cities, sunsets and girls in Spring.

You needed a song, I needed one too,
So keep listening
FOR MY OFFER TO YOU
Take it with good grace and humour too

First came the golden age
When there was no need of proof,
When lions ate flowers and your house
Didn't need a roof.
Then came the silver days
When a boy saw himself for the first time
In the reflection of a blade
Then he saw the way
To populate a people's song.
First he must do something wrong.
If you've never heard the music you never will

Prune your rose bushes Billy and Toby. (Glenn)
So they'll soon grow up again,
There may still be a next year, who knows?
If you're lonely, take a drink,
There are better things to think
Think on ancient cities, sunsets and girls in Spring.
Because all the tears that you mend,
They will open up again.
And weren't you suppose to call your friends this evening?

It rained all night the day I left.
The weather it was fine,
It rained all night the day I left








Augie March

به نظر من مهم ترین مهارت زندگی که آدم باید یاد بگیره ؛
مهارت دنده عوض کردنه .
تو از طرف مقابلت سهمی داری .
نه به کمترش قانع باش و نه به بیشترش حریص .
اینو فراموش نکن .
چشمهاتو بمال .
صبح شده ،
عروسکتو بغل کن ،
برو دست و صورتت رو بشور .

knowing she would

Friday, June 9, 2006

من
تک
تک
کلمات این آهنگ رو می پرستم .
تک تک کلماتش رو
نقطه





I once had a girl, or should I say, she once had me...
She showed me her room, isn't it good, norwegian wood?

She asked me to stay and she told me to sit anywhere,
So I looked around and I noticed there wasn't a chair.

I sat on a rug, biding my time, drinking her wine.
We talked until two and then she said, "It's time for bed"

She told me she worked in the morning and started to laugh.
I told her I didn't and crawled off to sleep in the bath

And when I awoke, I was alone, this bird had flown
So I lit a fire, isn't it good, norwegian wood.










Beatles

داستان ها
اسامی زودگذر
و نه چندان کلیدی و مهمی دارند .
که اکثرا بین گیومه ها Bold و یا Italic گشته اند
و من گاها به سادگی
کنجکاو وعاشق
این نامهای بین گیومه ای می شوم .
و داستان، با بستن کتاب ادامه پیدا می کند .

پ ن : تعداد داستان یا رمان هایی که من تمام کرده ام به عدد انگشتان یک دست هم نمی رسد ،
حالا می توانید با کلمه های این پی نوشت جمله بسازید .









آدم ها ،
آن سایه های تاریکی که از بالا می بینی
نیستند .






پ ن :کاش نیازی به نوشتن نبود !!!
تقدیم به ما تحت هر کس که به دیدن آدم ها از مافوق معتاد یا مفتخرس .

Wednesday, June 7, 2006









"برای هر ذائقه ای غذای مناسبی وجود دارد" ، آقای هریسون در آشپز خانه ،در حالی که
سعی می کرد بند های کوتاه پیش بند را از پشت به هم برساند با خود زمزمه کرد . سپس با صرف نظر از گره زدن آنها به همان بندی که دور گردنش گره زده بود اکتفا کرد . سه عدد تخم مرغ از یخچال بیرون آورد و کنار اجاق گذاشت و در حالی که کابینت ها را به دنبال روغن زیرو رو می کرد ، برای لحظاتی به ماهیتابه ای که در دستش بود خیره ماند و سپس به منظره غمگین باغچه نگاه کرد.






شاید به خاطر اینکه ماهیتابه را شبیه پشه کش یا جارودستی گرفته بود. اصلا مگر ماهیتابه را چطور باید در دست گرفت . شاید هم به لحظاتی که باید آن را می شست فکر می کرد .بهتر است در این مواقع به آن لحظات طلایی فکر کنی ، لحظاتی که در آینده ای نه چندان دوراتفاق افتاده است . ناهار را خورده ای ، ماهیتابه را شسته و خود را برای یک خواب در یک یکشنبه ساکت و آرام آماده می کنی . البته گاهی آدم ها احساس می کنند کاملا مربوط به گذشته هستند و ارتباطی با آینده دور و نزدیک ندارد و لابد دیگری یا دیگران به آینده رفته اند و او جا مانده است و تنها شده . مثلا اینکه آقای هریسون الان فکر کند لابد من و امثال من به آینده تعلق داریم و او مانند گذشته تمام شده و از دست رفته و غیر قابل تغییر .
اگر هر از چند گاه باشد ، مشکلی نیس آقای هریسون !

Monday, June 5, 2006









گاهی باید ساعت ها به یک تصویر نگاه کرد تا پی برد به آنکه چه چیز هایی در آن دیده می شود.
گاهی نیز باید ساعت ها و ساعت ها
به یک تصویر خیره شد ،
تا پی برد ؛
تا تماشا کرد ،
چیز هایی را که در آن دیده نمی شود .

Tuesday, May 30, 2006

شب ها که پشت شیشه ها
چشم ها سایه روشن شهر را می پایند .
و قطعه فراموش شده ،
همان ترانه گم شده و کش دار خود را
باز سازی می کنند .
و قسمتی از دنیای بیرون را ،
منظره خیابان کلافه و بد خواب
کوچه توهم زده
یا سایه های ترسناک درختان در آغوش باد را
به ذهن خود دعوت می کنند ،
تا احساسات خود را کوک کنند .
چه کسی می داند پشت پنجره ها چه می گذرد ؟


آنجا که دودی از گوشه پنجره نشت می کند به آسمان یا نه ،
چشمی گره خورده به تصویری موهوم یا بی هدف از نگاه اشیا می گریزد ،
و پنهان می کند،
پنهان می کند ؟
چه کسی می داند پشت پنجره ها چه می گذرد .


در حقیرترین زوایای دنیا
آنجایی که تنها به اندازه ایستادن یک آدم
یا تکیه دادنش به سکویی سرد جا دارد ،
و آشفتگی لباس ها و موها را چروک انداخته ،
چه کسی می داند پشت پنجره ها چه می گذرد .

در لحظاتی که خارج از شمارش هستند ،
انگار دستانی به شیشه سکوت چسبیده اند و
و موجی بی دلیل و بی صدا گهگاه لب ها را به هم می ساید .
چیزی می گوید؟
نه
نه
کسی می داند که پشت پنجره ها چه می گذرد ؟

لباس تکه تکه تاریکی ،
اما چشم ها قسمت های عریان شهر را می بینند .
که به دیوار ها تکیه داده یا دراز کشیده و گهگاه خمیازه های هوس آلود می کشند .
گاه چشم ها سیاهی می روند و دستی به سرعت به سوی نزدیک ترین تکیه گاهش دراز می شود ،
گاهی نیز نگاهی ثابت چیزی را متحرک می بیند یا تار .
اما شهر شب جز افسانه و لالایی حرفی ندارد ،
دارد؟
نه .

اما چیزی اینسو ،
جریان دارد و نفس می کشد .
و هیچ کس نمی داند پشت پنجره ها چه می گذرد .








Terje Rypdal

Sunday, May 28, 2006

"تشنگی یک توهم است ."
صدا در اتاق می پیچید .
مرد بقایای زنده خود را روی زمین کشید .
نمی توانست درست بایستد.
ولی بلند شد .
هنوز هم درست دستش نمی رسید .
از جا پرید و چند لحظه ای به بلندگو آویزان ماند ،
تا بلند گو کنده شد
و به همراه مرد بر زمین افتاد .



پ ن :
نمی دانم .
شما کدامیک را انتخاب می کنید ، مرگ از تشنگی یا توهم .
به هرحال مرد قصه ما تنها از روی عصبانیت این
کار را می کند احتمالا .

Thursday, May 25, 2006

پیامبر ما نیز همان روسپی از بند رسته است که ،
شلاق به دست
و زبان بر لب
امتداد نفس های عمیقش را
در تکرار متوالی حرف سین
فرو می کشد،
و در حالی که
پلک هایش را زیر فشار موج درد و شهوت
آرام می بندد و یا شاید حالا میگشاید
سرش را به سمت بالا می آورد
تا زمینی ترین آیه های انسانی را بر تو وحی کند.



پ ن: نا شکری نکن از نادانی و ایمان بیاور ،
که چراغ کم نور این خانه
بیش از تمام آنچه از آسمانت بر افروختی ،
زمین را تصویر کرده است.

Tuesday, May 16, 2006

تنهایی من
عددی اولست .

this blog s dead .

Saturday, May 13, 2006

ابر های تکه تکه و آسمان مشوش
و غوغای کاغذهای باطله
که سوار بر باد
فتح خیابان های شهر را
جشن گرفته اند .

وسوسه های شبگردی را در چمدان کوچکم جا خواهم داد.
خداحافظ

last floor

همزمان که لیوان کنار دستم خالی خالی شده است.
پرستار ها می دوند دور اتاق و می خندند و لباس های خود را کم کم در می آورند .
و دکتر ها عینک های خود را بینی های خود جابجا می کنند
، برای پرستار ها دست می زنند
و هیزم های کنار دست و پایم را برای بهتر سوختن مرتب می کنند .
صدای مزیک سرخ پوستی هم لحظه ای قطع نمی شود .

همزمان که غرق در عرق ، لباس هایم خیس خیس است .
چوب رختی دور از دست رس لباس های بیرون را نگاه می دارد ،
گوشه اتاق تمیز و درخشان ،
می توان پرستیدشان ازین فاصله .
این ها هم به خیابان ها خواهد رسید .

همزمان که بیماری در بسترم میدود و میدود ،
پلیس از پشت پنجره های بسته اتاق در بلند گوی خود فریاد می کشد .
اتاق محاصره شده ،
باکتری ها و قرص ها را صحیح و سالم تسلیم کن .

به دنبال بقایای پلاسیده روحم است یا حفره های خالی شده را می خواهی از جا بکند ؟
جسدم کدام کفن سفیدی را عافلگیر خواهد کرد؟
هر کس ارث و میراث خود را از اتاقم طلب می کند ،
شب خاموشی مطلق اتاق را ،
همزمان که تخت آرامش موقتش را .
بالش چه چیزی ؟
صدای تو در این لحظات از پشت گوشی چه می خواهد از من ؟

جای دیگر

پدر تو در سواحل صابونی حمام در حال آب کشیدن کجای بدنش غرق خواهد شد.
در حالی که مادر تو در مهمانی شرتش را از چاک ماتحتش برای لحظاتی کوتاه بیرون می کشد
در بستر خیانت و حماقت رشد کرده ای
صدای دعوا ها هنوز در گوشت هست؟


اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .


سناریوی بهتری داری .
پدرت فیلم بردار بوده ،
ولی بعد ازدواج مادرت هیچ وقت نقاشی نکرده
هم رشته اش این بوده و هم استعدادش را داشته ولی خب فکر کرده روزی با خود اشتباها
به نقاشی علاقمند شده.
پدرت انتخاب بهتری بوده .
تو نه نقاش شدی نه فیلم بردار نه عکاس نه فیلم نامه نویس حتی .
ولی همیشه چیزی از درونت به تو فشار می آورده .


اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند .
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .


پدرت در 7 ساگی تو را تنها گذاشت و مادرت در 24 سالگی .
چقدر دنیا زود لباس هایش را درآورد روبرویت .
زیبا بودی .
و پوست انداختی به چه سرعت .
کودکی می خواهی و پوشیدگی .
تمام شدی مثل تمام استعداد هایت در سایه انزوای نه حتی خلوتت .

اما اینجا جای دیگریس
جایی که به آن روبروی من می گویند
نزدیکتر بازو ها من دور قاب بدنم را گرفته اند .
وقتی باز می شوند برای یک نفر .


دختری هستی معمولی .
پدر و مادرت دوستت دارند .
زندگی می چرخد مثل چرخ و فلک نزدیک یا دور از خیابان محل سکونتتان
دقت کرده بودی تا به حال اصلا ؟
الان هم هیچ .
تنها آرزوی کش آمدن ثانیه ها تا بینهایت .
و چیز غریبی که به گلویت چنگ می زند .


اینجا همان جاست .
جایی به اندازه یک نفر میان بازوان من .
و وقتی سرت را روی سینه ام میگذاری
می توانی ساعت ها گریه کنی .
بی هیچ دلیلی
من هیچ نخواهم پرسید و تو هم به تساوی دو طرف معادله هایت نخواهی اندیشید .
بی هیچ دلیلی .

عذاب وجدان

Friday, May 12, 2006

الان داره امتحانم برگزار می شه!
من آخر سر از عذاب وجدان میمیرم.

***

جدی من کی آدم میشم.
نه خداییش. یه مقعد که هفته ای یکی دوبار میره دانشگاه .
درس نمی خونه و مدتیه که هیچ کار هم نکرده .
یه مفت خور بی مصرف . خدایی امثال منو باید تو میدان شهر به دار بزنن .

دردیست غیر مردن
کان را دوا نباشد .
این درد کون گشادیست .
بله.

***

ولی حال می کنیما !

راث میگی؟

Thursday, May 11, 2006

ببخشید دیگه
حوصله ادیت کردن ندارم .

البته می دونم که شما منو با غلط های املایی و دستوریم ، هم دوست دارین .

پ ن: ااااااِِِاِه...راث میگی؟


***

اینجا داره تموم میشه .
خدایی تمپلتشم رو اعصابه .
من باید خداحافظی کنم کم کم.
اینو بگم.
آقا من تو کف یه دختر مونده بودم دیروز تو نمایشگاه .
که قیافش رو انگار خیلی قبلا دیده بودم.
خلاصه رفتیم و آشنا شدیم.بعد نکته اینجاس که کشف شد چقدر کلیات صورتش شبیه کیه(یکی از دختر های دانشگاه)؟
و توسط رفیقم هم تایید شد .
ولی من هنوز قانع نشده بودم .
بالاخره متوجه شدم ابرو و پیشونیش شبیه دوست دختر سابق یکی بچه ها بود .
ولی طرح چونه اش شبیه یکی از پسرهایی که باهاشون رفیق بودم .
مطمئنم اما پسر رو یادم نمی آد ،
یعنی یه طرح محوی از تصویرش تو ذهنم دارم .
و لی خنده هاش شبیه یه دختر دیگه بود که وقتی 16-17 سالم بود بعد ازیک روز خوب (تونستیم به بهانه نمیدونیم نشستی در باره المپیاد بود که تو دانشگاه تهران بود ، دبیرستان رو دودر کنیم.) و رفتیم دنبال دختربازی (به سبک اون موقع) .
خلاصه آشنا شدیم و یکیشون نگین نامی بود و اون یکی مژگان بود اسمش.
فکر کنم این شبیه مزگان بود . یادمه همین موقع ها بود چون چاقاله یا گوجه سبز هم خریده بودیم .
البته بعد از اون روز که با هم بودیم نه خارکسده ها زنگ زدن و نه هیچی.آخه تریپ ما هم بچه مثبت پپل بود، حق داشتن بیچاره ها.
خلاصه حسابشو بکنبن ما کلا یک ساعت با هم بودیم .
می دونین من واسه به خاطر آوردن این خاطره ها و اسامی ، دیشب تو رخت خواب قیافه تمام آدم های این مدت 4-5 سال اخیر رو بررسی کردم .
حدود سه ساعت و خورده ای و قیافه ی همشون رو تصور کردم . خیلی جالب و سخته .
اونم واسه مخ تعطیل من .
ولی با اینکه قیافش شبیه همون دختر تو دانشگاس نه مژگانه ، اما اون چیزی که از اول داشت به من فشار می آورد همون تیزی مشترک تو خنده های جفته شون بود و حالتی که گوشه چشماشون موقع خندیدن پیدا می کرد. . بعدش که این یادم اومد گرچه اون پسره یادم نیومد ،همچین احساس خستگی لذت بخش بعد از کار سنگین داشتم . گرفتم راحت خوابیدم .
اوف چقدر زیاد شد . برم دیگه .

هیچ چیز

Monday, May 8, 2006

به اسم تو
قسم به تمام دلایل روشن و تار که اینچنین میردخشند از دور
به رسمی که از درونم می جوشد و نقاط را به سمت انتهای راه
به سرعت به هم متصل می کند .
قسم به دلهره ات وقتی جواب آخرم را همان ابتدا، من از تو سوال می کنم .
به انگشت های کوچکت آنگاه که با حاشیه ریش ریش روسری ور می روند
انگار که چنگک در ذهنت انداخته اند .
و نگاهت که مضطرب ترین علامت سوال دنیاس
و احساست که تنها نقطه تماس فهم با دایره این کلمات بی معنیس.
من هیچ چیز را با هیچ چیز عوض نمی کنم .

تبر از آن تو

کدامتان بود دردهایش را لاین می کرد
و قهقهه اش خواب را ازچشم افسردگان خوش خواب بدحال ربوده بود .
صدایش کنید و بگویید بت تراش انتخابت کرده است .

2:2

امشب با اینفکتد ماشروم شروع شد.
تا خدا چه بخواهد .

***

منت خدای را چاق و کپل
که پیک توپ و تپل
در دست و از شارب ناب سرمست
ازم می پرسد :اینا چیه ؟
ولی جا افتادگیش ،منتظر جواب نگاهش نمی دارد ،
تقاضای آهنگ در هواستی هم ندارد

***

چه شد من به خدا اعتقاد پیدا کردم .
سه روز در توهمات آفت بر دهانم رویت
و پس از دو روز یعنی امروز آفت خیالی بر لثه ام متولد شد .
برای این آفت ها و زگیل های متافیزیکی چه توجیهی بهتر از خدا
(هیچی بابا این یکی پیکم برو بالا، دارم سر به سرت می ذارم .)

***

الانیس باب دیلان گوش می داده ، اطمینان دارم .

***

دخترهای دانشجوی تنگ مانتویی که بلند بلند ازین حرفا می زنین وقتی از کنارم رد می شوید .
شما چه باحال و بچه معروف و همه چیز دان و اینکاره هستید !!!

***

آدم تنوع طلب که سرش به تنش می ارزد اگر دستش نرسید ماشین و اتوبان و شهر و مناظر راعوض کند .
لاقل فکری برای موسیقیش می کند .
آدمهای غیر تنوع طلب نیز گونه های به دردنخوری هستند که از بحث ما خارجند .

2pa feat 9133

Saturday, May 6, 2006

من دوستان خوبی دارم .
دوستان من کونگشادند، اما نه اندازه من .
نه هزار و صد و سی و سه
پروژه ش رو به پنج قسمت تقسیم کرده
که خب یه قسمت که قسمت اصلی پروژه س رو بی خیال شده ،
در عوض چهار قسمت بقیه که مقدمه محسوب میشن از جاهای مختلف چهار تا مقاله پیدا کرده
(داره گوز گوز میکنه که نه ترکیب تعداد بیشتری مقالس یعنی مثلا 6 تا)
(ادامه میده پروژه لیسانس رو باید دودر کرد .استاد تاب دار پروژه دوساله داده)
حالا اینکه داریم یه هفته ای انجام میدیمش بماند
(میگه از اسفند دارم مطالعه می کنم)
آره یادم هست دو روز قبل عید رفت کلی رمان و کتاب داستان وکسشر و غیره خرید .
...
آره دیگه خلاصه آنلاین ترجمه میکنه آقا و من تایپ می کنم واسش
(الان هم خوابیده و داریم آهنگ Man of constant sorrow گوش میدیم . )
کون لق تمام مخلصان راه علم تلاشگران این خاک و بوم .
(ولی داره میگه پروژه ام باحاله ، میگه مخصوصا اون قسمت اصلیه فوق الذکر)
راست میگه خدایی مثلا مشتق گیری برداری از تصویر بر کره یا تفاوت میان ابر فضا و فرا ابرفضا و یا موجوداتی مثل شبه اسکالر
کلا تو این پروژه ما بر لبه تیغه توهم می خزیدم .
(میگه آبروی ما رو پاک بردی .)
راست میگه بدبخت این تنها رفیق علمی ماس.
البته لازمه اینجا از دکتر جواد هم یادی کنیم (شاعر شعر ذغال)که شاخ کنکور رو تو کونش کرد خدایی
9
کسکش
بهر حال بذارید من از ویژگی های مثبت اخلاقی نه هزار(رندش کنیم) براتون بگم .
چون خصوصیت خاصی به ذهنم نرسید (شما هم جای من بودین جز منظره پر و پاچه بلوریش چیز خاصی توش نمی دیدین)ترجیحا در باره این آهنگ می نویسیم
Along the Banks of Rivers
از
Tortoise
می نویسیم .
این آهنگ خیلی خوب
دانلودش کنین .
(داره میگه زندگی کیریه .من یه آدم منفی باف پوچ ساه مسلک هستم . خداااه، کیر سیاه دیده اید آیا ؟)
به هر حال این آهنگه یه سیستم شله قلم کاریه که دو نداره
جاز و امبینت و کانتری وراک وفیلم وسترن و به خاطر یک مشت دلارو....
از همش یه مایه هایی داره
دانلودش کنین اگه گیر آوردین .
(میگه چرا کس می گی کسکش)
الان میرم میخوخمش .
خب واقعا من باید پست کنم اینو ؟
(می خواد بیاد به سبک کیریه من کس بنویسه .)
میمون مقلد . چشم نداره ببینه یه بار ریدیم بهش.
میگه 20 نفر در روز خواننده داری ، عاشقانه می خوننت .
می خواد دستم رو رو کنه روزی چهار بار هیتیم را میبینم .
میگه هی بلاگ عوض می کنی خودتو جر میدی منم آدمم ، آخرشم 24 تا خواننده در روز.
تازه اخبار واصله میگه یه دفترچه هم داری مطلب خوبات رو اون تو می نویسی پابلیش نمی کنی
الان هم ملت دارن از خماری میمیرن .
اینا رو نه هزارو خورده ای به من میگه .
جفتمون هم به نظرمون دیزل هد بلاگ خوبیه
بذارید سیگارمو بکشم .
ازینجا به بعد به قلم نه هزارو خورده ای...
لاشی گفت به قلم فلانی یه وقت مطلب زیباش با حرفای من ان آلود نشه دفه پیش که اومده بود اینجا تایپ کنه یه صفحه ریتال آورده بعدم زده و ما رو گرفته به بحث
الانم که اینطوری
اصلا این نزدشم مخش تعطیله چه برسه بزنه و به خود شناسی هم برسه
خداییش
مملکتی که جوانش من و این باشیم رو باید شاشید توش
حوصله ندارم
کیری زد سیم گیتارم رو هم پاره کرد
ممد تو یک سیل ویران گری
تو خیابون هم که را میری دختر و پیرزن و جوون و کودک رو ویران می کنی
با اون زلف ها پریشونت
الانم به سبک کیر به دستان این خطه گفت با یه صدای نازی
چرا جا تو اینجا کس نیست
یا چرا تو کون انی نمی کنی
یا چرا آیا
صداقتم سرش گرده
برنامه ریدن به همه
از خودم دورغم در میارم
به همه میشاشم
سیل میاد بعدش
رود نیل رو دیدی
جلگه رود نیل پایه گزار تمدن قدیم مصر شد
مصر پایه گذار اهرام
اهرام هم تو کون صدام
و صدام هم کنایه از تمام دوستانی که ما را همراهی کردن
حالا پست ر و عوض می کنیم
من برم بشاشم
خب دو پا برگشت :

اهم . دیوث خجالت نمی کشی . چهار سال تریپ تو بلاگستان از خودم در کردم که کسی نفهمه کونیم. انتر گوساله .
خب چقدر کس به هم بافته نمیشه ربط داد چیزیو خدایی .
حالا که تریپ شاشه پس منم رشید و در بیارم .
(میگه پستش نکن درفتش کن یادگاری ،جا زد بدبخت ، شاشید به خودش)
بدبخت مرد باش
اگر اسلام نداری آزاده باش
مرد اونیه که سرش رو بگیره بالا داد بزنه من کونیم .ولی شما بیاین کیرمو بخورین .
الان مثلا قراره بره بشاشه.
خدا منم جلقم میاد اینم همش تو اتاقه .
آخرم مجبورم پرو پاچه بلوریه نه هزار و خورده ای و سوژه کنم
(همش هم غر میزنه الان باید دوست دخترم رو امشب می آوردم نه تورو)
حالا کسکش یادش رفته یه ساعت پیش چهجوری از خایه هام آویزون بود بمونم پیشش
(البته قرار بود به کار های مهم تری بپردازیما )
ولی خب .
واقعا اگه تا اینجای مطلب رو مطالعه کردی سینت رو ستبر کن و با متانت تمام بگو من از نوادگان امام ابالحسن کسقرنه ام .
اخه داری چیو میخونی خدایی . این یه مطلب خصوصیه اصلا، گمشید .
گم شید و گرنه مادربزرگ نه هزارو خورده ای رو صدا می کنم بیاد بهتون بده .
خب خسته شدم .
حرفی ندارم .
نه هزار و خورده ای در حالی که داره داریوش زمزمه می کنه میگه چوب تو کونه هرچی نامرده
ای غم بیا
آخه چی می فهمید اینجا چی میگذره
ما تو غم غرقیم . غم مارو باخودش به فراسوی حیات برده .
غم .
ماتم .
غصه .
غم من لیک غمی غمناک است .
شرت ما از چه سبب نمناک است .
چاره ما همی موسیقی پست راک است .
کون ما در این شب تارو سیه بر فاک است .
لیک و چشم و دل ما ناپاک است .
چاره شاهد و ساقی سمن ساق بلورین پستان
دیلدو و انگشت سبابه و ساک است .
اینم میگه آخه چرا توی کسش چسب ناک است .
اوه .
آهنگ جوابگوی کسشر نیس.
شرمنده تمام مومنین مخلص و مفلس .
خب بسه دیگه کار داریم .
کس ننه هاتون .
کیر تو دهاناتون .
لاپای باباتون .
نه هزار خورده ای داره با قافیه هام جلق میزنه
کلی حال کرده .
الان آبشم پاشید تو مانیتور.
مانیتور سوخت . الان ما تصویر نداریم .
چرا سیاهه .
این چرا قیر ازش میاد .
سیاهی در سیاهی .
دروازه ای مطلق به درک هستی .
میگه یه هستی هست تو اکباتان جندس .
ذوق کرده .
اگه شما اطلاعاتی ازش دارین بدین و خانواده ای رو از نگرانی در بیارین .
به صورت استعاری ریدم بهش ولی بماند .
خب من یه نخ سیگار بکشم .

من باید بنویسم الان؟
چی بنویسم؟
اهان این میگه بگو من فلانی ام
چی بگم آخه
من احساس عجیبی دارم الان
واسه این آهنگس
داریوش داره خودشو با گیتار می گاد
داریوش و دیستورشن
ملت همه رو اکس اند
داریوش رو زنشه
من رو ممد
ممد رو جواد
جواد رو رضا
رضا رو تقی
تقی رو من
این یعنی توپولوژی
حالا یه آهنگ دیگس
منم اون بالا رو سن ام
با داریوش
یه لب از داریوش می گیرم
داریوش دستشو میکنه تو شرتم
چیزمو میماله
منم چیزشو میمالم
یا علی میگم و لنگاشو میندازم رو شونه ام و حالا نکن کی بکن
اینا رو واسه جلب رضایت شما خاننندگان حشری نوشتم
شما
شما بانوان گرامی
شما که هر روز و هر شب به یاد من بالشات را لای کستان می گذارید
i am occupied
i am occupied
with shit
ها ها ها
دو پا اومد
(اصلا این دو پا خودش خیلی کیریه
منو یاده لاپایی میندازه)


این یه قسمت داشت تو نوشته هاش که توش به من کون تپل میداد ورداشت .حتی تو نوشته هاش حاضر نیس به من بده . رفاقت مرده
رفاقت بوی گه گرفته.
رفیق واسه رفیق نمی چسه .
کوش اون دیار لوتیان بی مدعا .
که کس زنشون رو share میکردن .
خب دیگه آهنگمون هم تموم شد .
بدی وینمپ اینه که بعدش آهنگ بعدی شروع میشه .
خب چی بگم .

آخرین شعرم رو از صمیم شرت تقدیم میکنم به شما خواننده ها :

(این قسمت (قسمت اصلی پروژه 9133)(دوستان بچسن) ، پاک شد)

اکوی فریــــــــــــــــــــــــــــــــادهای ما...........

سرهنگ

Friday, May 5, 2006

سرهنگ جدیدا خیلی روش تو روم باز شده .
یک کم تحویلش گرفتم با اون خاطرات کوفتیش
مد کرده هر روز می آد شلوار و شورتش رو در میاره میگه
پشتش رو میکنه بهم و میگه قلبم درد می کنه .

من ، مردی بی سرو پا

من همان مرد بی سروپایی هستم .
که به دولت مردان کشور ناسازهای رکیک نثار می کند با صدای بلند ،
که فیوز شهر کشیده اند و
کوچه ها این چنین تاریک مانده
آری و همه اش تقصیر این مادر قحبه هاس.

***


گاهی احساساتمو فراموش می کنم من.
و لباس ها مو ،
و دروغ هامو

خیلی هم طبیعی و نرماله

***

من عاشقانه دوست میدارمت،
به بقیه اش چه کار داری .

جدی

جدی گرفتن آغاز بدبختیس.
یعنی اول مصیبت .
می فهمی چی می خوام بگ.
با یه لحن کلافه و بی حوصله بخون .
خیلی جدی و همراه با یه اَه :جدی گرفتن آغاز بدبختیس ..

عنوان ندارم

Thursday, May 4, 2006

ضعیف و لال و بیگناه
مثل آلت قتاله.

***

گاهی نداشتن غمناک است.
و بعضا غم نداشتن مردابی می شود از جنس خودش یا رویا.
می دانم بهانه گیریس
و تمام این گاه و بیگاه ها ، عادت می شوند .

***

مشاهده
مقایسه
مشاهده
مقایسه
مشاهده
...

***

روز های روشنی در پیش است .
آفتاب هایی با طعم خوشبختی
هوم
هوا گرم شده است ها

***

گاهی که در فیلم های افسانه ای
قهرمان داستان سوار بر اسب از دهکده ای کوچک گذر می کند .
دلم می خواهد فقط بدانم در دهکده چه می گذرد .
تک تک خانه هایش
تک تک آدم هایش
دقیقا در همان لحظه !

***

رویای مادر
مختصات فرزند
کلافگی بی شکاف .


***

اول صبح ها که سورمه ای رنگ آسمان
کم رنگ و کم رنگ تر می شود .
احساس مسافرتم می گیرد .


پ ن : از کی تا حالا زیر بغل ماطعم بوی خوشبختی میده ، بماند .

روزنامه صبحگاهی

Tuesday, May 2, 2006

روزی مردی میانسال از کنار دکه ای گذشت
و به جای خریدن روزنامه صبحگاهیش
مسیرش را به سمت
عمق فاجعه
کج کرد .


***

دنیا دور باطل نیس
حاجی


***

گاهی وقایع
مهم نیستند
فقط ترتیبشان
ارزش توجه دارند .


***

اعتماد
واژه بزرگیس .
خیلی بزرگتر که خرج کس و کون پیش افتاده ت می کنی .


***

بعضی از لحظه ها
مدت ها وقتم را می گیرد .
تمام شرایطش را
تمام فاکتور هایش را بررسی می کنم بارها بارها
بعضی لحظه های کوتاه
چقدر زمان می برند .


***


کاش جوانی کردن با طعم کرت رایج بود .
کاش گلدسته ها سه وعده با شاین آن سیرم می کردند .
کاش می شد صدای کفش ها وقدم ها را با آلور کوک کرد.
کاش کمی خشونت نگاه میداشتم برای تول
کاش شیواری و جف باکلی
کاش بار و جاز و قمار و قمارباز

کاش باکره بودند
این گوش ها تا
با
تمام وجود
تقدیم می کردمشان
به تام یورک.

بودابو

Monday, May 1, 2006

رابطه ای نزدیک بین آنچه گوش می دهم و
اولین کلماتی که به ذهنم میرسد و
مزخرفات چند ثانیه ای اینجا.

so shut the shit up

فاز فک مزخرف ترین و انرژی برترین و خالی کننده ترین
و از همه مهمتر حرام کننده ترین
و کلا کسشر ترین قسمت
برنامه اس.

خلاصه

من گاهی خلاصه می شوم .
اینجوری.

ماه مرا هم بالا خواهد کشید .

Friday, April 28, 2006

ماه می نوازد .
بر امواج ، خیرگی چشمانم را .
نور می دود در بین خاطراتم .
در مسیری خارج از تاری که توالی ثانیه ها تنیده اند .
امشب ذهنم جشن کوچک و هدایای بزرگی برای من ترتیب داده است .
آب و باد همچنان از روزنه های پوستم به داخل نشت می کنند .
ماه مرا هم بالا خواهد کشید .

Anarchy between my lips

Thursday, April 27, 2006

امروز اصلا روز خوبیس برای شروع یک آشوب
برای سقوط یک پرچم
برای از جا کندن هرچه روی زمین ایستاده
پخش کردن دنیای تکه تکه روی زمین

روز خوبیس برای خندیدن بی دلیل دور هم
بریدن تمام طناب ها و گره زدن دست و پا ها به یکدیگر
سقوط آزاد میان جمعیت از طبقه دوم یا سوم

روز خوبیس برای نیکوتین مداوم و تماشای مورچه ها و ذره های کوچک زندگی
نفس کشیدن آتش های اطراف و زباله ها و خرمگس های پرنده


روز خوبیس برای بداهه نویسی و هرزه نگاری بر دیوار ها
برای اعلامیه هایی که یک روز وقت دارند برای پرواز .
برای پچ پچ ها و شایعه ها
برای توهم پیروزی
فریاد هایی که جمعیت را متورم می کند .
و مخالفان را خفه ....هوهوهوهاها


چه روز خوبیس برای احیای سنت سنگ و شیشه
تمام مغازه ها و تمام شیشه ها
چه روز خوبیس برای تخریب
برای لخت کردن بانکها و پرتاب پولها به سمت بالا...وو

امروز روز خوبیس برای انسان های دارای هورمون های جنسی
هستید که ؟
پس برویم وسط جمعیت در نزدیکی وسط هرچیز
نترس امروز زمین در مدار بی خیالی به دور سرشت ساده آدم ها می چرخد .
امروز را روز ملی مالش نام می نهیم اصلا
در این همهمه حتی تجاوز و مجاز نزدیک به هم تلفظ می شوند .
امروز روز خوبیس
یک روز مطلق برای اشتباهات نسبیس

چه قندی در دل آب می کند
مسابقه پرتاب بطری به سمت اهداف متحرک
دویدن از میان کوچه ها
دقیقه های ایستادن روی دست و پای و خود
و با هوش خود از خود مراقبت کردن ، جایی که میله های افقی و ممتد اجتماع
محافظ سلامت عبور و مرور نیستند ...یوهو

تا اینجا هستید با من یا نه ؟ ...
یاد کشتار دسته جمعی مورچه های دوران کودکی می افتم
و ساختن صلیب و قبر و تابوت با هر چیز دم دست آن لحظه ها
و گریه از ته دل در مراسم تدفینشان در باغچه

وای که چه طبیعت فوق العاده ای داشت .

اصلا امروز روز خوبیس
برای آدم سوزی دسته جمعی

امروز باید برای گناهانی که ازآنها لذت خواهیم برد مراتب تاسف خود را اظهار کنیم .
یک صبح سوسیالیستی
و بعدازظهری کاپیتالیستی
و چند دستگی انتهای راه

چه انتهای خوبی خواهد داشت امروز برای جمع کردن غنایم
و بازی کی بود کی بود من نبودم بر کاناپه و چیزی که کنار انگشتانم در تاریکی مطلق اتاق میدرخشد سرخ
درحالی که بقایای احمق ها در چشم انداز پنجره اگر بایستم
دیده خواهند شد که با اینکه دستگیر شده اند هنوز
داد می کشند
و صدای خش خش اعلامیه های نیمه سوخته شکسته بال را را زیر پایشان نمی شنوند ...هوم
یادم باشد امروز را باید با طعم آن سیگار به پایان برسانم .

شرت نیوتن گم شده .

Tuesday, April 25, 2006

فانتزی های امشب همگی ختم می شوند ،
به پسری که سرش را از بالای قاب خم کرده رو به پایین
و جلوی دوربین
در حالی که موهایش دچار تعجب گرفتگی شاخ شاخ شده است
فریاد می زند پس
جاذبه کو ؟

بُ بالا

Monday, April 24, 2006

shitE1000...

در حال نه چندان حاضر
یعنی چند ساعت قبل
تصمیم گرفتم اینجا درج کنم
که
ریدم به تمام چیز های دراز مدت

ولی هنوزم تصمیم قطعی نشده .

می فهمی که ؟

وقتـــی تنهایی می یومدم سر وقتت یه حس خوبی داشتم .
بهر حال به فال نیک می گیریم پیوستگی
آگوست و آوریل را .

تخمه بـــــــــاز

Sunday, April 23, 2006

در تخمه خوردن ما نشانه هایی وجود دارد .
که عاقلان را صد رهنمون است به موشکافی این ریدمون .
به هر حال من که یه تخمه باز ناعاقل گوگوریم .
موش بخوره کیرمو .

***

مثلا همین :
دست به دست هم دهیم به مهر
میهن خویش را کنیم آباد


***

امشب ازون شبهای هوسیه ها
ازون شب های کون کپلی که منتظره هر لحظه شرتش رو بکشی پایین .

***

عزیزم تو یه شخصیت نامریی نیسی
فقط کمی کوری ، همین

***

یک احساس بدی دارم .
آره دقیقا به خاطر تو


***

کس های شجاع پایان به ظاهر غمناکی دارند .

***

آهنگی وجود دارد به نام پارادایس
که باید بدهم بر سر در کلبه ام
روی کاه گل بنویسندش .
و عابران رهگذران پیشانی بر گل بپرستندش .


***

این روزها تمام سلول های عصبیم ارتباط نزدیکی
بین ریشه ها و تیشه ها و موسیقی الکترونیک و انبینت کشف کرده اند .

***

گاهی احساس می کنم
آرامشم اینقدر نزدیک و در چند قدمیس
که می توان بدون کوچکترین تحرکی لمسش کنم
چه خوب !
و یا اینقدر نزدیک و دست یافتنی که پیف پیف
چه بد !

ولی گاهی کاملا بالعکس
و منطقی ترین و پارادوکسیکال ترین راه حل دویدن است .

به هر حال اینکه چرا یه کون گشاد با کون گشاد ، گشاد گشاد این وسط قدم میزند سوالیس که
جوابش را فقط تخمه بازان ناعاقل ابر گشاد گور به گوری چون من
می فهمد .

پول

من پول می خوام .
همین الان .
بدید.
خواهش می کنم .
اصرار می کنم .
پا فشاری
فشار

هوم

Tuesday, April 18, 2006

چقدر این جمله گاها بدرد بخور به نظر می رسد
بخصوص در پیشگاه آینه
هرچند که جنده اش را در آورده اند
ولی:
روزگار غریبیس نازنین !!!

somethings over

Monday, April 17, 2006





by Abyss
[download]

در یک روز ختم به ان چه گذشت .

سر صبح تو خیابون متوجه اولین دختر تو راه شدم که به طرز عجیبی به پاهام داره نگاه می کنه، با اعتماد به نفس یه دست کشیدم دیدم زیپم بستس و رشید خان هم که خب خواب تشریف دارن ،گفتم باز هم توهم زدم . با مشاهدا دومین و سومین دختر که مر کز توجهشون همون جا بود ، یادم افتاد که پاک پاکم بابا ، لابد از خوشتیپیه.
به سلامتی وارد دانشگاه شدم .دیدم نه بابا مثل اینکه قضیه جدیه دوباره دست کشیدم دیدم زیپم بستس و مار هم تو قفس لالا کرده یه نگاه مختصری هم کردم خیلی کوتاه طوری که مثلا خودم از خوشتیپی خودم غافلگیر نشدم بابا . بازم چیزی نفهمیدیم .
حلاصه از سه کلاس به یکیش قناعت کردم و زدم بیرون ، .
نگاه چند تا پسر هم جلب شده بود . دخترا هم یکیشون می خندید واونیکی نگاهش رو می دزدید . وضعی بودا . خلاصه یه جا دیگه کاملا خم شدم و نگاه کردم دیدم بله .این پیپ وامونده که تو جیب شلوار جینم چپونده بودم به نظر یه کیر 30-40 سانتی میاد که یه مسیر سخت رو برای شق شدن انتخاب کرده و تازه سرش هم تصمیم داره که شلوار رو پاره کنه .خلاصه درآوردمش بنده خدا رو . خودم هم خندم گرفته بود. آخه یه لباس کوتاه هم پوشیده بودم چی بهش می گن کمر کس پتی ، کمر کرستی ،یه همچین چیزی و واقعا تابلو بود .
رسیدم خونه رفتم بالا دیدم بیکارم یه کف دستی بریم که خدا را هم خوش بیاد . خلاصه بعد نیم ساعت اعمال شاقه که رشید خان رضایت به قیام داده بودن در اوج خوشبختی یهو یه کلاغ اومد تو تراسمون نشست و برو بر منو نگاه می کرد . انگار مثلا من مادرش رو گاییدم .منم در تراس رو باز کرده بودم که بوی سیگار نمونه . یکم یورتمه نزدیک شد و بال و پرش رو خاروند. حالا من موندم بخندم ، بزنم .خلاصه دیدم نگاه می کنه پررو . یه سر و صدای مسخره ای از خودم در آوردم . همینطور که نگاه می کرد سرش رو کج کرد . تخمشم نبود . خلاصه همچین که خوابوند رشید خان رو قر قر کنان پرید رفت .انگار مسئول محیط زیست بود یا دبیر انجمن حمایت از اسپرم های بی پناه .
یهو داداشم اومد .جم و جور کردم در حد لازم و چند دقیقه بعدش هم مامان .حالا یکی باید می رفت نون و نوشابه می خرید داداشم که از خودم کون گشادتر ، مامان هم که دلپیچه گرفته بود موقتا ، لباساشون تنشون بودا ولی... خلاصه آخر تک آوردیم و مامان دیر آورد ولی با کولی بازی نهایتا منو فرستادن .
اه ریدم به این شانس.
حالا با این حال خسته و زار بعد از اون همه تلاش بی نتیجه پاهام رو باید بکشم رو زمین .
یه نفر رد شد و بهم نگاه کرد انگار . سریع تمام جوانب رو بررسی کردم .ok بودم. خندم گرفت.
تو راه برگشت از مغازه داشتم میومدم بیرون یه کلاه کابویی بزرگ دیدم تو هوا . از کنارش که رد شدم دیدم یه دختر کوچولوی مامانی یه کلاه سرش گذاشته بود که دقیقا برابر حجم خودش بود . اینقدر خوشگل و خوردنی بود . هنوز داشتم نگاهش می کردم که دیدم به دختر ان ترکیب کنارش داره لبخند می زنه . انم گرفت .
برگشتم خونه تاشب خوابیدم .شب پا شدم . این داداشم انگار نه انگار کنکور داره . من هیچی بهش نمی گم قالبا . ولی بهش گفتم اینبار :اگر می بینی جلوی من هر گهی می خوای می خوری و هیچی بهت نمی گم چون به نظرم خودت باید بفهمی ، ولی پس فردا که کنکورت رو ریدی ممکنه سر خودتو همه قر بزنی ، من اون موقع هم تخمم نیس اگه بند کنی به من ولی اگه از من می شنوی یکم همین الان سعی کن بفهمی . اینقدر هم گه خوری نکن جووون ، من بدم میاد از نصیحت کردن .
بهم گفت :
اگه نصیحتم نمی کنی از هیچ ایده لوژی خاصی ناشی نمیشه ، نصیحت نمی کنی چون حال نصیحت کردن نداری.
تو حال حرف زدن با من رو هم نداری .


سیگارم رو خاموش کردم و رفتم دستشویی و درحالی که می ریدم به
وقایع امروز فکر کردم .

I stand hard like a tree

Saturday, April 15, 2006

خوب می دانم کجا ایستاده ام .
دستانم را در جیب های کدام غول های مامانی ،که کج نشده ؟
پالتوی کدام فرشته بر تنم است ؟
کفش های پاره ام از آن هیچ کسی نیس و هیچ کس نیز در کفش های من نبوده .

من از میان ابر و مه دویده ام تا اینجا
من از میان خون و حادثه خود را تا اینجا کشانده ام.
جاده های بی سرنشین را رانده ام تا اینجا
کیلو متر ها را از روی تعداد تاول هایم خوب می شمارم .

چرا اینطور نگاهم می کنید ؟
تعجب کرده اید ؟
چه جالب یا چه مسخره ؟
چه دوست داشتنی یا نفرت انگیز ؟
منتظر چه عکس العملی هستید ؟
دسته اید و گله چون حیوانات وحشی یا رام من را تفاوت نمی کند؟
قاتلید یا سارق ؟
محلی و تودار ؟
از غریبه ها خوشتان بیاید یا که نه ؟

من این بدن را تا اینجا نکشانده ام که با
ناز مژگانتان ، دل یا چشم یا پشمانم فر بخورد حرامزاده ها؟

من نوشیدنی خنک می خواهم تا گرم شوم .
آنقدر که فراموش کنم بودن را در کنارتان .
آنقدر تحمل شمیم تان سخت هست که درنگ بیجا مانع زندگی باشد .

از کدام بستر چشمانتان نکیر و منکر می پرسند ؟
روی پوست من هیچ ایمانی خال کوبی نشده ،چون شما .
بر صفحه ساعت من هیچ خاطره ای نمی چرخد .
ذهن من نه ابتدای گذشته را به انتهای معاد وصل می کند .
نه طنز خاصی می یابد در توالی مکرر افتادن تاس ها فارغ از شماره هایشان .

من هرچه دارم از دلبستگی ،
من اگر دلبستگی را می پرستم گهگاه مربوط
به چشمه ایست که از درون خودم می جوشد نه عکس های دیروز و فردا ،

تمام آنچه که من از نگاه های کنکاشگرتان می خواهم نوشیدنی خنک است .


من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .
من نوشیدنی خنک می خواهم .

شری گم شده است

Friday, April 14, 2006

ماشین های نورانی
تابلو های رنگی
و تمام چیز های با ارزش دنیا که برق می زنند .

من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
من می دوم از کنار فاحشه های سیگار به دست .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم .

آسفالت خیابان ها و رد ترمز ها
گوشت های داخل رستوران ها
ادکلن های اغواگر
جوی های جدایی
و زباله های مجانی

آهنگ های وحشی
قهقهه های شهوتناک
و اگزز های نا آرام


من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
من می دوم از کنارفاحشه های سیگار به دست .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم .

کدام راه و بیراه
کدام کوچه پس کوچه
کدام لانه یا دام
کدام استخوان یا طعمه

بوی گوشت بود؟
یا رد گمشده در جوی آب؟
عطر کدام آدم بود
یا شمیم تند فاضلاب؟

هری کجا سر خورد؟
در سراشیب بلوغ ؟
توانست خود را آویزان کند ؟
در دامان کدام سگ پیر و تشنه ؟

گربه ها سر به سرش نگذارند .
کلاغ ها نگینش را زخمی نکنند .
آدم ها شکارش نکنند .
مبادا دستی نوازشش کند وای

و ساعت ها فاصله می اندازند
تار درهم پیچیده خیابان ها نیز
بسترها پهن گشته اند
و اتاق های مملو از خرّ وپف های شکم های سیر

من می دوم اما به دنبال سگ کوچکم
می گذرم از کنار انتهای خشک جوی ها .
شری گم شده است .
باید پیدایش کنم ؟

دوره گردی گرفته دستهایش را بر چوب های سوزان
رو می کند با لبخند به سوی من:
"برای کسی که دست هایش در آتش سوخته باشد
گرمای آتش خنده دار نیس "

می پرسم :"
کدام جوی بویش را از آسفالت خیابان ها گرفت ؟
کدام خیابان شری را دور کرد؟
کدام کوچه گم ؟
در کدام معبر پاهایش خسته شد ؟
و نگاهش نا امید ؟
صدایش در کدام آهنگ پنهان ماند ؟
زوزه های بی قرارش را کدام اگزز از من گرفت؟ "


مرد دوره گرد استخوانی پرت می کند در امتداد مرگ شب
و نور صبح کم کم کمکم می کند .
تا باز بایستم .
شاید .
شاید روزی باز گردد قوی و مغرور
با صدایی وحشی و شهوتناک و ناآرام
کنارم بنشیند باز
و با چشمان براقش نگاهم کند .
با هم بدویم از کنار فاحشه های سیگار به دست
در امتداد شرق جوی های خشک یا سیراب
در کنار چوب های سوزان
استخوان های مرد دوره گرد را بلیسیم .
شاید .

بهار

Wednesday, April 12, 2006

wow
نیاز است که در گردن ها می پیچد و
تمنا است که در چشم ها ریسپانس می دهد.

ایول

هر دم ازین شاخه خری می پرد .

Tuesday, April 11, 2006

خب بسه .
بیاین درباره چیز های مهمتر صحبت کنیم .
اهم .
(یعنی کس ننه ها وقتی من حرف می زنم خفه . مرسی)

خب بحث امروز ما درباره درس خوش مزه آشپزیس .
از آنجا که این روز ها آشپزی در رشته های مختلف( مثلا سیاست) جای خاصی باز کرده
ما تصمیم گرفتیم امروز شمارو متوجه
آش شله قلمکار و یک وجب روغن بکنیم .
این آش که گاها دسته گل سر آشپز گل تر از گل خودمان و همکاری داوطلبانه چرب و چیلی ام الفساد دنیاس،
گویا طرفدارهای زیادی هم دارد از خاص و عام.
بهرحال اگر فکر کرده اید این کفار خارکسده این همه هزینه را فی سبیل الله
و بدون تحصیل نتیجه رها می کنند سخت کور خوانده اید .
در جمع احساس بدی دارم نسبت به شرایط موجود .
گفتم منم زری زده باشم در این باب .



***

ولی جدا شما را گذشته ازین شوخی ها توصیه می کنم
به جف باکلی درین روز ها و نظم امرکم.

پیشی ملوسم .

خب عریرم بیا این احتمال رو در نظر بگیر
شاید من با روش های لابد خیلی محیرالعقولی چیزایی رو می فهمم
گذشته ازینکه قبلا خیلی خوب خالی می بستی و
منو مثل و به اسم همه غافلگیر می کردی .



حالا انچوچک آخرش فرقی می کنه .
چرا جر میدی خب خودتو .
من به فکر همان قسمت بدردبخورتم آخه عزیزم .

ِDear Mr wide asshole

شایدم شخص مفعول بلد نیس صفحه را با استفاده از
ضربدری که در بالای صفحه قرار گرفته ، ببندد .
و یا نمی فهمد آقای فراخ مقعد، که برای مرور ده عدد لینک این شیوه آسانترست .

به هر حال به ما تحت چرب و نرم والده بچسب علی الحساب
چون این طور که به نظر می رسد پر از اطلاعات غنی و نادریس که درین دوره زمانه کمتر دانشمندی ازآن باخبرس .

نمردیم معنی خبر خوش رو هم فهمیدیم.

همین دیگه .

Slow and easy

Monday, April 10, 2006





by Joe Satriani
[download]






اصلا کسی می داند معنی کلمه نـــرمـش چیست ؟
معنی اصلیش؟
آهان
حالا نرمش صبحگاهی یعنی این آهنگ .
نرم باشید .

Flying in blue memories

محوترین مرزهای درک من
بین من و بیرون
مربوط می شود به خط هایی
که تن تو را جدا می کند از هرچه حاشیه ،
وسوسه فال گوش ایستادن پشت این دیوار ها
که آنسویش بوی اجتماع و آدم می دهد.
تو خود خیابان گردی های بی بهانه ای
هوس کودکانه ددر
جاده بی انتهای یک سفر
سفری ناخوانده که باید از صدای قدم هایش شناختش .
کوچه را مملو از سرمای صبحگاهی و اشتهای نیکوتین می کند .
تنها دلیل موجه باز شدن در های خانه .
تنها منظره دلنواز پنجره .
بهترین پوستی که می توان بر تن کرد .
و لذیذ ترین سفره ای که می توان پهن کرد .
زلال ترین آبی که می توان تشنه نوشید .
وعمیق ترین خوابی که می توان در خستگی آرمید .

بی نقص ترین رویاهایم
پیشکش تنفس حضور
بی مرز ترین و غیر قابل ثبت ترین خاطراتمان که بمانند فقط در خاطرمان .

Morning angel

ببین تجسمت را که هزار تکه می کنم در ذهنم هربار ،
به چه سرعتی دوباره شکل می گیرد .
فاصله ای نیس بین تباهی انبوه ذرات متلاشیت و
تماشای کالبدت که این چنین یکپارچه تک تک ذرات ذهنم را محو خود ساخته،
راز ماندگاریت همین است دیگر
فرشته حرامزاده من .

the moon is to the stars as a dust mote is to mars

Sunday, April 9, 2006





by Vaetxh
[download]





بعضی اوقات موسیقی دیگر چیزی به آدم اضافه نمی کند .
تنها چیزهایی اضافی را از درون آدم بیرون می کشد .

pretty fucked up

ترانه ای برای
پشه های پا به پایم بیدار
بگویم.

آی پشگان
که نیش هاتان را تا بنا گوش
به من فرو می کنید .

کس ننتون

تعطیلات یک ساله نوروزی

ببخشید نظر شما به عنوان یک بلاگر کار کشته درباره یک نمونه اختیاری از مباحث بسیار ساده و
خشتک پرچم گشته رشته تحصیلیتون چیه؟

I never forget my name : 2pa

عزیزم یه جنگل در نظر بگیر ،
پر از آنتن های برافراشته ،
یه سر-گوسفند ابنه هم در نظر بگیر
اسمشم می ذاریم عباس پنبه :
حالا منو با تمام ویژگی های علمی و معنویم در نظر بگیر .
چیارو می پرستم میون این گله .
آفرین
جفتشو

گزیده ای از کتاب "ساق هایش" ،نوشته مهندس آلف های فلایینگ ، انتشارات لاپالیچرز .

not yet.

Saturday, April 8, 2006

چیز زیادی که نمی توان نوشت.
فقط در همین حد که هیچ چیز وحشتناکتر از ترس نیس.
ترس همراه با عدم شناخت مطلق .
همراه با عذم توانایی مطلق .
گاه شیرین به نظر می رسد
ولی گاهی تا مرز جنون آدم را پیش می برد.
واقعا چه احساس سردی دارم .

دست نوشته های من و باب

Friday, April 7, 2006

سارا و سهند باهم خواهر و برادر بودند .سهند در باشگاه بدن سازی سر کوچه به بر و بازو هایش می رسید .و سارا در این مدت خانه را تمیز می کرد .تا اینکه پدر و مادر و سهند هم می رسیدند خانه . وغذا معمولا خورده بودند پدر و مادر یا با بی اشتهایی لقمه ای بر می داشتند .و سهند خیره نگاه می کرد که با چه آرامشی سارا امشب هم غذایش را می خورد .انگار سالها وقت هست برای غذا خوردن .صدایی از اتاق خواب نمی آید .پدر و مادر خوابند.سهند می گوید:" سارا چه طور شده هیکلم ؟الان دو ماه دارم فشرده روی سر شونه هام کار می کنم ."
سارا می گوید : "عالیه !"
و می رود سمت اتاقش .سهند به طرز قدم برداشتن های سارا نگاه می کند.سارا در اتاق را می بندد.سارا عروسک هاش را روی کمد مرتب می کند . سهند می رود جلوی تلوزیون و همانجا خوابش می برد .
سهند و سارا با هم هنوز هم خواهر و برادر هستند .

مادر چند سال بعد می میرد .زندگی کمی بی رنگ تر می شود نه به خاطر بازو های کنده شده عروسک های سارا.همه بی خیال به نظر می رسند.سارا چاق شده .سهند استاد بدن سازی .تلوزیون هم هنوز برنامه کودک پخش می کند .علیرضا نام یکی از دوستان های سهند است .چند روز پیش از دست پخت سارا سر سفره تعریف کرد و قرار شد سارا برای خواهر علیرضا یک عروسک بخرد .علیرضا چند روز بعد ازین شهر خواهد رفت .بهر حال سارا در حال گرفتن گرد روی آینه قدیس .سهند وارد خانه می شود و سلام می کند .
سارا بعد از احوال پرسی .می گوید : تو این همه به هیکل ملت می رسی .می تونی منم لاغر کنی " .
پدر هم وارد خانه می شود و به سرعت احوال پرسی می کند و می رود سمت اتاقش .
بیچاره به دلایلی رویش نمی شود خیلی جلوی سهند بایستد.سهند خنده اش می گیرد .سارا جویا می شود: اتفاقی افتاده جدیدا؟
سهند همینطور که می گوید نه ،زنگ موبایلش به صدا در می آید.سارا غذا را می آورد سر سفره .سهند به اتاق خواب پدر و مادر مرحوم خیره است .رو به سارا می گوید:" بشین من می رم بابا رو صدا می کنم ."
سر شام هم سارا به هردوشان نگاه می کند و خنده اش می گیرد.
پدر می گوید :"به چی می خندی؟"
سارا :" نمی دونم".
و به سهند نگاه می کند .سهند می گوید :" چیه به من نگاه می کنی منم نمی دونم ."
پدر بی هوا می پرد وسط و می گوید : "پس حالا که اینجوریه .منم که اصلا نمی دونم"
و نا گهان صدای خنده هر سه شان اتاق را بر میدارد . همه به هم نگاه می کنند و با صدای بلند می خندد .

چند روز بعدسارا تصمیم می گیرد برود لباس بخرد.
اول صبح جلوی آینه در حالی که موهایش را مرتب می کند و به سهند یادآوری می کند امروز ظهر برای ناهار خانه نیاید .بلند می گوید : "یادم باشه چند تا عروسک جدید بخرم . یکی هم برای مریم خواهر علیرضا ."
سهند می گوید : "آخ علیرضا دیشب رفت . ایکاش یکم زودتر می گرفتی.البته ، آره فکر کنم یک عروسک گنده پشمالو هم باهاش بود .آره " .
سارا می گوید : "مهم نیس ."

چند ساعت بعد سارا به خانه باز می گردد. خانه خالیس .نه کسی خانه است نه غذا آماده.سارا نگاهی می کند به در و دیوار خانه و دوباره بیرون می رود .
ساعت یازده شب است و سهند داخل راه رو قدم می زند .سارا وارد خانه می شود با سلام مختصری به سرعت به اتاق خود می رود .سهند به طرز قدم برداشتن های سارا نگاه می کند.سارا در اتاق را می بندد . نگاه سهند به در خیره باقی می ماند .کنترل تلوزیون را بر می دارد و تلوزیون را خاموش می کند و به سمت اتاق سارا می رود .همین طور که به طرف اتاق میرود بلند بلند می گوید :"شاید سارا تپلوی من خورده زمین و مانکن های مغازه ها بهش خندیدن و سارا ناراحت شده و رفته یک گوشه واسه خودش گریه کرده ."
در همین بین در را بی هوا باز کرد وبه سمت سارا رفت که سرش را روی تخت گذاشته بود .سارا سرش را بلند کرد وخود را بغل سهند انداخت و زار زار گریه کرد. با صدای بلند برای چند دقیقه اشک ریخت . کمی که ارامتر شد سهند گفت ":خب بلند شو لباس هات رو بپوش ببینم بهت می آد یا نه."
سارا همانطور ادامه داد :" لباس نخریده ام".
- عروسک چی؟
-اونم نخریدم . می خوام همین قدیمی ها را به هم وصله بزنم . تازه با مزه هم میشه .
- نه ! چند تا عروسک جدید هم بگیر ، اصلا باشه خودم برات می گیرم...حالا نمی خوای بهم بگی چت شده .
- برادر یکی از رفیقام مرده .
- اِه کدومشون؟
- .سارا ، همون تپله
- کی؟
- دیشب
- اونوق تو هم خیلی ناراحت شدی .
-تنها کسی که داشت همون بود . می فهمی الان چی میشه ؟
- ظاهرا تو از خواهره هم ناراحت تری شیطون؟
- اه خفه شو .
- خب راستی یه فکری هم باید به حال اندام متناسبت کنم، وگرنه می ترشی رو دستمون ، تو بغل من جا نمی شی از فردا...
- چقدر تو لوسی...
صدای پدر آنها را به خود می آورد . سارا ، سهند، بیایان امشب شام گرفتم .

Aphrodite Sometimes Splinter Rmx feat Beverley Knight

Thursday, April 6, 2006





by Splinter
[download]




***


شاعرانه ترین ترانه هایم .
از صمیم قلب پیشکش
سکانس آخر فیلم هنری و جون
تقدیم به تک تک کلماتی که به زبان می آید .
تک تک حرکات هنری و دو چرخه اش .


***


با این همه هنوز من جایزه بهترین شخصیت سینمایی
که ملموس تر از همه هنوز باقی مانده در ذهنم
به پدر آموروسو قهرمان کم سن و سال فیلم مالنا
تقدیم می کند .

دلم نمی آد نگم این ثورمن عجب کس ردیفیه تو این هنری و جون.
از دست ندین این فیلم قدیمی رو
اگه مثل من که ندیده بودمش.
تا حالا ندیدینش.


***

این هم از امشب
یعنی امروز
ساعت شش و ده دقیقس.
برم بخوابم.

the way i want

گاهی برای زیستن زندگی
دشمنان نابی بر سر راهت قرار می گیرند .
که ارزشش را دارند به تمام معنی .

همچنان دود میگیرم

نیمه کاره ترین خاطره من
مربوط می شود به لغزش دستانت
و نوازشی که پایانش را
پایانش را
پایانش را هر چند شب جرعه های آب
در حفره های تاریک کالبدم غرق می کند .
و دوباره کابوس این پایان
چند شب دیگر
متولد می شود .


تقدیم به ساحت روحانی انکار
در پای تک تک پله های عمارت جاویدانش
که خونابه تردید از آنها می چکد .
می توان رد پای سرخ آخرین حقایقی که به قربانگاه فرستاده ام
تا خود مسلخ و بقایای فروزانش را از دور دید .
و سینه را مملو از دود وجودشان نمود .
که در آتش می سوزند می سوزند .



هیچ گاه فراموش نمی کنم
سخن کاهن معبد را :
حقیقت در ذهن بشر :
ابتدا نور است
سپس تاریکیس
بعد بی اهمیت
و در انتها ...

کسی خبر از انتها نداده و نمی دهد
اما هیچ چیز چون حقیقت اینچنین سمی و جاویدان نمی سوزد .

حق مسلم بنده

Tuesday, April 4, 2006

خود را که ریست می کنم هر از گاه.
واقعا به ریشه های نباتی خود باز می گردم انگار .
توان تحمل زمستانی طولانی در خواب
پاییزی در برابر باد .
و ایستادن سرپا بی دلیل
و ریشه دواندن و ریشه دواندن
در وجودم زنده می شود .
به هر حال فعلا که فصل خوشی امت غیوراست و
داف های مردم
چه صفایی دارند .
سفره هاشان پر کوکولی باد.


***

برای سرک کشیدن به زندگی افلاین آدم ها
دیگر حس و حالی نیس
از پس اتاق خودم هم بر نمی آیم.
آن وقت چه توقعاتی داری تو از من.
من ترجیح می دهم لباس هایت را درون یابی کنم تا افکار
به ظاهر عمیقت را قند عسل
سوووووییییت هااانـــی .


***


هتل کالیفرنیا کدوم وره؟
ازین وره نه ازون وره ؟


***


برای گاییدن مادرتان، پدرتان هیچ گاه از شما اجازه می گیرد؟
یا می گرفت مرحوم؟
این شبیه همان احساسیس که من نسبت به قسمت هایی
از مغز یا بهتر بگویم ریه آدم ها دارم .
به مناسبت اینکه این روز ها همه جا حرف از حق مسلم و این موارد است.


***

بی بی فاطمه
هلوی بی نظیریس که فقط
در مزرعه حاج قاسم
به عمل می آید .

(اگه تونستی برسی به سوراخ!)


***

یه بار نوشتم با گذشت زمان به تدریج
آدمها یا قوی تر می شن
یا روانی تر

(و باالمشاهده !!!!!)

Hymn





by The Mercy Cage
[download]


lyrics


Another anthem for the disappeared
Feeding back this time
I promised you the murder of faith

And the siren blasts to herald
The dawning of another age
With rapt and keening voices
The lie enshrined again

Marked by the sins
We're inching up to it

I never said that all was well
You know it scars like hell
Oh man it hurts like anything
Time to piss another useless lie away

We pray

I never said that all was well
You know it scars like hell
Man it hurts like anything
Time to piss another useless lie away
We pray
To the church of the cathode ray

Crucified by the past
Crucified by the shame
The sheep go marching on and on
Repulsed from the barricades

And the siren blasts to herald
The dawning of a new age
Indoctrinates through fear
And I am on my knees again

I never though it would end this well
It scars like hell
It hurts like anything..

قر

قر نزنید.
همینجوری می نویسنش دیگه، حالا مهم نیس.
مهم اینه که اینقدر قر نزنید.

***

نگاه کن با چه اشتهای غیر قابل وصفی کتاب می جوند.
واقعا احساس جای تاسف به آدم دست می دهد.
یکم به خاطر خودش یکم بخاطر آنها.
بقیه اش بخاطر کتاب ها .


***

من استثنا هستم .
هر وق دلم خواس می تونم قر بزنم .

پ

Sunday, April 2, 2006

آهان امروز نوبت درس تنفربرانگیز املاس.
خب کوچولوهای مامانی من
اگه کسی ازتون پرسید پرنده رو با چه پ ای پرواز می دن شما چی می گین؟
می گین مادر قحبه پرنده رو با هیچ پ پرواز نمی دن.
پرنده خودش می پره .
اونم با پ سه نقطه .
مثل پر
اون رو که با پ یه نقطه هم می نویسن .
می گن کلمه مخرَب شده .
مثل خزیدن.


***

حالا اگه گفتین تو چهارشنبه سوری باید چی کار می کردین که نکردین؟
نه گوز گوز کردین صداش میومد.
کس و کون هم جنبوندین خودم دست اندرکار بودم .
بذارین خودم بگم.
باید کتابای شعرتون رو می نداختین تو آتیش .
همون که مامان زیر گوش خاله تو مهمونی ازش تعریف می کنه و
شما صد دور رنگ روتون عوض می شه سعی می کنین تا آخر مهمونی قیافه متفکر ها رو به خودتون بگیرین.
هِ،همون ها رو می گم.
آره باید می نداختینش.
و از روش می پردین .
آره با همون دختره که در دسترس بود ، همون بچه فیله ، حالا اون فرقی نمی کنه .
مهم اینه که تنها پ ای که تو گذشته پیدا می شه پ پوسیدنه .
این رو تو همین سال سگی یاد بگیرین .
حداکثر لیاقت گذشته قرائت فاتحه اس مع الصلوات .
زززززززززز.....

یادآوری

Saturday, April 1, 2006

Set your display resolution higher than 1000*x
This blogs designed for IE5+ and your resolution must be higher than 1000*x
so you can kiss my ass if you dont have these options SOB,





یادآوری کنم این بلاگ واسه اینترنت اکسپلورر شیش به بالا و
رزولوشون بیشتر از هزار در هرچی طراحی شده
هرکی نمی تونه درست ببینه به بزرگی خودش کیر شه بره پی کارش.
من تا این اکسپلورر جواب می ده گوزمم نمی دم فایرفاکس واسه استشمام .
حالا دیگه هر چی بچه کونیه یه فایرفاکس چسبونده به گوشه بلاگش
والا منو یاد این نوشته های فاطمه الزهرا ادرکنی ،
چسبیده به درودیوار تاکسی های این راننده پشمالو ها میندازه .
جالب اینجاس یا فی الواقع ذتس ذ پوینت
که خود کسقرنه شون هم از آی ای استفاده می کنن .
واللا
بهر حال اینم شایان توجه ها!!!!

DNA





by dj yahel
[download]






Goa syndrome






[download]


2x4





by Metallica
[download]




lyrics




Yeah
I'm gonna make you, shake you, take you
I'm gonna be the one who breaks you
Put the screws into ya, my way
Yeah, c'mon, c'mon come and make my day
Make my day

Yeah
Got some hell to pay you, steal your thunder
The joy of violent movement, pulls you under
Ooh bite the bullet, well hard
Yea, but I bite harder, so go to far
To far

Friction, fusion, retribution
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya... so talk to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya trying to be my lord
I can't hear ya talking 2 by 4

Yeah
I'm gonna make you, shake you, take you
I'm gonna be that one who breaks you
Put the screws into ya, my way
Hey c'mon, c'mon, come and make my day
Make my day

Friction, fusion, retribution
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya... talk to me
I can't hear ya are you talking to me
I can't hear ya while your talking to me
I can't hear ya trying to be my lord
I can't hear ya talking 2 by 4

cold light of morning

Friday, March 31, 2006





by palcebo
[download]




lyrics

In cold light of morning while everyone is yawning
You're high
In the cold light of morning the party gets all in your pie
As your skin starts to scratch with yesterdays action goodbye

Forget past indiscretions
And stolen possessions
You're high
In the cold light

In the cold light of morning while everyone's yawning
You're high
In the cold light of morning
You're drunk sick from whoring and high
Staring back from the mirrors
A face that you don't recognise

It's a loser a sinner a cock and a dildo's disguise
In the cold light

Tomorrow
Tomorrow
Tomorrow
As your skin starts to scratch
And wave yesterdays action goodbye

Forget past indiscretions
And stolen possessions.
You're high
In the cold light of day

Tomorrow's only a king
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
Whistle
whistle
Away

In the cold light of day

say hey





by Kylie Minogue
[download]




lyrics


It's getting late
You might be sleeping
I couldn't wait
I'm caught up with feeling this way
Don't want to disturb you
But I must just to say hey

I'm missing you
I wish you were with me
The water's warm
It's making me in the mood to play
So good to disturb you
If you please, I need to say, hey

I'm missing you
I wish you were with me

Espionage

Thursday, March 30, 2006





by Marty friedman
[download]

Bossa nova




by shivaree
[download]


lyric


Well I think I hate you
Isn't this fun
You're gonna shoot
And I darling loaded the gun
I think I'm done
What train did you step off of anyway
I really don't care
I'm the luckiest girl
Gonna lie with you baby
'Cause there's nowhere else
I can lay

I'm never talking to you again
I'll go join the marines
And then I will peacefully sail away with some safe magazines
Did you hear what I say
You can't fall down the stairs two times the same way
And I really don't care
I'm the luckiest girl
Gonna tell you I love you
More than anything else
I can see

If people were cars I'd be covered with scars
I'll hold on to my dignity
I bought this old dress to cover the mess
Don't take it off I don't want you
I don't want you to see

Stop singing that song
I'll stand hard like a tree
Yeah you make me sick
You red razor nick get your hot hands off me
Maybe you're from the moon
Sensibility tells me that this is too soon
Oh my bounds of ??

I'm the luckiest girl
Yeah and I want you baby
More than anything else
More than anything else
More than anything else
In the room
More than anything else
In the room

outside & inside of my coven

Wednesday, March 29, 2006

مگر چند سال مانده برای تنها ماندن،
نباید فرصت ها را از دست داد
باید سریع تر خانه ای و اتاقی برای خود تهیه کرد ،
شیشه ای کدر و مات و بی پرده برایش ساخت .
از آنها که به ندرت صدایش خواهند کرد پنجره ،
و وسایل شخصی خود را پرستید .
و هر از چند گاه کمی از تنهایی خود را صرف انفاق فاحشگان نمود .


***


موسیقی یعنی ساعت 8 شب است و
همه منتظرند سر میز تا آقای خانه بیاید .
هر آنچه سر سفره می بینید مربوط به سخاوت آقای خانه است .
نه ساعت 8 یا پیش خدمت و آشپز.


***


نباید در زیبایی عکس کارت پستال ها اسراف کرد .
باید ارزشش را داشته باشد .
یارو را می گویم .


***


راز ناقوس دو بعدی من
در صدایش نیست
در این زنگوله سه در چهاریس که
{در حالی که احتمالا زمزمه می کند با خود
کس مادر هرجه جاذبه و نیوتن}
کج ایستاده و ایستاده و ایستاده
و نوای اضطراب و طنین وقوع حتمی برخورد را در تصویری
نه چندان جذاب
بی صدا فریاد می کشد .
{در حالی که چشم همه
تاب ثابت آویزان به درختان ِ-خب به جهنم که- سبز و زیبا را
خیره است و می پاید.}



***


زندگی حق دارد در دروازه های جاده هایش
آدم هایی که علائم راهنمایی و رانندگیش را نمی فهمند .
ایگنور کند .


***


در کوچه ها که بوی باج گیر ها و
قهقهه مستانه آدم های نامریی می پیچد،
مخصوصا اگر باران ببارد که گهگاه می بارد .
زمان بیرون زدن من فرا می رسد .
آستین کوتاه
شلوار تنگ
سایه بلند و پک های گشاد و متوالی...
بعد بو می کشم
تا رد تمام بو ها را باز یابم.
از بوی آشغال جا مانده از سرویس شبانه گرفته
تا هوای مطهر فاحشه پرکشیده از کنج خیابان در لحظاتی پیش
یاد روز هایی می افتم که می ترسیدم ازین نیمه شب ها
حال دیگر عابران با پلیور های کت و کلفتشان
لحظات زیادی نمی تواند در برابر نگاهم دوام بیاورند.
و چشمان خبیثشان را بر می گردانند.
و بوی حشیشان را پشت دهان های بسته ،
و دماغ های کیپـشان مخفی می کنند ،
وقتی از کنارم می گذرند .
چون همه اینجا می دانند
چون همه اینجا باید بدانند ،
تمام کوفتگی نیمه شب های این خیابان ها متعلق به قدم های سنگین من است .

Lost In Moments

Tuesday, March 28, 2006




by Ulver
[download]


lyric

?What's the meaning of this voyage

To talk in a dream
So many bends and these years we've been together passed

And all this time she was tremendously excited
About everything she saw
Everything we had talked about
Every detail of every moment that had passed

Ready
One, two

It's Probably Me

Saturday, March 25, 2006



by STING & ERIC CLAPTON
[download]


lyric

If the night turned cold and the stars look down
And you'd hug yourself on the cold cold ground
You wake the morning in a stranger's coat
No one would you see
You'd ask yourself who'd watch me
My only friend who could it be

It's hard to say I hate to say it
But it's probably me

When your belly's empty and the hunger's so real
And you're too proud to beg and too dumb to steal
You search the city for your only friend
And no one would you see
You'd ask yourself who'd watch for me
A solitary voice to speak out and set me free


I hate to say it I hate to say it
But it's probably me

You're not the easiest person I ever got to know
It's hard for us both to let our feelings show
And some will say I should let you go your way
You only make me cry
But if there's one guy just one guy
Who laid down his life for you and I


The world's gone crazy and it makes no sense
There's only one voice that comes to your defence
And the jury's out and your eyes search the room
One friendly face is all you need to see
And if there's on guy just one guy
Who laid down hsi life for you and I

Lilac wine



by Jeff Buckley
[download]

lyric

I lost myself on a cool damp night
I gave myself in that misty light
Was hypnotized by a strange delight
Under a lilac tree

I made wine from the lilac tree
Put my heart in its recipe
It makes me see what I want to see
And be what I want to be

When I think more than I want to think
Do things I never should do
I drink much more that I ought to drink
Because it brings me back you

Lilac wine is sweet and heady,
Like my love
Lilac wine, I feel unsteady,
Like my love

Listen to me, I cannot see clearly
Isn't that she, coming to me
Nearly here

Lilac wine is sweet and heady,
Where's my love
Lilac wine, I feel unsteady,
Where's my love

Listen to me, why is everything so hazy
Isn't that she, or am I just going crazy, dear

Lilac wine, I feel unready for my love
Feel unready, for my love.

Comes love

Thursday, March 23, 2006

Comes love

by Stacey Kent
[download]


lyric

comes a rainstorm, put your rubbers on your feet
comes a snowstorm, you can get a little heat
comes love, nothing can be done

comes a fire, then you know just what to do
blow a tire, you can buy another shoe
comes love, nothing can be done

dont try hiding, couse thre isn`t any use
you`ll start sliding,when your heart turnes on the juice

comes a headache, you can lose it in a day
comes a toothache, see your dentist right away
comes love, nothing can be done

comes a heatwave, you can run to the shore
comes a summons, you can hide behind the door
comes love, nothing can be done

comes a measles, you can quarantine a room
comes a mousey, you can chase it with a broom
comes love, nothing can be done

that`s all brother,if you ever been in love
that`s all brother,you know just what i`m spaking of
comes a nightmare,you can always stay awake
comes depression,you may get another break
comes love, nothing can be done

that`s all brother,if you ever been in love
that`s all brother,you know just what i`m spaking of
comes a nightmare,you can always stay awake
comes depression,you may get another break
comes love, nothing can be done

comes love, nothing can be done
comes love, nothing can be done




بازگشت

Tuesday, March 21, 2006

شب اول فروردین سال پیش قسمت هایی از کسشعری که
شب اول فروردین سال پیشش گفته بودم نوشتم.
اینه
همینطوری دیگه.
عادتمه هر روز میرم یکی دو سه سال پیش در چنین روزی.
تنها کار کرد مفید بلاگ همینه .




این یکی هم تازه خیلی چسبید امشب .

بیا گم شیم اون دورا توشب
تو ترانه آونگهای زندانی
اگه شب های دورُ دراز بکشیم تو بی سقفی این حاشیه های بی عبور
باور می کنیم اینجا خوش رنگ ترین چمن های دنیا رو داره...

بیا گم شیم اون دورا تو شب
بند هامون رو می بندیم به دو تا درخت فرتوت
ازونا که دایره های تو در تو ش زیاده.
بعد تاب و تاب بازی.

بعد توت می چینیم و شاتوت
تا ناخونات بشه رنگ خون .

بعد هم ناثین لفت تو دو
آواز مرموز جنازه های خوش بخت رو هم که از بریم .

ادبیات بازگشت

خب خاقکسده موفِقفقِی
فکر می کنی من کیرم رو با کره فرانسوی چرب می کنم تو کونت
یا مثلا با فینگر تیپس موهای ژولیده ت رو می زنم کنار از یور لیپس.
بچه کونی لیبرال-روشنفکر من ،
اینجا قلمرو منه .
درختاش بوی پوستم رو می ده و شباش از عطر شاشم کف کرده.
اینجا اونقدر وحشی و نامردم که به هیچ پشه ای اجازه ندم
هوس خونم رو بکنه .
برو سراغ حاتم تایی یا طایی
من نه غصه هامو با کسی قسمت می کنم
نه ما یملک شخصیم و.
یه دود فازِمرامی هم اینجا نمی دم بگیری .
برو تو مهدکودک مرام کشتگان زینب زهرا سینه بزن و بمال .
اینجا با تکون دم هم از استخوون خبری نیس .
اجرت با کیر حضرت عباس .


***


نمی دونم چرا اینقدر قاطرهای اطرافم این روز ها با هم رزونانس می دن .


***

ممد جووون
آ جووووونم


اخ که من می میرم واسه این دیالوگ های ووو دار
از ک دارا هم بیشتر حشریم می کنه

نگووووووووو


پ ن : در آستانه احساس صمیمیت این جک و جواد خز و خین.


***

اصلا راستش رو بخواین جدیدن با این سوسک ای درشت خونمون
اون برو بکس قدیمیشون
یه احساس رفاقت خاص پیدا کردم .
سلام علیک نداریما.

ولی از دور طرف هم نمی ریم و با احترام از هم فاصله می گیریم.
مخلص هرچی پای بلوری با صفا !!!
(اونکه می دونه کجا وایساده!)
برعکس بعضیا از این کسکش کوچکولوهاشون رو که فاین آرت رو پشتشون خالکوبی کردن رو
همچین تنبیه بدنی می کنم که هلو بیار و خیار بار کن .


***


آره می خوام اولین پست امسالم اونقدر کیری باشه
که سالی که نکوست خودش رو جرم بده نتونه از این بهار انی پیدا باشه .


***


دیروز یکی از پیامبران که خواست نامش فاش نشود به خوابم آمد .
باحالتی درمانده سوالاتی درباره فوت فتیش و نیز مازوخیسم جنسی پرسید .
و در حالی که با دقت گوش می کرد و با عورت خود ور می رفت
اظهار کرد فقط می خواهد اطلاعات مرا بسنجد و این سوالات هیچ ربطی با وضعیت خودش
در باغ برین* و سوراخ های شبیه سازی شده بهشتی (حورالعین) ندارد .

* منم هیچ وقت تلفظ صحیح برین رو نفهمیدم



***


هان
چته ،،،
بودی کی وار .


***


آن کس که نفهمد و نفهمد که نفهمد
به جهنم که نفهمد
کس خوارش که نفهمد .
با با ایول که نفهمد .
خوش به حالش که نفهمد .

واللا .



***


دوستان خوب من ما امشب اینجا جمع شدیم
تا همینطور که با هم دودول بازی می کنیم
عید باستانی خودمون رو جشن بگیریم
و نگذاریم فرهنگ این اعراب
با این اربعین بی محل خروس نشانشان
شادیمان را به گه بکشند .

- بخواب بابا....مرتیکه مقعد .


***

خب شما هم بریت بخوابین
منم حالا می رم می خوابم دیگه .

؟ بین خواب و خدا کدام را انتخاب می کنید ؟

Sunday, March 19, 2006

چقدر شهر را دور ساختند .
تا شهر فاصله آنقدر زیاد است ،
که صبح ها که راه می افتم شب ها می رسم .

در عوض خانه ما نزدیک نزدیک .
در دوقدمی شب و خمیازه
کافیس نگاهم را از نور های دودی و کدر بچرخانم .
تا خود را در رخت خواب بازبیابم .
خواب از رگ خواب هم به آدم نزدیکتر است .

there s still nobody home

می خواهم جای راجر واترز فریاد بکشم .

oooooooh babe
when i pick up my brain

there s still nobody home

مرا از میان این سوراخ خالی نگاه من

ارتباط خاصی س بین
دستهای من که این طور در هوا باز است ،
با این شکاف های قابل رویت بین انگشتانم ،
و روز های پر برکتی که سپری می شود .

still alive,just like that

کثافت که سر تا پات رو بگیره ،
دیگه یواش یواش خفه میشی ،
یا گاهی با دستی که جلوی دهنت رو گرفته
آروم چند تا سرفه می کنی.

هنوز مونده شکارچی کوچولو

باید درکی وجود داشته باشه توت ،
بعد دهنت رو باز کنی.
پریودت تموم شده لزوم نداره من کست رو بخارونم واست .

می دونی که من
یک خنده چند ثانیه ای به ترافیک این روز ها از طرف یه آدم کلافه رو
خیلی ملموس تر از تمام فیلم های تارانتینو می بینم.


گرچه
جزو اون آدم های هستم ؛
که به شانه های جادویی اعتقاد بیشتری دارم تا شامپو های معجزه گر .

dog

من برای تمام گاز هایی که گرفتم عذر می خوام.
برای تمام دم هایی که تکون ندادم،
تمام استخوون هایی که زیر گل های باغچه چال می کردم ،
برای تمام بو هایی که کشیدم و می کشم ،
برای شامه تیزم،

تمام چیز هایی که پرت کردی و برات با بی توجهی نیاوردم ،
یه جایی تو باغچه خاک کردم ،
همون طوری که همیشه می خواستی فراموش کردم کجا .
باور کن .
باشه . آره ؟

jerboa

اینجانب آقای موش با دست هایی که در هم مشت شده اند در پشت کمرم و
بالا تنه ام که پیشی می گیرد دائما
مدام قدم می زنم
با این عینک دایره ای.
در خانه سفید و قهوه ای.
و حیوانات جنگل با من راه حل دادستد می کنند .
خدا یا پیپ من کجاس؟
کسی نمی داند
کسی لرزش سبیل هایم را نمی فهمد .


زمان می گذرد و
پرنده ها
به خانه شان باز نگشته اند ،
پرنده
به خانه اش بر نگشته .

فعلن

Wednesday, March 15, 2006

من را از یاد ببر .
این شنبه ، اول صبح


من را از یاد ببر .
در بین دورغ های متوالی تقویم ها


من را از یاد ببر
در هنگام خاله بازی های روزمره
در میان کلمات و فرمول های جزوات درسی
با چرخاندن مچ و ندیدن ساعت
در کلافگی صف های وسایل نقلیه
به هنگام لمس فاصله دنیای آن سوی شیشه در یک تاکسی تنگ
در گرمای خانه دور از هیاهوی سرد خیابان ها
وقتی دستانت کم کم گرم می شود.
یا یک استکان چای


من را از یاد ببر
با دنبال کردن خطوط بدنت در یک دوش گرم
هنگام مرور شنیده های امروز
و جملات تحسینگر آن غریبه خوب

من را از یاد ببر
در خاطرات بامزه دوستان
در فصل قهقهه های دسته جمعی
با صدای خنده های کوهستانی که می پیچد و می پیچد
در مسافرت های خانوادگی
با دیدن چند خط ساده که بر ماشینت انداخته اند
با غروب چراغ های ماشین در انتهای مسافرت
با طلوع نور چراغ خواب


من را از یاد ببر
در میان دلبرهای ایده آل و کاغذی کتاب های شعر.

من را از یاد ببر
در نوشته های بی هدف پشت صفحات باطله .
در طواف دور سطل آشغال های مخصوص کاغذ مملو از هر چیز


من را از یاد ببر
در گره های بزرگ و کوچک داستان های موتاه و بلند
در پایان فیلم های قشنگ
در آغاز آهنگ تیتراژ پایانی اش .
هنگام بازسازی رویاهایت با ایده های جدید.


من را از یاد ببر
در مزه کف کاپوچینو کافی شاپ ها
در ساعات لبخند های کم رنگ
با یک نگاه و لبخنده ساده یک رهگذر
با تماشای ویترین های زیبا و مانکن های سیاه و مغرور


من را از یاد ببر
در ساعت ده و ده دقیقه
با اسمایل های یاهو
چهارشنبه آخر سال
ماهی های قرمز رنگ دوهفته ای به انضمام تنگ هایشان
وزوز موبایل در جیب هایت و تبریکات سال نو
میهمانی ها و روبوسی های خوش یمن

مرا از یاد ببر
در دقایق خستگی و هجوم خواب .

مافوق دوردست دست نیافتنی

کاش یه نفر بود که باهاش راحت باشم از صمیم قلب
منم تکیه کنم یک کم .
کاش چیزایی داشت که نمی فهمیدم و به چایی خوردن در کنارش اکتفا کنم.

MUD

دیروز یه نفر یه سوال اساسی و کلیشه ای ازم پرسید ؟
البته به شوخی و خنده ،
سر یه ماجرای بامزه که "تو برای چی زنده ای"؟
منم خندیدم در ادامه حرفاش .
اینجا می نویسم شاید به طور موقت دفن شه و بهش فکر نکنم .

***

اینروز ها به آواز هایی که باد با خود می آورد با دقت گوش کنید.
فصل بهار که نزدیک می شود آدم باید گوشش را تیز کند.
می دانم که سال بعد همین روز ها این مزخرفات را می خوانی .
واقعا بیدار شدن طبیعت نباتی را می توان حس کرد .
حتی در ترتیب سلکت شدن این پلی لیست بی مروت .

in time we trust

دارم فکر می کنم چقدر به این ساعت ها زیادی اعتماد داریم.

دلفین

فکر می کنم کاش دلفین بودم وسط دریا .
نه .
کاش فقط الان می تونستم با صدای بلند گریه کنم

؟ چوچول چیست ؟

Tuesday, March 14, 2006

امروز فسمت شد خودم هم یکدور این کسشر ها را بخوانم و ببینم
چقدر مملو از غلط املایی هستند .
حتی تا این حد که عظیم را عزیم نوشته بودم .
از جا افتادن ها که صرف نظر کنیم.
آقای دست به دول و یا خانوم خدا شناسی که
"چوچول چیست ؟"
را جستجو کرده بودی ،
حدئقل شما یه واکنشی نشان می دادی .

نـــــــــــــــــــــــــــــــــه

Monday, March 13, 2006

یادم رفت بگم !
این آهنگ نـــــه! خیلی باحال بود .
همین که این روز ها همه جا پخش می کردن .

***

این هم آخرین اس ام اس دریافتی :

عربستان دیشب رو چهارشنبه سوری اعلام کرد !

old home

تماشایت می کنم .
که فرسوده و موریانه زده شده ای.
تمام این سالها .
تمام خطوط بجا مانده بر دیوار هایت .
تمام لکه های ریشه روانده بر گوشه و کنارت .
و دود که سقفت را تیره کرده.
و مار هایی نامرئی که شب ها می خزند در عمق وجودت .
می شنوم که پایه هایت را می جوند .

پ ن : برگرفته از آخرین دست نوشته های مردی که در آخرین لحظات فرصت کرد، در آینه آن خانه قریمی
نگاهی به خود بیندازد .


***



مادری فرزندش را صدا می کند .
فرزند در آب های دور شنا می کند .
آب های دور کوسه هایش را پرورش می دهد.
کوسه ها آغوش مادر را می خواهند ،
کسی در اتاق انتظار دندانپزشکی منتظرشان نیس ،
پرستار دو بعدی اتاق انتظار دستش را از دماغش در می آورد و بقایایش را به جایی زیر قاب می مالد .
صدا آب ها را می شکافد پیش می رود .
من پستان های مادرم را می خواهم که بی دریغ و تردید بجوم .
با همین دندان های به ظاهر شیری .

آب های دور سرد است .
خون گرم می خواهم ،خون گرم

آب های دور سرد است .
آب های دور سرد است .



***

چیزی انگار خانه را ترک می کند .
و ظاهرا من جز کالبد باقی مانده ام انگار .
همان بقایای فوق الذکر

what do u want from me?

Sunday, March 12, 2006

what do u want fram me?
این شن ها از کدام سوراخ تا داخل مغزم نفوذ کردند .
ترک ها و شیار ها چه می خواهند از من .
این موش ها کجا می دوند .
کسی نمی خواهد رژه این تصاویر پورن را در ذهن من متوقف کند .
چرا حتی برای چند لحظه قلمش را زمین نمی گذارد .
حدئقل تلوزیونش را خاموش کند .
این پنجره های بی شمار
این منظره های بیمار
این داستان ها چه می خواهند از من.
عنکبوت هایی که پج پج هایی در باره جفت گیری می کنند .
در هایی که جیر جیر می کنند چه باز باشند و چه بسته .
و غبار که چون سطحی محافظ تمام این ویران خانه را برداشته .
لائقل به حرف بیایید با من ،حرامزاده ها
بگویید که از من چه می خواهید؟

من را چه کسی فروخت ؟

Saturday, March 11, 2006

قدم های امشب مرا کجا خواهد کشید .
در انبوه این درختان و بوته های سبز .
روی زمین نقطه ای می درخشد .
من را چه کسی فروخت ؟
در آن لحظه طلایی
که سکه بین دستان سیاه و پینه بسته اش درخشید.
و ماه که با چشمان کاملا باز کودکان مورد توافق فردا را می شمرد .
و صدای درشکه که بر می گشت .
و اسب هایش با آن پوزه بند هایی که بر چشمانشان کشیده شده بود
گویی که دیگر هیچ وقت نخواهند دید .
فریاد می کشیدند طوری که شاید از دیدن تصویری هولناک
اینچنین ترس و اضطراب در رگه های خش دار جیق هاشان جاری بود .
سپس کم کم در مه جاده ناپدید گشتند .
آرام در میان بازوانی جا گرفتم ،
پارچه ای سفید روی سرم کشید .
که دنیای سورمه ای شب را سیاه کرد .
صدای جز-جزی می آمد .
انگار مرا درون توپی قرار داده بودند و فتیله را روشن کرده بودند .
شاید هم فتیله را چون طناب بسته بودند به نافم
ولی همه جا تاریک است .
گویی که دیگر هیچ وقت نخواهم دید .
سپس مرا شلیک کردند میان انبوه درختان سبز .
در فستیوال خنده ها و شادی ها .
در دنیای تشخیص رنگ ها .
و من با گریه به خواب پریدم .
و حال امشب
در مسیر بین این سنگ های مواری و مسطح
حس می کنم سکه ای روی زمین افتاده .
روی این تپه دور .
دستم را که نزدیک می برم چیزی نمی یابم .
شاید در خشش نور ماه بوده .
سرم را به سمت ماه بر می گردانم .
درشکه ای میان جاده در بین مه می تازد و نزدیک میشود .
سنگینی حضور کسی را در کنار خود احساس می کنم .
شخص پارچه ی سفید را از روی صورتم کنار می زند .
از دیدن صورتش با فریاد از خواب می پرم .
دهانم مزه خون می دهد .
نمی دانم چند لیوان آب وحشت صورت هولناکش را در ذهنم خواهد شست .
لیوان را سر می کشم .
همه خوابند .
من مانده ام و یک صندلی که تاب می خورد .
و جوابی که از جلوی چشمانم دور نمی شود .

zer zer

Tuesday, March 7, 2006

دیروز قسمت شد فیلم چهارشنبه سوری رو ببینم .
واقعا عالی بود .
برای سینمای ایران ، برای منی که آخرین فیلمی که دیدم حکم بود .

راستش بعد ازینکه فیلم حکم رو دیدم یه پست طولانی نوشتم درباره نقد فیلم
که البته چند قسمت داشت
که یکی شامل نقد اجزا بود
دیگری نقد سطح شعور ، آگاهی و طرز فکر به غایت ابلهانه استاد کیمیایی
که واقعا صفر شعور سینمایی ایرانی رو باید باهاش تنظیم کرد و
بخش آخر دیگه هرچی فحش از دهنم دراومد به کیمیایی نوعی جامعمون دادم.
واقعا به قول همون حبیب که می گفت
اگه می خوای ببینی فرق چیه ؟
چرا ما اینجا ایستادیم و آمریکا اونجا کافیه معیار رو
از سطح مردم عادی و ابله بکشیم بیرون
و نخبه های ایرانی و آمریکایی رو مقایسه کنیم.
(حالا اگه بگیم الیت من موافق ترم یجورایی)
و ببینم اصلا عجیب و پیچیده نیس
واقعیتش هم همینه و اگه معیار های دیگه رو بذاریم کنارش می بینیم کاملا هم خطیه قضیه .

خلاصه با خودم گفتم اصلا کیمیایی و امثالهم ارزش حرف زدن ندارن و بیخیال شدم که پست کنم .

تا اینکه این فیلم چهارشنبه سوری رو دیدم .
یا تو وبلاگ یه گوساله درختی خوندم
"پیش نیاز خواندن این وبلاگ دیدن فیلم حکم است !!!"


حس می کنم باید گفت ،
باید جهت داد
واسه همین 20-30 تا ویزیتور که نصفشون سرچ کس و کون کردن و سر از اینجا درآوردن.

باید گفت فیلم ایرانی خوب یعنی چهار شنبه سوری .

نه فیلم کیمیایی
نه حتی بیضایی و تقوایی

نه نفس عمیق که یک کپی دسته چندم از سینمای در حال انقراضه
نفس عمیق نمی گم بده ، ولی بجز شخصیت هایی که کمی آشنا به نظر می یان چی داره .
یه حس مبهم و کش دار ؟
اگه یه همچین روحیه ای دارین میشه فیلم های گدار رو دید .
همون احساسات بسیار بسیار ناب تر و پر رنگ تر و واضح تر و جسوتر توش موج می زنه .


ولی چهارشنبه سوری یعنی یه فیلم ایرانی
نه یه کپی
پر از احساساتی که ناشی از نوعی بلوغ میشه .
مملو از ظرافت در بیان .
که من تو کمتر فیلمی دیدم (شاید یه نمونش lost in translationباشه !)
و اونهم یه فیلم ایرانی.
می دونین چرا اینقدر ازش تعریف می کنم.
چون واقعا درآوردن یه همچین فیلمی واقعا سخته .

البته موسیقی و فیلم برداریش خیلی به دلم ننشست .
به عبارت بهتر موسیقیش در حد فیلمش نبود به هیچ وجه .
صداگذاریش هم اگه سینمای ما تخمی نبوده باشه تخمی بود .
تدوینش ... ای خیلی بد نبود .


بازیگراش هم فوق العادّه بودن .
واقعا فوق العاده .

البته سکانس داخل ماشین با سیمین دیالگ هاش خیلی ابلهانه برگزار شد
ولی در عوض سکانس بعدیش (انفجار ترقه پشت سیمین) فوق العاده بود .

خب بسه .
فقط همین قدر که فیلم خوبیه و اگه مثل من حالتون از جشنواره فجر به هم می خوره و
تا حالا هم ندیدنش از دستش ندین.


همین
فغلا .

نه وایسا


شاشیدم به کیمیایی و امثلش
مادر قحبه ها و کوتوله هایی که تریبون دستشونه
تمام سوراخ کون هایی که اهرم ها رو در اختیار دارن .
همه بچه کونی هایی که به آهنگ گوش دادن و کتاب خوندن و وضعیت موجودشون افتخار می کنن .
وبلاگ نویس های الاغ
ابرپسران چسکی ایران معاصر .
دختر های نفهم که تو کافی شاپ سیگار دود می کنن و دنبال یه ساتر مغز فندقی خودشون قیافه پسر های متفکر رو جستجو می کنن .
فمینیست های چادری که امروز تو دانشگاه دیدم .
فمینیست ها
آنتی فمینیست ها
بیخیال فمینسم ها
چگوارا
صدام حسین بعثی خارکسده
بریتنی کون کش
الیور استون میکروفن به کون .
بالاک کیر در چمن
کالباس تنوری با روغن .
حسن آقا بقال
محصولات تاژ
پودر دریا
موج نو
موج کهنه
نوار

فلسفه
کونده های ادیب در هیات کس کش های فیلسوف
نیچه

وای
ای کیرم تو نیچه
ای ریدم به هیکل تمام موجودات مقوایی نیچه پرست .
کس ننتون .


آخیش .


خب برم

دبیری در انتها کلاس

Thursday, March 2, 2006

هنوز یک ساعت نشده ،
از زمانی که بهترین دوستم را از دست دادم .
بهترین دوست تاریخ عمرم .
تنها 10-20 دقیقه با هم بودیم .
وجالب اینجاس ،
اکثر این مدت را در باره آهنگ The who sold the world صحبت می کردیم.
چه بحث لذت بخشی...
{موسسه های سطح بنز}
... چقدر شبیه خودم بود.
قبل ازینکه از کلاس بیرون برود کمی با هم مزخرفات هم رد و بدل کردم.
تکه ای از مکالمات مملو از کلمات بی ادبانه یک فیلم مسخره ...
وقتی به کلاس برگشت ...
لباس سورمه ایَش خیس شده بود و من در انتهای کلاس در انتظار او نفس نفس می زدم.
دقیقا به ذهنم رسید می تواند سکانس یک فیلم باشد که یک نفر خیس خیس شده باشد و گام هایش را به سرعت
بردارد که خود را به تو برساند و تو نفس نفس بزنی.
وقتی کنارم نشست در جواب سوالم
"کتاب خوبی در زمینه سبک شناسی سراغ نداری؟"
آخرین کلماتش را که به ربان عربی بود تکرار کرد که مربوط به سوالم نبود
ولی جوابی برای احساسات گنگی بود که نسبت به او داشتم و بالعکس .
نفس زدن هایم که شدت می گیرد کم کم می فهمم که در حال خواب دیدنم.
انگار که می دانم دوباره نمی بینمش ...
ازو می خواهم کلمات آخر را دوباره تکرار کند چون بعد از بیداری به سرعت فراموششان می کنم.
این کار را می کند.
و نهایتا بعد از تلاش های فراوان برای ماندن در خواب خود را در دنیای تخت خواب باز می یابم.
فقط چراغ هال روشن مانده .
دقیقا کلماتش را به خاطر دارم .
به طرف آشپزخانه می روم . هنوز گیجم و صدای در خانه را می شنوم که باز و بسته می شود.
نمی دانم پدر است یا هنوز هم نباید به شنیده هایم اعتماد کنم .
در یخچال را باز می کنم و نوشابه را در می آورم
و دوباره صحنه عجیبی می بینم .
در کنار ماهیتابه مملو از روغن ماسیده که تمام دل های سرخ شده را فرا گرفته ،
یک لیوان با دو عدد یخ آماده ریختن نوشابه است.
هنوز یخ هایش آّب نشده بعد از این همه وقت...
اصلا چه کسی آن را گداشته اینجا.
با آخرین کبریت باقیمانده در جعبه با دقتی که ناشی از
عدم حوصله برای پیدا کردن بسته کبریت دیگر است .
زیر اجاق را روشن می کنم .
در استکان دیگری نوشابه می ریزم و غذا را می خورم و به آب شدن تدریجی یخ ها نگاه می کنم .
همین طور که پشت پی سی به دنبال نیروانا می گردم ،
یادم می آید آن لباس سورمه ای لباس خودم بود انگار و
چقدر قیافه مرد در لحظات آخر شبیه خودم شده بود .
انگار که می دانم دوباره نمی بینمش . حتی اگر بار ها
این آینه های شوم بر سر راهم سبز گردند.
هنوزهم حس می کنم در خواب هستم .



پ ن : یادم آمد می خواستم بنویسم که این جا به زودی تمام می شود، به زودی