Friday, June 26, 2009

اوه
کلافگی ثانیه ها


شبیه راهی دور
به سمت بی انتهای نگاه
که وسوسه رفتن است.

بی دلیل

فرصت نماندن است.
مجال گریختن

ولی دست تو آن استراحتگاه بی خیالیس
که جای هر دور دستی را
با یک شکلات زر ورق پیچ
با یک چرت خنک تابستانی بعد از نهار

عوض می کند.


تنت را کنار لحظه هایم بلغزان
نفس هایت را نزدیک تر بگیران

که داستان دست های خسته ام این روزها
قصه تیر و چله ایس

که نه نای ماندش هست و
نه تاب ...