Thursday, May 3, 2007
قسم به صدای پایی که شب هنگام
چرت را می شکند
قسم به دانایی
که اطمینان می دهد تمام کفش ها
جفت شده اند کنار در .
قسم به نور آبی صبح
قسم به نور آبی صبح
به نور آبی صبح که عاشقانه می پرستمش
به باد که این چشمان خمار را نشانه رفته
و به سیگار که چه می چسبد .
روزی لباس هایم را در خواهم آورد .
و بر فراز روشنایی چراغ های خانوش
در انسوی رویا هایی که چشمان بسته می بینند .
پا برهنه تمام پشت بام های این شهر را
خواهم دوید ،
زیر نور ابی صبح .
چرت را می شکند
قسم به دانایی
که اطمینان می دهد تمام کفش ها
جفت شده اند کنار در .
قسم به نور آبی صبح
قسم به نور آبی صبح
به نور آبی صبح که عاشقانه می پرستمش
به باد که این چشمان خمار را نشانه رفته
و به سیگار که چه می چسبد .
روزی لباس هایم را در خواهم آورد .
و بر فراز روشنایی چراغ های خانوش
در انسوی رویا هایی که چشمان بسته می بینند .
پا برهنه تمام پشت بام های این شهر را
خواهم دوید ،
زیر نور ابی صبح .