Monday, December 27, 2004

ساعت چند بامداد است و هوا سرد

سوزها به شیار های قدیمی این خانه فرسوده سرک می کشند

و من آرام گرفته ام.

و در انتظار هر اتفاقی که بیفتد.

مثل گلودردی که امروز مرا کله پا ما می کند

و بهترین چیزهایم و بزرگترین سرمایه هایم روز به روز ،بیشتر و بیشتر به گا می روند.



پ ن :گا اسم شهری است که در آن از ناقوس کلیسا تا کون باد کرده پریسا ،همه وهمه و همه ،آرام و بی صدا، کپک زده اند یا در حال کپک زدن هستند .