Monday, November 8, 2004

تو کابوس هام در حالی که تنها و لخت میون خیابون های تاریک گم شدم

مردی رو میبینم که باچشمهای بسته روی نرده خیابون داره راه میره

و هی به من نزدیک و نزدیکتر میشه

میون فریاد هایی که هیچ وقت صداش رو نمیشنوم

میترسم یا دلم میسوزه که مرده سقوط میکنه یا منو میبلعه یا کی کابوس هام تموم میشه یا...