Thursday, December 30, 2004
مثل بو کردن گل از پشت شیشه میمونه
با کاندوم
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
امروز دیگر مهم نیس باد از چه سمتی می وزد
جاده ها به کجا میروند
وچه کسی فانوسک ها را در مسیر روشن و خاموش می کند.
به راهنمایی در ختان نیز گوش نخواهم داد
تنها می خواهم چراغ های قرمز را رد کنم وبه چراغ های سبز دهن کجی کنم.
هر جا که می شود رفت یا دور خود چرخید
چه فرقی می کند؟
اصلا امروز من یک متغیر تصادفی هستم
چه کسی جرات دارد که پیشبینی کند کی ،کجا، چرا پیاده می شوم
و میخندم به تمام مسیری که پیمودم
ویک نخ سیگار دود میکنم
و میگذارم که کبودی لب هایم امضایش کند.
بعد دوباره جاده ها از خواب می پرند
دوباره کابوس تونل ها،وقتی فریاد من میپیچد و میپچد و می پیچد
دوباره هتک حرمت مسیر های بکر
دوباره بوی گرد و خاک
موضوع : about ki? about me, Dream and Ding | 0 نظر »
ناخن و شیشه
این مطلب که دنیا آنقدر کیریس
که همه حتی اگر چیز کوچکی بدست آورند مجبورند با چنگ و دندان به آن بچسبند
دقت نکردید روی تعصبات و فیگور های اطرافیان
انگار که مجبور باشند
خودشان را به جلو بکشانند.
به هر وسیله ای
مسخره نیس؟
نه ،روی اعصاب نیس؟
موضوع : BS Fiction, حرامزادگان | 0 نظر »
Wednesday, December 29, 2004
انگار پایانی نیست
انگار پایانی نیست جز...
موضوع : 2D, BS Fiction | 0 نظر »
Monday, December 27, 2004
خدا ارحم الراحمین و کاسب الکاسبین است
همین روز هاست که دیگر باید بفهمد چه گند گنده ای زده است اگر بفهمد.
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
سوزها به شیار های قدیمی این خانه فرسوده سرک می کشند
و من آرام گرفته ام.
و در انتظار هر اتفاقی که بیفتد.
مثل گلودردی که امروز مرا کله پا ما می کند
و بهترین چیزهایم و بزرگترین سرمایه هایم روز به روز ،بیشتر و بیشتر به گا می روند.
پ ن :گا اسم شهری است که در آن از ناقوس کلیسا تا کون باد کرده پریسا ،همه وهمه و همه ،آرام و بی صدا، کپک زده اند یا در حال کپک زدن هستند .
موضوع : BS Fiction, Show me the bed room | 0 نظر »
Sunday, December 26, 2004
و شايد در اوج سعادت خواهد مرد
گرچه قاب هايش زير نور خشک خورشيد
سالهاست که زنگ زده اند و پوسيده اند
موضوع : BS Fiction, Dream and Ding | 0 نظر »
اگه وبلاگ داشتی وبلاگ خوبی داشتی
خوشحال می شدم اگه به ما هم سرمی زدی
چون می خواستم يک پست حرومت کنم:
تيک ذيس ديلدو
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
Saturday, December 25, 2004
وق وق وق
وق وق وق
...
زندگی سگی
نان در برابر تکان
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
چروک های روی صورت زندگان و مردگانشان قابل رویت است عزیزم
قهرمانان زندگی در دهه شستاد هفتاد را می گویم که شما فر پشمشان هم نمیشوید
خب البته این همه جنازه ریخته
خب تو هم روشون یا توشون یا هر جور دیگه...
موضوع : BS Fiction, حرامزادگان | 0 نظر »
Look at me now I've got no religion
Look at me now I'm so vacant
Look at me now I was a virgin
Look at me now grew up to be a whore
And I want it
I believe it
I'm a million different things
And not one you know
Hey and our mommies are lost now
Hey, daddy's someone else
Hey, we love the abuse
Because it makes us feel like we are needed now
But I know
I wanna disappear
I wanna die young and sell my soul
Use up all your drugs and make me come
Yesterday man, I was a nihilist and now today
I'm too fucking bored by the time I'm old enough
I won't know anything at all
Hay, and our mommies are lost now
موضوع : 2D, BS Fiction | 0 نظر »
Thursday, December 23, 2004
که چگونه خود را به شیشه پنجره ها می کوبند
نیازی هم نه به توضیح است نه محاکمه
بله
لابد رابطه ای هست بین این و آن.
پ ن:
...
موضوع : Show me the bed room | 0 نظر »
نه چیزی بشنوید
این روز ها جنگلهایم زیادی بیابان شده است.
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
یک فکاهی کوتاه می نوشت
درباره مسخ شدن ایرانیان
البته بجای سوسک از پیاز استفاده می کرد
شک ندارم.
موضوع : BS Fiction, تفکر ،آنگاه تهوع | 0 نظر »
When no words are spoken and please are ignored
Your tears go unnoticed, will you say enough?
When prayers are unanswered and your calls are unheard
The pain cuts right through you, have you seen enough?
When you give everything and the feeling is gone
All the giving is fake, did you fake enough?
When you take everything and you stay too long
When there's nothing left, did you take enough?
It all seems so deceitful and the verdict is lies
A black cloud of indecision compromised your life
When judgement has failed you
When your own heart's impaled you
Your wandering mind has destroyed you
Will you ever know when?
میشه کفی زندگیت رو پر کنی
بعد مثل بالون بری رو هوا
من مطمئنم راز عجیبی در دود ها نهفته است
که فقط فندک ها می فهمند.
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
Wednesday, December 22, 2004
دست شویی رو آب می گیری
هنوز شیر حموم رو باز نکردی که میگه
آب نگیر بهم باور کن حالم خوبه
باور کن حالم خوبه
خب باور می کنی...
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
با اینکه عاقبت تمام تکیه گاه ها را هم چشیده باشی...
...
موضوع : about ki? about me, Dream and Ding | 0 نظر »
احتمالا جز باشه
نه من مي تونم بخونمش
نه شما مي تونين بشنوين
...نميدونم كه چرا اينجا مي نويسم اي حرفارو
شايد مي خوام بارش سبك شه و سبك شم و...
موضوع : Forget about it, Show me the bed room | 0 نظر »
Saturday, December 18, 2004
از بوی خوش زن گرفته تا سیخ داغ و تل
از شمیم متعفن زندگی
تا بلعیدن هر چیز
....
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
انگار
جنایت فجیعی را
و خونش در چشمانت پاشیده شده باشد
قدم میزدیم و او می خندید
ومن هم
وفریاد هایی که مویرگ های شقیقه هامان را منفجر
گویی که دنیا بچرخد ولی تو
آقای دکتر می شود تعریف احمقانه خود را از سکته بیان کنید
آقای مهندس کیرم در ما تحت سد هایی که خراب می شود یا نمی شود
میبینید بی تربیت
علی کوچولو ها بزرگ شده اند
در هر و کلون ها و کاشی ها و حوض ها و ماهی ها، همه و همه....
چه کسی کی کجا چقدر غم کم دارد تا خود را بسازد
چه کسی نسخ کپک زدگی است
امشب به همه تجاوز خواهم کرد
باید همه را کشت
فریاد زد و خندید و خونشان را در اینجا به تصویر کشید
انگار
چشم هایم قرمز شده است.
موضوع : BS Fiction, تفکر ،آنگاه تهوع, خاطرات متواری | 0 نظر »
و دوم هم
و شاید چندم هم
و سگ مستی
و ترس
و یا تور های آخر اونقدر بافتشون درشته
ویا من اینقدر کوچولو
و یا هردو
که حسشون نمی کنی
و با این شتاب و اون سرعت
قبل از فرود در بینهایت خفه می شی
خفه
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
این روز ها هوا سرد شده و پیکر بی هوش زندگی
در بستری از سرمستی و بی خیالی
آرام گرفته
آرامش ابدی
این روز ها یا تف می کنم
یا آب دهانم را میبلعم
یا گلویم خشک خشک است
این روز ها فکر می کنم و فکر میکنم و هیچ
این روز ها چشمانم همه چیز را آرام می بیند
گویی همه چیز را صد ها بار میبیند
گویی که زیاد بشنوم
این روز ها تحمل احمق ها را ندارم
لبخند می زنم اما خراشی در گوشه ای از ذهنم تیر می کشد
و نیاز من
و میل من به فریاد کشیدن با تمام حجمی که یک احمق را خفه می کند
در گلویم به سمت پایین سر می خورد
آدم هایی که نمی فهمند یا نمی خواهند بفهمند یا با اینکه میفهمند...
در اطرافشان چه می گذرد
و پیکر بزرگ و بی تفاوت زندگی
که تمام اندام های خود را رها کرده در این این مزرعه عجیب تا...
و صدای خرناس جاودانش که گوشم را پر کرده
آب دهان را می بلعم.
باد یا ذات آسیاب بودنش؟
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
بهتره خیلی طول نکشه که بفهمی دنیای زیر برف بالاخره خسته کننده س.
یه سال -2سال- 10سال-....
خاک برسر کبک بدبختی که تمام عمر...
اول و آخر باید بفهمی که خطوط منحنی آدم ها رو
نمی شه با خط کش های صاف و صوف دوران دبستان ...
دوم اینکه از روی حرف آدم ها یا نوشته هاشون نمی شه درست شناختشون.حدئقل اینکه
چیز هایی که آدم ها پنهان می کنن راهنماهای بهتری هستن تا چیز هایی که بروز می دن.
سوم اینکه فقط یه حرف کلی در مورد این دنیا و آدماش صادقه :
اونم اینکه تمام احکام کلی کسشر ومزخرف هستن
هیچ گونه تناظر یک به یک در مجموعه های انسانی وجود نداره
پس جای اینکه آدم ها را باهم مقایسه کنی با خودشون مقایسه کن .
اصلا مقایسه نکن.مقایسه کردن آدما حقیقتا یعنی جنده کردنشون.
من خودم به شخصه آدم ها رو به سه دسته تقسیم کردم:
آدم هایی که با هاشون حال می کنم یا نمی کنم یا فرقی برام نمی کنن.
که البته اصل خوش ترتیبی هم دارن و گاهی بهم می خوره .....
خیلی هم نباید این جور مسائل رو تو آزمایشگاه حل کرد.
خود به خودش بهتره
آخر اینکه بدونی اونچیزی که ممکنه تو رو قانع کنه
استدلال های منطقی و پایه ای همراه با دلایل بی چون و چرا نیس.
بازم یه چیزی از جنس حس حال کردن یا نکردنه
به همین خاطر که...
اوه چقدر مزخرف بافتم.
بیخیال دیگه
...همین
فقط خیلی خوبه آدم یاد بگیره سکوت بشنوه و با سکوت حرف بزنه....
البته این زر زر هایی که ارائه شد نشون داد که احتمالا بنده خودم هنوز...
موضوع : حکیمانه ها | 0 نظر »
بسته بندیش هم آب دهنه آدم رو را میندازه!
اما حالا یه پوست شکلات خوش آب و رنگ تو خالی...
تبدیل شدی به مسخره بازی های دوران طفولیت...
بی خیال...
هنوز هم پوست شکلات ها برام جذابن...
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
So, so you think you can tell Heaven from Hell, blue skies from pain.
Can you tell a green field from a cold steel rail? A smile from a veil?
Do you think you can tell?
And did they get you to trade your heroes for ghosts? Hot ashes for trees?
Hot air for a cool breeze? Cold comfort for change?
And did you exchange a walk on part in the war for a lead role in a cage?
How I wish, how I wish you were here.
We're just two lost souls swimming in a fish bowl, year after year,
Running over the same old ground. What have you found? The same old fears.
Wish you were here.
دیروز کودکی دیدم
با اندامی نامتناسب
چشم ها و سوراخ های بزرگ ودست های بلند و قد کوتاه شکم کوچک و....
وحشت کردیم
از هم
موضوع : Dream and Ding | 0 نظر »
کارن همینطور بی توجه به من پارو میزد.چقدر ازینکه نسبت به مسافرش بی تفاوته بدم می یومد
یا اینکه خوشم می آد.جذاب نیس!
نمی دونم چرا اینقدر این روزا باهاش احساس همدردی می کنم.
نگاهش اغلب به غروب خورشید ه.دستای پینه بسته اش پارو ها رو تکون میده هنوز.هنوز هم قایقش روی آبه
هنوز هم قایق ها روی آب می مونن.
اونقدرا هم بد اخلاق نیس که می گن.اصولا ما یونانی ها آدم های باشعور و دروغگو و خیالبافی هستیم.
مسافرا از سرما میلرزن یا از دریازدگی یا ترس....
چه فرقی میکنه کارن بایذ تلالو نورقرمز غروب رو تو موج ها تحمل کنه
کارن قصه ما مسافر همیشگی دریا هاس. با قایقی که روز به روز بزرگتر میشه .برای هر کی بجز خودش این بلیط مجانی رزرو شده.هر کی به جز خودش ....
هنوز هم به غروب خورشید حسرت می خوره...هنوز هم جواب سوال های منو نمی ده .
هنوز هم قایقش رو دوست داره تو رود های سربی جهنم بندازه .
هنوز هم دوست داره عصیان کنه.
من شک ندارم.
دوست داره بمیره
اگه می تونست تکون بخوره از جاش .
اگه دستاش می تونسن این پارو های لعنتی رو ول کنن...!
هنوزم هیچ کس نمی گه که ما چمونه؟
هنوز اون به غروب خورشید حسرت می خوره و من به طلوعش و بر عکس اون چیزی که گالیله مادر قحبه گفته خورشید دور زمین میگرده و می گرده و می گرده...
میگرده و می گرده و می گر د ه . . .
موضوع : Show me the bed room | 0 نظر »
به این ترتیب:
ساعت 4 وسط کلاس تلفن :زومبی بیا کنسرت متال تو متالورژی ، خیلی رله ...
بعد به سمت فنی حرکت می کنی
تو را ه انت می گیره
میری پارک لاله واسه قضای حاجت
من یه عادت دارم بعد از شستن سوراخ کون هی مثه ننو خودم بالا پایین می کنم تا خشک خشک بشه
اصلا باشرت خیس احساس گهی بهم دست میده
بعد این حرکاتم گاهی سرعت می گیره خفن
تازه یه عادت دیگه هم که دارم اینکه وقتی فکر می کنم زمان از دستم در میره
بعد یه عادت دیگه که دارم اینکه تو دستشویی خیلی فک میکنم
بهترین جاس واسه فک کردن...زود هم به نتیجه میرسی ،تازه نتیاج رو به عینه هم مشاهده می کنی
بعد یه جفت بوت آشغال هم دارم که وقتی اون حرکات آونگی بعد از شستشوی مقعد رو انجام میدم یه سر و صداهای عجیب میده خیلی ضایع و بلند (در اردر تپاندن)سگ فرم
نتیجه کسشرهای بالا اینکه وقتی به خودمون اومدیم و در رو باز کردیم دیدیم سه تا جوون اسکل به در دستشویی ما خیره شدن و اینا
دیدم بهتر اینکه بگم "آخیش زدم راحت شدم"
خندم گرفت اونها هم خندیدن
حالا مگه امیر آباد میرن این کس کشا
حالا مگه ترافیک میذاره ماشینا تکون بخورن
حالا مگه این پیرسگ ول میکنه مارو
این پیرزنه هم ما رو گایید در باره سیاست های انگلستان و آمریکا و فرهنگ بی نظیر ایرانی و حکومت چقدر بده و این مزخرفات
میرسی به فنی
اقا باید روی زمین بشینی
جا نیس
"ای کس عمت"
می ری رو زمین که آقا بخونه
"گروههdash"
یعنی من باز انم گرفتا
موسیقی خدا!
حتی اگه فلوت به کون میگوزیدن باز هم اینقدر نمی ریدن
خوشبختانه پارت اول تموم شد و زدیم بیرون
اومدیم چهل دقیقه تا خونه پیاده روی کردیم و همین دیگه
اتفاق خاصی هم بعدش نیفتاد
البته اتفاق های بالا هم خیلی خاص نبود ولی خب دیگه!
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
Sunday, December 12, 2004
انگشت می کنن تو ناف ترکه
ترکه restartمیشه
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
در این دور دستی که نمیبینی
ملالی هم نیس
تنها هم نیستم اینجا
تمام خطوط موازی به هم برخورد کرده اند
موضوع : Dream and Ding, Show me the bed room | 0 نظر »
Saturday, December 11, 2004
standin' in the corner
of toulouse and dauphine
waitin' on marie-ondine
I'm tryin' to place a tune
under a louisiana moonbeam
on the planet of new orleans
in a bar they call the saturn
and in her eyes of green
and somethin' that she said in a dream
inside of my suit I got my mojo root
and a true love figurine
for the planet of new orleans
new orleans - the other planet
with other life upon it
and everythin' that's shakin' in between
if you should ever land upon it
you better know what's on it
the planet of new orleans
now I'm tryin' to find my way
through the rain and the steam
I'm lookin' straight ahead through the screen
and then I heard her say
somethin' in the limousine
'bout taking a ride across the planet of new orleans
if she was an ace
and I was just a jack
and the cards were never seen
we could have been the king and the queen
but she took me back to her courtyard
where magnolia perfume screams
behind the gates and the granite
of the planet of new orleans
موضوع : 2D, Dream and Ding | 0 نظر »
Friday, December 10, 2004
کاغدي جلوم بود مملو از مزخرفات در باره نسيم سرد صبح گاهي و کارهاي انجام نشده و انفجار اعصاب هايي که به نوبت تو هفته صف کشيدن ...
حدودا يه چند دقيقه رفتم يه کاري کنم
وقتي برگشتم ديدم کاغذ سفيده و هيچي ...
سفيد سفيد
با خودم گفتم لابد بردمش با خودم دستشويي و مثلا اين يه کاغذ ديگس....
رفتم يکم تحقيق و تفتيش کردم برگشتم ديدم همون کاغذ سفيد قبلي هم غيبش زده...
....
اي بابا
يعني من رواني شدم؟
نه
به نظر مي آد دنيا داره از گيج بودن ما آدما سو استفاده مي کنه .
به نظر مي آد دنيا داره از گيج بودن ما آدما سو استفاده مي کنه .
موضوع : about ki? about me, BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
حیف که خودت نخواستی ها و گرنه خیلی ها هستن که بایذ فرق مرده وزنده رو بفهمن
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
Thursday, December 9, 2004
هیچ چیز وحشتناک تر از لمس وجود چیز هایی که اعتقاد داری وجود ندارند نیس
گاهی وحشت چه می چسبد.
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
چقدر همه چیز ،آن چیزیس که باید باشد.
انگار چشمانم هیچ چیز را هرزه نمی کند.
همه با هویت خودشان به ذهن تو نگاه می کنند.
وبوی دریچه آینه ی بزرگ می آید.
از دنیای دوبعدی تصاویر به عمق درک پرواز کرده ای انگار.
موضوع : Dream and Ding | 0 نظر »
If I had to touch feelings
I would lose my soul
The way I do
I don't have to think
I only have to do it
The results are always perfect
And that's old news
Would you like to hear my voice
Sprinkled with emotion
Invented at your birth?
I can't see the end of me
My whole expanse I cannot see
I formulate infinity
Stored deep inside me
I don't have to think
I only have to do it
I can't see the end of me
My whole expanse I cannot see
موضوع : Show me the bed room | 0 نظر »
Wednesday, December 8, 2004
خوب میدانی که خوب میدانیم که چه خبر است
من راحتم از اینکه راحتم نه ازینکه تو ناراحتی و
و دقیقا ناراحتم ازینکه ناراحتم نه ازینکه تو راحتی
من به هیچکدام از ضمایر فاعلی و مفعولی افتخار نمی کنم
در این روزهایی که سیاهی و سپیدی...
نسخ بودن و نئشگی...
نو بودن به قیمت بی صفتی....
اینقدر گرانبهاست من به دنبال آرامش خودم هستم
همین وحدودا فقط همین
موضوع : about ki? about me | 0 نظر »
نه معنی مرگ را خواهد فهمید نه خود آن را
این جسد باد کرده ماست که بر روی آب کپک زده
هنوز رودخانه زلال است و بی تفاوت
در مسیر همیشگی خود جریان دارد
ما را هم در بزرگی خود حل می کند.
موضوع : Show me the bed room | 0 نظر »
Tuesday, December 7, 2004
کونده = خودم
کونده بازی = پست من
موضوع = يه کسخل که دهن ما رو سرويس کرده
.....
.....
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
اينهم اميدوارم دفعه اول و آخر باشه.
اينجا توالت فرنگي خودمه
مي خوام راحت باشم توش
ویرایش:این متن رو واسه یه شخص خاص نوشتم که اصولا وبلاگ نداره.حالا هی(....(
موضوع : about ki? about me, BS Fiction, حرامزادگان | 0 نظر »
Now I start to see
Feelings gone all bleak
not wanting to see
all the faces turning weak
Nothing to feel for
Nothing to feel
Nothing to feel at all
Blue face come my way
Forget all I have to say
Nothing for to pray
Nothing more to say
سپس در حالي که در تنهايي خود به تنهايي خود مياويزيد
دست سردش را در دستان خود گرم کنيد
با قلمویِ مو هايش آسمان خود را رنگ بزنید
از سياه گرفته تا هاي لايت آرامش
زندگان طالب بينايي هستند و مردگان بينا تر
پاهاشان را از سقف بیاویزید
تا بوي تعفن شان را با رنگ ناخن هايشان استشمام کنيد
از گوشتشان خورشت غرور بپزيد
و از پوستشان پتوي شعور بدوزيد
قلبشان را در سطل های زباله بیندازید تا شهروند نمونه باشيد
مغزشان را به گوسفندهايي که نارسايي مغزي دارند اهدا بنمایید
و با استخوان هايش سگ هاي گشنه را در ميدان شهر اطعام کنيد.
باشد که ارضا شويد که خداوند با ارضا شدگان است.
موضوع : BS Fiction, حرامزادگان | 0 نظر »
با تشکر از دوستانکه به هر جهت کوچولو نوازی کردند في الواقع هدف از تولد اين وبلاگ ايجاد زمينه و بستر فرهنگي مناسب جهت گاییدن اصل copyright بوده و حقيقتا عملکرد قابل قبولي هم داشته.پس بقیه دوستان هم شرتتشون رو بچسبند که ممکنه فردا پس فردا عکس کس و کون خودتشون رو در اين وبلاگ مشاهده کنن.
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
Saturday, December 4, 2004
Broken down, feeling naked
Leaving me unfulfilled
Promising compromise
Championing mediocrity
I reveal a deceiver
In the highest seat in the land
His idle hands the Devil's workshop
Generate more smoke than heat
Time and time again What you said ain't what you mean
Even if all my bones are broken I will drag myself back from the edge to
Kill the King, The King is dead, Long live the King
I am the King, God save the King
A new precedent in pain, a new precedent in pain
Mankind is blown to dust, mankind is blown to dust
An explosion of the Brain, an explosion of the Brain
Spontaneously combust, spontaneously combust
to Kill the King, The King is dead, Long live the King
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
No one seems to care anymore
I wander through this night all alone
No one feels the pain I have inside
Looking at this world through my eyes
No one really cares where I go
Searching to feel warmth forever more
The wheels of life they turn without me
Now you are gone... eternally
Friday, December 3, 2004
به همینجا ها رسیدی...
از امتحان نخونده فردا بنویسم یا ازخونه ای که قرار بفروشیم یا از سیگاری که بین انگشتام نیس یا هرچی فرقی نمی کنه .اونچیزی که میخوام بگم نیس.
هوا سرد شده .حالا دارم به مزخرفات صفحه create new postنگاه می کنم.
کتیل هم که داره کار خودش رو می کنه.
منم باید تنهایی وحشتناک این خونه قدیمی رو تنفس کنم.
دستهای بی حوصلم که به سختی از لای پتو بیرون میاد که یه کلمه تایپ کنه ولب هام که بیصدا آروم تکون می خوره
هنوز پاهام مور مور می کنه.از این بالا به پاهای منجمدم نگاه می کنم.ای بابا...
خونمون رو هم که داریم می فروشیم.احتمالا یکم چی می گن...بی خیال
باید برم دنبال کارام .باید یه چیزی بپوشم .هوا خیلی سرد شده...
فعلا
موضوع : about ki? about me, خاطرات متواری | 0 نظر »
Thursday, December 2, 2004
Father time, I'm running late
I'm winding down, I'm growing tired
Seconds drift into the night
The clock just ticks till my time expires
You were once my friend
Now I know I can't tie your hands
The days I saved I couldn't spend
They fell like sand through the hourglass
No time to lose, no time to choose
Time taking time, it's taken mine
Scenes of my life seem so unkind
Time chasing time creeps up behind
I can't run forever, and time waits for no one
Not even me
An enemy I can't defend
My final place a deadly end
Life's just a speck in space
Dreams of an eternal resting place
I can't get any younger
Time has brutal hunger
راز هایی دارم که خود نیز نمی دانم.راز هایم را بین چراغ های مبهم بزرگراه گم کرده ام.وجودم را باد هرزه ای بدست خودبرده است و من هنوز انگشت به دهان به دنبال راه گم شده ام میگردم.مطمئنم در بین این سطل آشغال ها ،در عمق جویهایی که حتما ناشناسی در آنها شاشیده است ، در لابلای ظهرهای کلافگی وعصرهای خستگی و شب های بیدار،درکنار تمام واژه ها ،داستان ها و تصاویر کشف شده ونشده ،توهم مریض ورویا های نا گریز من هنوز نفس می کشند،بخارشان را روی عینکم می بینم. مثل تمام هویت های غیر قابل انکار .
خاطراتی که یادم نمی آید.مانند پژواک آواز هایی که کجا شنیده ام.مثل تمام تصنیف هایی که بینهایت حرف میم است.
کلماتی چون فاصله،خط کش
جملاتی چون "خط از بینهایت نقطه..."
و در این بین چه چیز ملموس تر ازساعت های قدیمی است که بابابزرگ ها در جیب می گذاشتند و اگر هر روزهم آنها را کوک کنی باز هم در انتهای شب وقت زیاد می آوری
چه چیز ملموس تر از اضطراب، ترس یک دختر ساده است؟
چه چیز ملموس تراز ساعات طولانی تحمل کردن باد معده دوستان در ترافیک این شهر جادو شده است؟
چه لذتی دارند تاکسی های گرم ونرم
هنوز این سوال باقیست با این بدبختی چطور دیشب را راحت به صبح میرسانم در آرامش این تن؟
و هنوز اگر به آخر برسیم ، متحیریم که ما در این آسمان بی آب و علف به چه چیز آویزان و شناوریم؟
قلاب های گم شده را باید پیدا کنم،خط کش های شکسته و کوچک و بزرگ شده را هم ،
موضوع : about ki? about me | 0 نظر »
Tuesday, November 30, 2004
چه شتابی ست به شاش
به چه خواهی شاشید
در شبی این همه تاریک داداش!
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
Monday, November 29, 2004
یه گربه توی یکی از کوچه های منتهی به میدون هفت تیر له شده
یه گربه تمام دهنش پر خون شده
دست و پا روی دست و پا
ماشین بعدی مثل بادکنک میترکونتش
حالا بچه های گلم به من بگین یه گربه چند تا گربه رو تا صبح خوشحال می کنه؟
به تمام کسانی که به سوالات انسان دوستانه من جواب صحیح بدهند یک عدد انسان (پسرا شاه کس،دخترا اورانگوتان)هدیه می شود
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
Friday, November 26, 2004
دتس د پرابلم
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
ميشه بگي چرا ابهاممون لذت بخش هست يا نيست؟
ميشه بگي کي بستني فروشي رو را ميندازيم يه کار و کاسبي خوب
اينقدر شير که از سفيدي بدم بياد يا معمولي شه
چرا هميشه دوست داشتم چسب چوب سر بکشم؟
از زياد متري شيرجه برم تو موزاييک هاي حموم؟
از موزاييک حموم پرواز کنم تو تهويه؟
از تهويه پرت شم وسط خيابون شلوغ و ازدحام خوشبختي و همون کسشرا...
please dont tell her or anyone but I need to talk to somebody
متشکرم.
موضوع : about ki? about me, BS Fiction, Show me the bed room | 0 نظر »
Thursday, November 25, 2004
چرا اينقدر زشت شدم که...
جوونيم رفت و فلانم ...
ماسک جديدم داره ميره اونجا که هر ماسکي رفت ديگه ...
يعني کسکش ها زمان نعش کشي است نه جاکشي
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
سياهي پنگوئن هاي تاريک چگونه است؟
الف-خنده دار
ب _گاها تهوع آور
ج _تابلو
د -کيرم توي تست --آدم هاي احمق و خفن از من فاصله بگيرين راحت تريم
........
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
آن ها هر بار پرواز تو را به هم تبريک مي گويند و هر بار...
تو و ماهي ها به بلعيدن هم احتياج داريد
تو از کنار رود به ماهي ها نگاه مي کني وپک محکمي به سيگار خشکت مي زني و ماهي ها از حسادت ميميرند
موضوع : Dream and Ding | 0 نظر »
Wednesday, November 24, 2004
Underneath the bridge
The tarp has sprung a leak
The animals I've trapped have all become my pets.
And I'm living off of grass and drippings from the ceiling.
It's OK to eat fish, 'cause they don't have any feelings.
Something in the way.
Mmm-hmm...
موضوع : 2D, Show me the bed room | 0 نظر »
بیا زندگیمونو تو جزییات بی ارزش گم کنیم
بیا روی علفا دراز بکشیم پرت شیم یه جای نامربوط
بیا می خوام معجزاتم رو نشونت بدم بلکه بهم ایمان بیاری
بیا تا هنوز درست همو نشناختیم از از نا دانی هامون لذت ببریم.
ذهن من می خواد سیاهی زیر چشمهاتو دنبال کنه ببینه به کجا میرسه
ذهن من هنوز آدم ها رو منحنی میبینه
ذهن من مثه یه بچه هنوز داره بزرگ میشه
ذهن من دنبال جیز ترین تجربه ها است
من هنوز غروب خورشید رو میپرستم
من هنوز از سرسره بازی لذت می برم
من هنوز کلی راز دارم که هیچ وقت افشا شون نمی کنم
من هنوز موقع نوشتن گلودرد می گیرم
...
تا کی؟
موضوع : about ki? about me, BS Fiction, Dream and Ding | 0 نظر »
دنیای بگایی ست...
موضوع : BS Fiction, تفکر ،آنگاه تهوع | 0 نظر »
مردمانی که در تعجبند چرا سوال هایشان اینقدر احمقانه است
پیر مرد هایی که جواب می پرسند
از دیکته و دکلمه تنفر درد می گیرم
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
ولی هنوز نمی تونن خودشون رو ارضا کنن...
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
این فیلم رو از دست ندین...
قاب بندی این فیلم بی ظیرِه
می تونین فریم به فریم از فیلم لذت ببرین.
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
اتاق نو
در حالی که دراز کشیده ای و دست چپت زیر سنگینی سرت به خواب رفته، به بیدار بودنت افتخار می کنی.
خال به آنچه همراه آورده ای نگاهی میاندازی
....یک چمدان و یک تابلو...خوب می دانی که همین ها هم زیادی هستند.
انگار نه انگار که وارد اتاق جدیدی شده ای همچنان تیک تاک قطع نشده است
چه تابلوی غریبی
زندان بان های قبلی وقتی از دریچه سلول به من نگاه می کردند می گفتند پشت این تابلو راز عجیبی است که به زندان بان بودنت کمک می کند
اَه صدای تیک تاک می خواهد مغزت را متلاشی کند
دوباره تصویر تابلو نظرم را جلب می کند...دستم زیر سرم تیرم می کشد و صدای ساعت ها قطع نمی شود
تابلو را انگار روی بومی کشیده اند که قبلا روی آن خاک ریخته اند.گویی که یک فریاد پر از گرد و خاک در تمام تابلو موج می زند.تصویر آدم های زیادی که غرق در ابهامی ناشناحته ،مثل قطار در یک ردیف ،دست ها را بالا و پایین می برند و صدای قطار در می آورند:
هوهو...چیه چیه
هوهو...چیه چیه
همه مردم مثل قطار در حال دور زدن فضای مواج و موهوم بوم هستند
ت تق...بوم...ت تق...بوم
ت تق...بوم...ت تق...بوم
در این حال دست آدمی را که گویی در حال فرار از این ردیف است گرفته اندو سرحال و سرخوش می خواهند او را له کنند...درحالی که او از عمق وجود فریاد می کشد و صدای تیک تاک بی تفاوت این تصویر بی نهایت همچنان ادامه دارد..گویی تا همیشه می خواهند او را در مرز نابودی نگه دارند وفریاد اورا پایانی نیست.
صدا دست بردار نیست .ناگهان دستم که زیر سنگینی سرم به خواب رفته تیر می کشد.ازجا بلند می شوم.در چمدانم را باز می کنم .چمدانی پر از ساعت.ساعت های جور وا جور و عجیب و غریبی که دارای عقربه ثانیه شمار و دقیقه شمار و ساعت شماروروزشمار و ماه شمار و سال شمار است.
همه خوابیده اند وزمان ها متفاوتی را نشان می دهندوپشت آنها یک سری مزخرفات نوشته شده است.ولی همه صدای تیک تاک میدهند..شقیقه هایم داغ شده و بدنم تا مغز استخوان تیر می کشد.انگار تمام بدنم زیر سرم به خواب رفته.وصدای تیک تاک...
ثانیه به ثانیه به لحظه انفجار نزدیک تر می شوم
باید از شر این ساعت ها خلاص شوم
پنجره...
تابلو کجاست؟
تابلو را از پشت آویزان می کنم و تمام ساعت ها را ازاین دریچه دور می ریزم.
ولی صدای تیک تاک قطع نمی شود گویی ذهن چمدانم هرگز ساعت ها را از یاد نخواهد برد
رویم را که بر می گردانم می بینم یک ساعت جدید روی میز است. زمان را درست نشان می دهد ولی ثانیه شمارش حرکت نمی کند.ساعت را که بر می دارم پشت آن نوشته شده به اتاق نو خوش آمدی.
به پنجره نگاه می کنم.گویی پشت تابلو آینه بوده است.تصویرم به من خوش آمد می گوید
و فریاد ممتد من اتاق خاکی را تکان می دهد
تیک تاک تیک تاک...
موضوع : Dream and Ding, Story | 0 نظر »
Friday, November 19, 2004
I walk, I walk alone
into the promised land
There's a better place for me
but it's far, far away
everlasting life for me
in a perfect world
but I gotta die first,
please god send me on my way
Time has a way of taking time
Loneliness is not only felt by fools
Alone I call to ease the pain
Yearning to be held by you, Alone so alone, I'm lost
Consumed by the pain
the pain, the pain, the pain
Won't you hold me again
you just laughed, ha ha, bitch
my whole life is work built on the past
but the time has come when all things shall pass
this good thing passed away.
In my darkest hour
حکم تحریم تنباکو توسط آیت الله میرزای شیرازی مرجع تقلید وقت:
الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کانَ در حکم محاربه با امام زمان (عج) می باشد.
پ ن : بدون شرح
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
روی سقف ها قارچ و بر دیوارها شیشه می روید.
دنیای لب های خندان و گونه های جلبک زده
از پهن ناب گرفته تا یخ در گلو
دنیای سگ های با و بی قلاده
دنیای میکروپروسسورها و مایکروقر و فرها دوشورین های کله گچی یا گهی یا هر چی
اگر پایت در جوی آب بیفتد اطمینان داری تنها مانکن مغازه ها هستند که می خندند یا هر چی
یا حتی بر عکس و یا احکام کسشر دیگر
دنیای هرچی پرچی
حتی اگر دهان داوود ها را گل بگیرند و عصای موسی ها را در کونشان فرو کنند یا هرچی باز هم پرچی یا هرچی
چه چیزی قابل دفاع یا بروز یا بیان یا انکار یاهرچی می باشد
دنیای هیچی هرچی پرچی
پشت دست یا نقاط تیز بدن حساس تر از خط های انحنا هستند
مغذم تاب یا آب آورده.
سینه ام دود
گوش هایم موج
چشم هایم اوج
آلتم خواب
ناخن هایم بیل
قلبم ول
دستهایم مثلا شنا
لب هایم حباب
بازی طیف ها دور هم
هیچ چیز برای حس کردن
هرچقدر هم دست هایم را بازکنم
عروس دریایی یا زمینی یا آسمانی یا هر چی یعنی چی
تصویر کراواتم که به سرعت به هر طرف پرت می شود بر می گردد
فشار هوا تمام شده است و می توانید ماسک هایتان را بردارید
غصه نه از سقوط است نه از فاصله
زبل خان اینجا زبل خان اونجا زبل خان همه جا
دهانم باران
پاهایم تاول های چند میلیون هکتاری
انگشهای تفی باد
شرت های خیس، آتش
چتر های سرافکنده ، آب
و آلت ها سرفراز، خاک
و سوال ابدی من
" حرامزاده چرا خون پنجمین عنصر نیست؟"
موها ریخته
پشمها بلند و فرفری
مهر مادری اورانگوتانها و یا هر چی
گلویم یخیده
خفیده
اژدها از کابوس اژدها می ترسد
دنیا سایه روشن تر می شود
و مرغ من هنوز یک پا دارم
"تاریکی در تاریکی
دروازه ای مطلق به درک هستی"
تنها همین برایم باقی مانده.
چرا یا اصلا چرا؟
نمی دانم.
دنیایه عجیبیس
موضوع : BS Fiction, تفکر ،آنگاه تهوع | 0 نظر »
شب های شیشه ای....؟
هوس یه شب شیشه ای کردم...
موضوع : BS Fiction | 0 نظر »
جای اینکه موهامون بور باشه
پشم زیربغلمون های لایت شده
ای بابا...
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
گور به گورم باشی
تو میدون هفت تیر فلوت بزنی
ولی وقتی یه گوشه از سرما داری میلرزی،دختر کوچولوت یه نخ سیگار برات روشن کنه
همینطور که دودش می کنی فک می کنی . مامان ترین دختر دنیاس
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
علم عصب واجب ترِ یا سمبوسه با طعم سوسیس؟
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
Monday, November 15, 2004
نقطه ضعف هاشون + تلاششون واسه مخفی نگه داشتن اونهاست
تو هم مستثنی نيستی
اگه يه مرضيت نبود مطمئن باش کيرم رو نمی کردم تو گوش هات
هر جور می خوای فکر و استدلال کن...
من از خودت و گوش ها و چشم ها و لب هات خوشم اومده...
موضوع : about ki? about me, BS Fiction | 0 نظر »
....الهی آآآمین....
موضوع : Show me the bed room | 0 نظر »
فردا پس فردا هم وشگن دور گردن می چرخونیم جواد یساولی زمزمه می کنیم
موضوع : BS Fiction, خاطرات متواری | 0 نظر »
Sunday, November 14, 2004
مسابقه قرآنــی:ار بین کسانی که به تعداد صحیح کون های حقیقی مو جود در تصویر اشاره کنند به قید قرعه
نمره 20 تعلق می گیرد
موضوع : 2D, BS Fiction | 0 نظر »
می تونم تصورش رو بکنم که توی یه روز سرد و دلگیر توی یکی از بندر های همیشه مه گرفته با من آشنا می شی.از میون میلیون ها لیوان خالی از مشروب میای سراغ من.قیافه معمولی و هیکل لاغر من چیز جذابی نداره .داره؟
کنار هم می ایستیم و دراز شدن سایه هامون رو تماشا می کنیم.من بهت نگاه می کنم و تو با خودت میگی ای کاش حدئقل یکم آرایش کرده بودی.جفتمون پوز خند می زنیم.من بلوزت رو می کشم و ول می کنم .دوباره محکم می چسبه به تنت.این دفعه بلند بلند می خندیم.تو دستت رو میاری جلوی دهنت و من یاد دندون های نا مرتبم می افتم.بعد دوباره برمی گردیم و دراز شدن سایه هامون رو تماشا می کنیم.انگار ما دو تا صاحب معمولی ترین چیزهای بی نظیر دنیا هستیم مثه سنگینی سرت رو شونه من وقتی صدای جز از نزدیکترین بار به گوش می رسه.
تن مون داره از سرما میلزه.دست هاتو زیر آستینات و لب هاتو زیر یقه بلوزت می پوشونی و به من نگاه می کنی.پاهات رو زیر دامن نازکت به هم میمالی و لی هوا سردتر از این حرفاست.سایه ای هم که نمونده دیگه.باد که موهات رو تو دستای من بازی میده جفتمون یه چیز رو خب می دونیم.صدای موج های آرام و غرش کشتی های دور.حالا می فهمم چرا از بچگی به فانوس دریایی میگفتم ناقوس دریایی.چاره ای نیست باید برگردیم خونه هامون.
موضوع : Dream and Ding, Story | 0 نظر »
Monday, November 8, 2004
مردی رو میبینم که باچشمهای بسته روی نرده خیابون داره راه میره
و هی به من نزدیک و نزدیکتر میشه
میون فریاد هایی که هیچ وقت صداش رو نمیشنوم
میترسم یا دلم میسوزه که مرده سقوط میکنه یا منو میبلعه یا کی کابوس هام تموم میشه یا...
موضوع : Dream and Ding | 0 نظر »