Sunday, January 3, 2010

هیچ مقدمه ای در کار نیس.
وقتی باید ترک کنی.
اوم

اما برای توئی که میشناسیم

کسی است اینجا که
نمی تواند تمیز دهد
رابطه اش با یاغی کوچکش کلام بردار نیس
استدلال ها مجابشان نمی کند برای در قفسه چیدن و چیده شدن.

برای منی که دستانم همیشه باز است
برای در آغوش گرفتن تا دست تکان دادن
این روایت چراغ های متوالیس که امتداد مسیرم را چشمک می زنند.

من همان کودکی هستم که در برای هر شروع تازه باید بر هر چه گذشته اس بتازد.
اوه

بی نیاز به بازخوانی
خداحافظ

Thursday, December 31, 2009

تو که بی دریغ مرا می شنوی
با تمام تفاوت ها و کاستی هایم

تو که گوش های حساست را دوست دارم
بگذار زبانم را بچرخانم و زمزمه کنم
: خوشم می آد جنست مثل خودم خرابه
و باور کنیم اگر ساسی مانکن نبود
دنیا چیزی کم داش.

و سعید پانته خوب کونیس .

پ ن: اشمئزاز مزاج ناشی از زیرو رو کردن تارنمای جهانی در جستجو و بارگذاری دانبولی های متعارف .
به جد نذر کرده ام که اگر تا سال بعد یک دستگاه سواری خودرو مورانو خریداری کردم
یک وعده زرشک پلو با مرغ به دوست دختر معرفه فعلی
و یک وعده قیمه به دوست پسر نکره بدهم.

سال بعد محرم ان شاء الللله. شما هم دعا کنید.
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین سخنان...
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان...

شاهکار محمود کرگردن که در زمان گیر دادن دوستان اسکیمو بسیجی و قبل از پایین آمدن شیشه می راکد در فضای ماشین.

-واللا جای خاصی نمی رفتم داداش
یه سر زدم تکیه نیاورون ببینم امشبم شام میدن .
من یک موجود شب بیدار به تمام معنا بی کار از دنیا طلب کارم .
با من از مسائل روز حرف نزنید خواهشا که دلگیر میشم .


پ ن: شایدم دلگوز
آه ازین لباس زیری که بافته اید
از تار سنت و پود مدرنیته .

بکنش لعنتی

Saturday, December 12, 2009

زمزمه کن
یک شعر تازه
بی قافیه تر از من و سبک تر از تو

یک بطری جدید باز کن
یخ های چسبناک
گیلاس های لب ریز
به سلامتی واقعیت خط خورده
تاریخ دستبرده ما

مست کن
مستم بخواه
مستم بخوان

دیوانگی را جشن بگیریم
داستانم را در نیمه راه رها کن
دستانت را بیاویز
سرآغاز بساز
سر نوشت را بخند.

قلم را بینداز
نمایش نامه را بریز
دور
دور تر ها خواهند نوشت
از توالی نفس ها
میان پرده های سکوت و سقف اتاق

بخوانیم آواز های نشنیده شان را
برقصیم رویا هایشان را
ابر به ابر آسمان
موج به موج آب ها
تاب به تاب تاب ها


پ ن : من خودشیفته که بلندترین و دور ترین تاب دنیا را دارم
و انحنای مناظر دنیا را در هر سقوط مهیج و پرواز تا آسمان
سخاوتمندانه با آغوش تو قسمت می کنم .
برای او که مدتهاس
نخندیده است خواب هایم را.
رویش را برنگردانده
موج ها ی دریا زانو هایش را نوازش نکرده اند .
شال و کلاه آبی رنگش در مه غرق شده.
مرا با ثانیه ها و ساعت ها و سال ها خستگی تنها گذاشته .

سفری دور
رویایی دیگر

شاید همانجا ایستاده
و هنوز سردی خورشیدی را که در انتهای دریا نیست
تماشا می کند .
ازین روزهایی که چوب رختی جابجا شده
سخت مرا می پاید.

To be with you

Wednesday, November 25, 2009










Thursday, November 19, 2009

روی مبل نشسته .
پا های بسیار زیبایی دارد.
اصلا اگر قرار باشد بگویم چه چیزش برایم جذاب است همین پا های کشیده و زیباست .
با اینکه استخوان بندی درشتی دارد و کاملا عضلانیس .از هیچ ظرافت ممکنی
در پیچ و تاب ها
و انحنا های پا هایش صرف نظر نشده .
پاهایش را آرام آرام می بوسم
از پایین تا می رسم نزدیک زانو که صدایم می کند.
دوستش از اتاق بیرون آمده و با اینکه به ما نزدیک می شود نگاهش را سمت دیگری انداخته.
همینطور با هیکل خم شده می مانم تا نگاهش را به سمتم بر گرداند.
من لبخند می زنم .
او هم می خندد و به سمت نامعلومی می رود .
این بار بهانه لب هایش را می گیرم و آنقدر می بوسم که لپ تاپش را از دستش بیرون می کشم و می رود سمت آشپز خانه .

###

پس از از کمی این ور و آن ور کردن
new folder 2 را باز می کنم
در دسکتاپش.
تمام عکس هایش را با فراغ بال می بینم
چیز خاص و خصوصی ندارد.
می بندمش
وسوسه می شوم
دوباره باز می کنم و صدایش می کنم .
"می خوام تو عکسای این نیو فولدر دو توی دسکتاپت فضولی کنم
چیز خصوصی که نداری "
-"چرا ، وایسا بیام "
وقتی مصمم به انجام کاری می شود دمپایی هایش حین راه رفتن صدا می دهد
لپ تاپش را می گیرد .
کمی به طرف خودش می چر خاند .
اما من به صورتش نگاه می کنم .
به آن چیزی که زیر پوستش می چرخد تا قیافه اش را شبیه آدم های مرموز کند.
شبیه آدم های مسلط به اوضاع
آدم هایی که به سادگی وا نمی دهند و حواشان جمع است.
میداند که به صورتش نگاه می کنم .
" بیا حالا می تونی ببینی "
- "دیلیتشون کردی "
- "آره"
- " بیشرف "
می خندد و میرود دوباره سمت آشپزخانه
می روم دنبالش
خودش را به چیزی روی اپن سرگرم کرده .
دست هایم را دورش حلقه می کنم.
کمی فشارش میدهم.
دوباره صدایم می کند.
مو هایش را از روی گردنش کنار می زنم و باز می بوسم .
.می خواهم آن چیزی را که گهگاه زیر پوستش می جنبد و می چرخد گیر بیندازم

Monday, November 16, 2009

اگر یک سر باز آلمانی
در حالی که آمریکایی ها تا پشت ساختمان رسیده اند.
در آن لحظات آخر
به دنبال بطری های مشروب
راه رو ها را یکی پس از دیگری قدم می زند.
لابد به چیزی مسلط است که بقیه نیستند

اگر یک خانوم مو قرمز سر بزیر
حین دعوای شوهر و فاسقش جوراب هایش را
با وسواس بالا می کشد
لابد در تمام سناریو های محتمل نقش اولیس که بازی اش را از بر است.

اگر پیر مردی ایستاده
در یک باران نا بهنگام تابستانی
که شدید و شدید تر می شود
و عابران دونده در پیاده رو را می خندد
و در کیفش را با آرامش تمام می گشاید
لابد یک عمر ابر های صبح گاهی تابستان را برای چنین روزی زیر نظر گرفته .

حالا وقت در آوردن چتر است .
یا وقت رو کردن داستان رقت بار معشوقه 50-60 ساله شوهر که او را در انبار به قفسه کتاب ها با طناب می بسته
و با پشه کش به جان خایه هایش می افتاده و یا هرچی

شاید هم هنوز وقتش نشده یاشد .
چند ساعتی وقت باشد برای درآوردن یونیفرم و بر تن کردن ردای پدر روحانی.

که می داند .
خلاصه اینکه آدم مسلطی باشید که نگرانی هایتان را قبل از وقوع چند دور زندگی کرده باشید.

آن وقت پس از سپری کردنش احساس کوولی درباره خودتان دست می دهد زایدالوصف .

wild world

Sunday, November 15, 2009

wild world by Cat Stevens




Now that I've lost everything to you
You say you wanna start something new
And it's breakin' my heart you're leavin'
Baby, I'm grievin'
But if you wanna leave, take good care
I hope you have a lot of nice things to wear
But then a lot of nice things turn bad out there


Oh, baby, baby, it's a wild world
It's hard to get by just upon a smile
Oh, baby, baby, it's a wild world
I'll always remember you like a child, girl

You know I've seen a lot of what the world can do
And it's breakin' my heart in two
Because I never wanna see you a sad girl
Don't be a bad girl
But if you wanna leave, take good care
I hope you make a lot of nice friends out there
But just remember there's a lot of bad and beware



Baby, I love you
But if you wanna leave, take good care
I hope you make a lot of nice friends out there
But just remember there's a lot of bad and beware

گاهی در این فرایند ساده سازی
که همه ما به آن دچاریم.

ما خودمان را معادلات حذف می کنیم.